۱۳۹۴ آبان ۲۵, دوشنبه

سیری در شعری از محمد زهری (14)


محمد زهری
( ۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
تحلیلی از
ربابه نون

با سپاس از
 مسعود

لبم،
به خنده شادی نشانِ خویش
شکفت
گرفت دستم و
بر خاک ریخت آب نیاز.

·        معنی تحت اللفظی:
·        غنچه لبم را با نشاندن خنده شادی بر آن، شکوفا کرد.
·        دستم را گرفت و آب نیازم را بر خاک ریخت.

1
·        فعل «شکفتن» اصولا فعلی لازم است و نه متعدی.
·        یعنی بی نیاز از مفعول است:
·        مثل فعل «آمدن»
·        حسن آمد.
·        لبم به خنده شکفت.

2
·        محمد زهری اما ـ با توجه به جمله بعدی (گرفت دستم و بر خاک ریخت، آب نیاز) ـ احتمالا شکفت را به مثابه فعل متعدی به کار می برد:
·        امید رفته ی بازگشته، با نشاندن خنده ی شادی بر غنچه بسته لب شاعر، آن را شکوفا می سازد.

·        در غیر این صورت باید بی اعتنا به پیوند منطقی دو جمله این بند شعر، گفت که غنچه لب شاعر با خنده مبتنی بر نشان شادی اش شکفته می شود.

3
لبم،
به خنده شادی نشانِ خویش
شکفت
گرفت دستم و
بر خاک ریخت آب نیاز.

·        امید رفته ی بازگشته در آن واحد به دو کار دست می زند:

الف
لبم،
به خنده شادی نشانِ خویش
شکفت

·        او شادی مهجور را  به شاعر و یا راوی شعر بر می گرداند.
·        این بدان معنی است که امید رفته ی بازگشته، علاوه بر حامل آرامش خاطر بودن، حامل شادی نیز است.

·        دیالک تیک عجیبی زندگی توده و توده ای را در می نوردد:
·        امیدی که دست راوی را می گیرد و به راه رفته می کشاند تا «کار ناتمام را کند، تمام» (سیاوش کسرائی)، هم آرامش بر باد رفته را به خاطر او برمی گرداند و هم خنده شادی را بر لب او می نشاند و غنچه بسته لب های او را به خنده وامی کند.

ب
گرفت دستم و
بر خاک ریخت آب نیاز.

·        او ضمنا دست شاعر را می گیرد و کاسه آب نیاز را که در دست او بوده، به زمین می ریزد.
·        تصور و تصویر تبیین یافته در این جمله این بند شعر، هم بلحاظ فرم فوق العاده زیبا ست و هم به لحاظ معنا، غنی و غول آسا ست:

4
گرفت دستم و
بر خاک ریخت آب نیاز.

·        نیاز یکی از مقولات فلسفی ـ استه تیکی ـ هنری محمد زهری است که در دیالک تیک راز و ناز و نیاز تبیین می یابد و باید در روند تحلیل اشعار او مورد بررسی قرار گیرد.

·        نیاز به احتمال قوی، بر تز موسوم به «درک ماتریالیستی تاریخ» (یکی از کشفیات بسیار مهم مارکس) بنا شده است.

·        مهمتر از همه در این جمله ی این بند شعر، دیالک تیک گرفتن و ریختن است:
·        امید رفته ی باز آمده، دست راوی را می گیرد و بعد آب نیاز او را بر خاک می ریزد.
·        شاعر بدین طریق، میان همدستی و رفع نیاز، رابطه علی برقرار می سازد.

·        این اما به چه معنی است؟  

5
گرفت دستم و
بر خاک ریخت آب نیاز.

·        این اولا بدان معنی است که امید و طی مجدد راه مانده، هم به آرامش روحی و روانی آدمی منجر می شود و هم زندگی او را از شادی و خشنودی سرشار و خود او را بی نیاز می سازد.

6
گرفت دستم و
بر خاک ریخت آب نیاز.

·        این ثانیا بدان معنی است که ارضای نیازهای فردی فقط به طرز کلکتیو (دسته جمعی)  قابل وصول است:
·        برای حل مسائل اجتماعی فقط نمی توان به اقدامات فردی صرف دل بست.
·        اقدامات فردی باید بسان جویباری به هم بپیوندند و شط عمل کلکتیو کارساز را تشکیل دهند:
·        به همین دلیل امید باز آمده، نخست دست راوی را می گیرد و بعد آب نیاز او را بر خاک می ریزد.

·        به قول حریفی:
·        ببرکت سازمان آهنین پرولتری می توان به عرش اعلی حتی هجوم برد و به زیرش کشید.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر