۱۳۹۴ آبان ۲۹, جمعه

سیری در شعری از عبدالرضا مولوی (3)


تحلیلی از
میم نون

عبدالرضا مولوی

چشم و دل سیر
   بی نیاز  
 آن کس که به خوردنی و پوشیدنی یا به زر و زیور و مال و منال
بی اعتنا باشد.
  مقابل گرسنه چشم

·        خدایا
·        اگر می خواستی ما
·        بهشتی بمانیم
·        باید یک
·        «آدم»
·        چشم و دل سیر
·        می آفریدی

پایان

·        ما برای تأمل روی این شعر عبدالرضا مولوی  مفاهیم اصلی آن را مورد تحلیل قرار می دهیم تا با جهان بینی او آشنا شویم:  

1
خدایا

·        مخاطب شاعر، خدا ست.
·        شاعر در نهایت یقین قلبی، وجود خدا را در دهه دوم قرن بیست و یکم، پیشاپیش می پذیرد و به خورد خواننده معصوم اشعار خویش می دهد.
·        خواننده بدون اینکه حتی متوجه شود، کاسه زهر ایده ئولوژیکی شاعر را سر می کشد و مسموم می شود.

2
·        این رویه و روال تبلیغ ایده ئولوژیکی شاعر، کمترین تفاوتی با رویه و روال روحانیت فئودالی ـ فوندامنتالیستی با عمامه و بی عمامه ندارد.
·        این همان دعای پایان هر موعظه و هر مرثیه است:
·        خدایا به فلان و بهمان فلان اجر و زجر را روا دار.

·        وجود خدا در هر موعظه و مرثیه بطور غیر مستقیم، یعنی بی کمترین ارائه دلیل منطقی و یا تجربی به خورد شنونده موعظه و مرثیه داده می شود.
·        تکرار مکرر خرافه در نهایت مؤثر می افتد و وجود خدای واهی به همان میزان امری مبرهن تصور می شود که وجود هر اوتوریته و مقامی در جهنم جامعه طبقاتی.

 3
خدایا
اگر می خواستی ما
بهشتی بمانیم

·        شاعر پس از قالب کردن وجود خدا، افسانه زیست حوا و آدم در بهشت را باز هم بطور غیرمستقیم به خورد خواننده و شنونده شعر خود می دهد و ضمنا اخراج حوا و آدم از بهشت را توجیه تئوریکی می کند.

4
·        مسئله این است که شاعر خدا را به عنوان اوتوریته ی خیرخواه «ما» (بشریت) به خواننده قالب می کند:
·        گویا خدا خیلی دلش می خواست که بنی آدم «بهشتی» باشد.
   
·        سؤال هر خواننده ای که به اندازه ارزنی مغز اندیشنده در کدوی کله دارد، این است که مگر خدا قادر مطلق به هر کاری نبوده و نیست؟
·        اگر چنین بوده و است، پس چرا باید در زمینه «بهشتی ماندن» «ما» مشکلی داشته باشد؟     

5
خدایا
اگر می خواستی ما
بهشتی بمانیم
باید یک
«آدم»
چشم و دل سیر
می آفریدی

·        شاعر اکنون هم اخراج حوا و آدم کذائی از بهشت خیالی را توجیه تئوریکی می کند و هم هر انحراف بشریت از صراط مستقیم کذائی را.
·        دلیل اینکه «ما» بهشتی نمانده ایم در قاموس شاعر کشور عه «هورا» و عا «شورا» این است که بشریت «چشم و دل سیر» آفریده نشده است.

·        این اما به چه معنی است؟      

6
خدایا
اگر می خواستی ما
بهشتی بمانیم
باید یک
«آدم»
چشم و دل سیر
می آفریدی

·        این اولا بدان معنی است که خدا مرتکب خطائی اساسی شده است:
·        خدای کذائی آدم کذائی را چشم و دل سیر نیافریده است.
·        به همین دلیل آدم کذائی طماع و حریص و گرسنه چشم گشته و لیاقت بهشتی بودن را از دست داده است.

7
·        این اما از سوی دیگر منشاء طبیعی قائل شدن به مسائل اجتماعی است:
·        بنا بر این تئوری اجتماعی شاعر، هر خطای هر کسی به دلیل ذات طماع او ست.
·        فساد و ستم و استثمار و و حق کشی بدین طریق ناتورالیزه می شود.
·        این هنوز پایان فاجعه ایده ئولوژیکی و تئوریکی شاعر نیست:

8
·        با ناتورالیزه کردن فساد و استثمار و ستم، فاتحه بلند بالائی هم بر رفع آنها خوانده می شود:
·        اگر فساد و استثمار و ستم ریشه طبیعی و ذاتی دارند، پس برای غلبه بر آنها باید طبیعت انسانی تغییر یابد.
·        طبیعت مبتنی بر طمع و حرص و آز انسانی اما به مشیت خدای کذائی تعیین شده است.
·        بر ضد مشیت الهی که نمی توان حتی اعتراضی داشت، چه رسد به وارد عمل شدن بر ضد آن.

·        نتیجه این موعظه شاعرانه این می شود که خواننده و شنونده آهی کشد و سر بر بالین نهد و روند و روال جامعه را به امید طبقه حاکمه انگل و الدنگ رها کند تا آن به میل خود ببرد و بدوزد.

پایان
ادامه دارد.

۱ نظر: