۱۳۹۴ آذر ۵, پنجشنبه

سیری در جفنگیات عبدالکریم سروش (8)


(حسین حاج فرج دبّاغ)   
 
ویرایش و تحلیل از
شین میم شین

پیشکش به

 پور هرمزان
(۱۳۰۰ ـ ۱۳۶۷) 
افسر توپخانه /  مترجم
 اعدام در  زندان اوین

عبدالکریم سروش

درحالی که مارکسیسم اتفاقا با جزم و یقین پیوند ناگسستنی دارد.
دگماتیسمی که در مارکسیسم است، حقیقتاً دیدنی‌ است.
ماتریالیسم تاریخی را "علمی" می خوانند
اما آن را چون وحی منزل می شمارند!
پلورالیسم در مارکسیسم جایی ندارد.
 مارکسیست ها حق اند وبقیه بطور مطلق، باطل.
عین این دگماتیسم، عین این یقین فروشی و باطل انگاریِ دیگران
 در اندیشه دینی روحانیون ما هم حضور دارد.
 در این جا هم می‌ بینید که خیلی‌ راحت حکم می‌ کنند به این که
دگراندیشان هیچ حظّیّ از نجات، از سعادت و از حقانیت ندارند
و تمام از آن خود آنها ست.

·        این فراز از جفنگ عبدالکریم را بهتر است، نخست تجزیه و بعد تحلیل کنیم تا چیزی از قلم نیفتد: 

1
  مارکسیسم اتفاقا با جزم و یقین پیوند ناگسستنی دارد.

·        همانطور که معلوم شد، منظور عبدالکریم از جزم، نظر قطعی است.
·        به همین دلیل است که او به کشف جزم در ریاضیات و منطق نایل می آید.
·        از دید عبدالکریم، دو دو تا چهار تا نه یک حقیقت عینی و بدیهی، بلکه یک جزم است.

·        ترفند بدی نیست.
·        همه «فلاسفه» و «علما»ی امپریالیسم (فیلسوف و عالم البته از در عقب)  برای عوامفریبی و استحمار خلایق به همین ترفند و توطئه توسل می جویند.

2
·        آنها هم نخست به تحریف  مفاهیم معینی می پردازند و بعد با استفاده (و به عبارت بهتر با سوء استفاده) از آن «مفاهیم» تحریفگشته و یا من در آوردی به اثبات دروغ طبقاتی ـ ایده ئولوژیکی خود می پردازند.

·        مثال دیر آشنا در این زمینه واژه «عالم» است که به صاحب علم اطلاق می شود.
·        در کشور عه «هورا» به بدترین دشمنان علم، یعنی آخوند ها، علما گفته می شود.

·        این در واقع به معنی وارونه سازی مضاعف مفهوم علم و عالم و علما ست:
·        چون بدین طریق، از سوئی، عوامفریب علاف، عالم جا زده می شود و از سوی دیگر عالم واقعی، هتک حرمت و حرفه و هویت می شود.

3
·        عبدالکریم اول مفهوم «جزم» را تحریف می کند و آن را به عنوان حکم قطعی و مبرهن جا می زند.
·        بعد به جای اعتراف به اینکه احکام مارکسیسم قطعی و مبرهن اند، اعلام می دارد که «مارکسیسم با جزم و یقین پیوند ناگسستنی دارد.»

·        اینکه هنوز چیزی نیست.
·        بعد اعلام می دارد که اسلام سید علی و شرکا هم بسان مارکسیسم، مکتبی جزمگرا ست:

«عین این دگماتیسم، عین این یقین فروشی و باطل انگاریِ دیگران
 در اندیشه دینی روحانیون ما هم حضور دارد.»  

·        این اگر فرم پسا مدرنی از عوامفریبی نیست، پس چیست؟

4
·        خواننده تخریب و خرگشته که تفاوت و تضاد جزم با حکم قطعی و مبرهن را نمی داند، با کله به تله عبدالکریم و طبقه حاکمه می افتد و مارکسیسم را به عنوان مکتبی مبتنی بر جزمگرائی (دگماتیسم)  تصور می کند.

·        دگم (جزم)  اما چیست و دگماتیسم به چه معنی است؟

3
مارکسیسم اتفاقا با جزم و یقین پیوند ناگسستنی دارد.

·        دگم و یا جزم به آیه و روایت و حدیث و جفنگ خرافی و مذهبی و غیره اطلاق می شود.

الف

·        لا اله الا الله به عنوان مثال یک جزم و یا دگم مذهبی است.

ب

·        اب ـ ام ـ روح القدس جزم دیگری است.

ت

·        روز قیامت و رستاخیز مردگان، بهشت، دوزخ، حوض کوثر و ساقیان گردن کلفت و حوری و غلمان و غیره همه از دم جزم های مذهبی اند.

4
·        دگماتیسم به طرز تفکر غیرانتقادی، غیرتاریخی و متافیزیکی (ضد دیالک تیکی) اطلاق می شود که از قرار زیر باشد:
·        بر بنیان جزم ها و یا دگم های روایت شده، یعنی آیات، روایات، احادیث، نظرات، براهین و اعتقادات استوار باشد.
·        جزم ها و یا دگم ها را بمثابه حقایق همیشه همان و همه جا معتبر تلقی کند.
·        بدون این که دگم ها را در شرایط تاریخی ـ مشخص موجود، مورد آزمون و آزمایش قرار دهد.
·        بدون این که بر بنیان معارف جدید و تجارب عملی جدید به کنترل محتوای حقیقت آنها و ارزش معرفتی آنها بپردازد.
·        دگماتیسم مشخصه خاص هر مذهب و هر نگرش مذهبی است.

·        اکنون این سؤال مطرح می شود که چگونه می توان مارکسیسم را که پیوند تنگاتنگ با علوم دارد و همه چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای هستی طبیعی و اجتماعی و فکری را در رئالیته آنها و در تحول و توسعه آنها در نظر می گیرد و مورد شناسائی قرار می دهد، مکتبی جزمگرا جا زد؟

5
 مارکسیسم اتفاقا با جزم و یقین پیوند ناگسستنی دارد.

·        مارکس قبل از اینکه فیلسوف باشد، ریاضی دان بوده است و به قول انگلس، ریاضی دان بزرگی بوده است.
·        بدون دانش ریاضی عمیق و همه جانبه، تحلیل جامعه سرمایه داری در شاهکار مارکس تحت عنوان «سرمایه» امکان ناپذیر می گشت.

·        انگلس ـ همرزم و همکار و همسنگر مارکس ـ حتی به اعتراف صاحبنظران بورژوائی، «دایرة المعارف سیار علوم» بوده است.

·        علمگرائی و علمیت قاطع و پیگیر و سرسخت  مارکسیسم،  یکی از هفتخان های برسمیت شناسی آن از سوی طبقه کارگر بوده است.
·        نمایندگان کارگران، علنا و صریحا مارکس را به سبب پایبندی بی خلل به علوم و اثبات علمی نظریات خویش مورد حمله قرار داده اند.

·        مراجعه کنید به دایرة المعارف فلسفه بورژوائی واپسین (بخش مربوط به سندکولر)  در تارنمای دایرة المعارف روشنگری 

6
دگماتیسمی که در مارکسیسم است، حقیقتاً دیدنی‌ است.
ماتریالیسم تاریخی را "علمی" می خوانند
اما آن را چون وحی منزل می شمارند!

·        عجب طرز «استدلال» آخوندی تق و لقی:
·        علمی خواندن ماتریالیسم تاریخی و تمکین به علمیت آن در قاموس علامه عبدالکریم به معنی دگماتیسم است.
·        اما اگر کسی من و من و هن و هن کند و بشریت را عاجز از تشخیص خیر از شر بداند و پرت و پلا تحویل آن و این دهد، به زعم عبدالکریم اندیشنده ای ضد دگماتیک و خلاق است.

·        عبدالکریم بی تردید معنی واژه «علمی» را هم نمی داند.
·        او به احتمال قوی واژه «علمی» را تحت اللفظی معنی می کند.
·        او خیال می کند که برای چپاندن هندوانه زیر بغل ماتریالیسم، صفت «علمی» را بدان نسبت داده اند.
·        درست به همان سان که در کشور عه «هورا» هر ننه مرده ای را آیت الله و حجة الاسلام و استاد و علامه و امام و ولی و غیره می نامند.

7
ماتریالیسم تاریخی را "علمی" می خوانند
اما آن را چون وحی منزل می شمارند!

·        قبل از فلسفه مارکسیستی، هم ماتریالیسم وجود داشته و هم دیالک تیک.
·        هم ماتریالیسم و هم دیالک تیک ماقبل مارکس و انگلس، می بایستی با ماتریالیسم و دیالک تیک مارکس و انگلس مرزبندی شوند.

·        چرا و به چه دلیل؟

8
ماتریالیسم تاریخی را "علمی" می خوانند
اما آن را چون وحی منزل می شمارند!

·        دلیل و الزام و ضرورت مرزبندی ماتریالیسم و دیالک تیک مارکس و انگلس با ماتریالیسم و دیالک تیک ماقبل آنها، اولا در درجه عملیتگرائی و عینیتگرائی آنها بوده است:

الف

·        ماتریالیسم مکانیکی (قرن هجدهم فرانسه)  همه چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای هستی طبیعی و اجتماعی و فکری را با توسل به قوانین علم منفرد مکانیک توضیح می داد و در نتیجه مثل عبدالکریم و شرکاء در گل گیر کرده بود و آچمز شده بود.
·        چون با قوانین مکانیک که نمی توان مناسبات اجتماعی و اقتصادی و مسائل فکری و فرهنگی و سوسیولوژیکی و پسیکولوژیکی و غیره را توضیح داد.

ب

·        ماتریالیسم متافیزیکی (فویرباخ و غیره)، ماتریالیسمی منفعل و علیل و ذلیل و تماشاگر بود.
·        چون هم از دیالک تیک هستی غافل و هم از درک و توضیح سوبژکتیویته عاجز بود.

·        ماتریالیسم متافیزیکی روندهای اجتماعی را ناتورالیزه می کرد و میان روندهای اجتماعی و طبیعی فرقی قایل نمی شد.
·        در قاموس ماتریالیسم متافیزیکی فرقی میان رعد و برق و توفان و زلزله و آتشفشان و انقلابات اجتماعی و علمی و صنعتی و فنی وجود نداشت.

ت

·        ماتریالیسم مارکس و انگلس می بایستی با ماتریالیسم علم الاشیائی (علوم طبیعی) هم که در راستای منافع بورژوازی بود، مرزبندی کند.
·        درست به همین دلیل می بایستی صفت دیگری برای ماتریالیسم مارکس و انگلس داده شود که ماهیت نما باشد و تمیز آن از ماتریالیسم های دیگر را امکان پذیر سازد.

·        از این رو، ماتریالیسم مارکس و انگلس را ماتریالیسم دیالک تیکی نامیده اند که شامل حال عام ترین قوانین و قانونمندی های عینی هستی بطور کلی (طبیعت، جامعه، تفکر) می شود و ماتریالیسم تاریخی نامیده اند که شامل حال عام ترین قوانین و قانونمندی های عینی تاریخ بشری و یا جامعه بشری می شود.  

پ

·        قبل از مارکس و انگلس، دیالک تیک هم وجود داشته است.
·        به عنوان مثال، دیالک تیک هگل وجود داشته که بورژوازی کمترین مخالفتی با آن نداشته است.

·        دیالک تیک هگل اما بلحاظ اجتماعی و طبقاتی، خصلت بورژوائی داشته و بلحاظ جهان بینی، ایدئالیستی بوده است.
·        یعنی دیالک تیکی پا در هوا و وارونه بوده است.

·        به همین دلیل، دیالک تیک مارکس و انگلس را دیالک تیک ماتریالیستی نامیده اند.

ث

·        تئوری شناخت نیز در فلسفه ماقبل مارکس و انگلس وجود داشته است.

·        این تئوری شناخت اما بلحاظ جهان بینی، ایدئالیستی بوده است.
·        چون به مسئله «قابل شناسائی بودن جهان»، پاسخ ایدئالیستی می داده است.

·        یعنی بسان عبدالکریم و شرکاء، جهان و مافیها را غیر قابل شناخت قلمداد می کرده است.

·        به همین دلیل تئوری شناخت مارکس و انگلس را تئوری شناخت ماتریالیستی ـ دیالک تیکی (و در حال حاضر تئوری شناخت مارکسیستی ـ لنینیستی) نامیده اند و می نامند.

ج
·        دادن صفت علمی به فلسفه مارکس و انگلس نه به نیت چپاندن هندوانه زیر بغل آن، بلکه برای مرزبندی روشن آن از خرافه بوده است.
·        علمی یعنی ضد خرافه.

·        علمی یعنی انعکاس عینی (اوبژکتیو) و رئالیستی واقعیت عینی و نه انعکاس مثله و مخدوش و دلبخواهی و مصلحتی و سوبژکتیو آن.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر