۱۳۹۴ آذر ۹, دوشنبه

سفری ـ نظری ـ ابراز نظری ـ گذری (220)


جمعبندی از
مسعود بهبودی


عشق
بنا بر تجارب هزاران باره
نه «بهتر ساز»
بلکه مخرب و ویرانگر است.
آرامش و آبادانی جسم و روح و روان
در فرمانفرمائی عقل است
که عشق از خطه اندام
بدر می راند و دربدرش می سازد. 


فریماه
 
عشق ﯾﻚ ﻧﻮﻉ ﺍﻋﺘﯿﺎﺩ ﻋﺎﻃﻔﯽ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ آدمی ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻠﺴﻪ ﺭﻭﺣﯽ
ﻣﯽ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﻏﺎﻓﻞ ﻣﯽ سازد ﻭ ﺩﺭ ﻋﯿﻦ ﺣﺎﻝ ﻛﻪ سوبژکت عشق ﻟﺬﺕ می برد، ﺑﻪ ﺧﻮﺩش ﺿﺮﺑﻪ ﻣﯿﺰﻧد
ﻫﺮ ﮔﺎﻩ ﺩﻭﺭ ﻣﯽ ﺷﻮد، ﺗﻤﺎﯾﻞ ﺑﻪ ﻧﺰﺩﯾﻚ ﺷﺪﻥ ﺩﺍﺭد
 ﻭ ﻫﺮ ﮔﺎﻩ ﻛﻪ ﻧﺰﺩﯾﻚ ﻣﯽ ﺷﻮد، ﺧﻮﺩﺁﮔﺎﻫﯽ ﺍش ﺭﺍ ﺗﺎ ﺣﺪﯼ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ
ﻣﯽﺩﻫد و با او به معنا می رسد
 تا خویشتن را تعالی بخشد.
پایان


آره.
عشق پدیده و روندی خودپو ست.
غیر ارادی است.
ناگهانی، جرقه واره، جهشی، توفانی است.

1
یکی را می بینی و در میدان جاذبه او گرفتار می آیی.
بسان گنجشکی که در میدان جاذبه ماری
گرفتار می آید و فلج می شود.

2
عشق دست خود آدم نیست.

3
عشق راسیونال (مبتنی بر عقل)  نیست.
ایراسیونال (ضد عقلی)  است.
عقل در روابط عاشقانه کاره ای نیست.

4
موضوع (اوبژکت) عشق می تواند کسی باشد،
چیزی واقعی
(مثلا کالائی، ماشینی، ماشین رختشوئی ئی، دوچرخه ای، خانه ای)
باشد
و یا حتی
چیزی ماورای مادی، ماورای اجتماعی و ماورای انسانی
(مثلا خدائی، بتی، امامی، مرادی در عرفان به عنوان مثال، نیروی واهی و خیالی ئی)
باشد.

5
تحت افلاج همین عشق خردستیز است
که مریدان مرادی در عرفان
به تناول مدفوع مراد و یا به آشامیدن ادار او
سر و دست می شکنند.

6
تجلیل از عشق در ادبیات فئودالی و امروزه در ادبیات امپریالیستی به دلیل خصلت ایراسیونال آن است.

7
عشق تجلیل می شود تا خانه خرد خلق تخریب شود.

8
درست بسان «باده»  ویا «می» که در دیوان حافظ تجلیل می شود.

9
باده و می و یا آتش میخانه هم خانه خرد را به آتش می کشد.

10
خردستیزی (ایراسیونالیسم)
یکی از گشتاورهای مهم
در ایده ئولوژی طبقات اجتماعی واپسین بوده و است.

11
مؤسس خردستیزی
نیچه بوده است.

12
عرفان هم فرمی از خردستیزی است:
پای استدلالیان را چوبین می داند.

13
کسب و کار عرفان هم تحقیر خرد و تخریب خانه خرد خلق است.

14
امروزه امپریالیسم از عرفان نیز به همین دلیل حمایت همه جانبه می کند و آن را مد می کند.
به همان سان که نیچه ئیسم را مد کرده است.

15
عشق پدیده ای است که عمدتا بطور ژنه تیکی، غریزی و غیره  تشکیل می شود.

16
عشق آگاهانه و داوطلبانه،
اصلا عشق نیست.

17
بهترین نمونه عشق
عشق مادر و پدر به کودک است.
عشقی لایزال.

18
«قلب مادر» ایرج میرزا
بطرز راسیونالیستی
  همین عشق را به زیور هنر و استه تیک می آراید.

19
 امروزه سکس را و نیاز های جنسی و مادی و روحی و روانی دیگر 
را عشق جا می زنند.

20
اینها ولی ربطی به عشق ندارند.

21
ما باید میان عشق و مهر هم مرزبندی کنیم.

22
میان معشوق و دوست باید تفاوت قایل شد.

23
دوستی بتدریج و تحت کنترل عقل تشکیل می شود
و خیلی ارجمند است.

24
عشق ولی دست خود آدم نیست.
اوتوماتیک، خود به خودی و خودپو ست.

گاهی 
همه زیبائی های جهان تقطیر می یابند
 و در انسان واحدی جمع می آیند.
تا
 فرشتگان
از خدا روی برگردانند و  بر او نماز برند.


ممنون از حسن نظر.
ولی تحلیل
به دلایل تجربی و معرفتی
همیشه حاوی کوته بینی ها و کوته اندیشی هائی است که باید خواننده حتی الامکان رفع شان کند.
 تا نزدیکی هر چه بیشتر به حقیقت عینی امکان پذیر گردد.

فریماه
 
خسته ام از تو
خسته ای از من...
گاهی اوقات تنها راه محافظت از کسانی که دوستشون داری
 اینه که کنارشون نباشی
پایان

 
این مسئله
مسئله بحث انگیزی است و باید همه جانبه تر بررسی شود.

1
قهرمان تولستوی در رمان «جنگ و صلح»
از همسر زیبایش
(که در فیلم مربوطه نقشش را احتمالا آودری هیپون به عهده دارد)
به جبهه جنگ بر ضد ناپلئون فرار می کند و مجروح می شود.

2
دلایل فرار از معشوق
فقط دلایل پسیکولوژیکی نیستند.
دلایل اجتماعی هم هستند.
دلایل طبقاتی هم هستند. 

فروید
 
مدنیت زمانی آغاز شد که انسان عصبی،
برای اولین بار به جای سنگ برداشتن،
کلمه را به زبان اورد . 


عجب جفنگی فروید جفنگیست.

1
سنگ و سخن
عمل و اندیشه

دوقلوی به هم چسبیده ناگسستنی 
بوده اند و هستند.

2
رابطه دیالک تیکی با هم دارند.

3
رابطه دیالک تیکی را با بمب اتم هم نمی توان پاره کرد.

4
اندیشه از عمل بر می خیزد و به خدمت عمل درمی آید.
دیالک تیکی حیرت انگیز.

5
وقتی هم که بنی آدم از سنگ
ـ که همه جا به وفور یافت می شد ـ
صرفنظر کرد،
چماق به دست گرفت
تیر و کمان و دشنه و شمشیر به دست گرفت
تا توپ و خمپاره و تانک و تفنگ به دست گیرد.
 
نیستی تا ببینی 
که امروزه
در عصر جاهلیت مدرن
بنی آدم مسخ گشته و خرد زدائی شده
خویشتن خویش را به بمب تپنده، نفس کشنده، رونده و منفجر شونده 
بدل کرده است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر