۱۳۹۴ آذر ۶, جمعه

سفری ـ نظری ـ ابراز نظری ـ گذری (217)


جمعبندی از
مسعود بهبودی
  چو سایه بگذر ازسرم
 مرا ز سایه های دوستی سوا مکن

 چه حاصلی ز شمع های بی فروغ
  ز خنده ها
  ز بوسه ها؟

  چه حاصلی ز گفته های سر به سر دروغ؟

  تو از روندگان راه عشق نیستی
  تو نیستی ز دلشکستگان
  بگیر راه خویش و تن رها کن از بلا

  چو من، 
دل رمیده، طالب بلا مکن
  تن سلامتت به درد مبتلا مکن


مقوله « عشق» (دل باختن)
مقوله فوق العاده بغرنجی است
و بحث راجع بدان، بحث شورانگیزی است.

1
عشق روندی مطلقا آگاهانه و داوطلبانه نیست.

2
فرق مهر (دوستی) با عشق شاید همین باشد.

3
دوست را آدمیان آگاهانه و داوطلبانه برمی گزینند
و یا ترک می کنند.

4
معشوق را اما مجبورند که برگزینند.

5
عشق عمدتا به صورت جبری به آدمیان تحمیل می شود.

6
این مسئله باید مورد تأمل علمی قرار گیرد.

7
عشق کسی به چیزی و یا کسی
چه بسا بطور ژنه تیکی مشروط می شود.

8
عاشق کسی و یا چیزی شدن
ناگهانی، جهشی ـ پسیکولوژیکی، جرقه واره است.

9
آن سان که انسان ها در میدان جذبه کهربائی آن گرفتار می گردند و راه خروج از آن پیدا نمی کنند.

10
به این اجبار ژنه تیکی،
نیازهای غریزی و روحی و روانی و اجتماعی و انسانی غول آسا اضافه می شوند.

11
عشق   
 پدیده ای عمدتا عینی است.
 دلبخواهی نیست.
دست خود آدم نیست.

12
بهترین نمونه و مثال در این زمینه
عشق یکطرفه ی مادر و پدر به فرزند است.

13
حتی عشق عمو و دائی و عمه و خاله
نسبت به بچه های خواهر و برادر شان
 در این زمینه قابل بحث است. 

14
رومن رولان در «ژان کریستف»
عشق خاله به خواهرزاده (ژان کریستف) را تصویر می کند.


منظور همین فیگورها هستند
که در همین پست شما
دوستان دیگر برای مبادله فکری به خدمت می گیرند.

1
جای اندیشه با فیگور پر می شود.

2
بشریت رفته رفته خلع  سخن و نهایتا خلع خرد می شود.

3
رفته رفته توان جمله بندی را هم از دست می دهد.

4
روشنفکران قبل از عنگلاب
حداقل جمله بندی بلد بودند.

5
حالا همه از دم عرعر می کنند.

6
نتیجه و نشانه خریت های روشنفکران قبل از عنگلاب 
همین سیستم خریت و خردستیزی و تهوع آور کنونی است  
که روی کار آمده است.
فقر فلسفه (خرد)

7
شما آثار آنها را
از شریعتی تا جلال آل عبا
از احمد شاملو تا فدائیان  و مجاهدین اسلام و دیمدام و غیره  
مورد تأمل قرار دهید و ببینید که خریت چه ژرفا و پهنا دارد.
    
نام تان زمزمه ی نیمه شبِ مستان باد
تا نگویند که از یاد فراموشانند !
ویرایش:

نام شان زمزمه نیمه شبِ مستان باد
تا نگویند که از یاد فراموشان اند !

و یا

نام تان زمزمه نیمه شبِ مستان باد
تا نگویند که از یاد فراموشان اید !

سعدی را نباید با توسل به متد «قیاس به نفس»
ارزیابی کرد.


1
سعدی واقعا «خدای سخن» بوده است.

2
اگر منظورش «پیکر» بود، تبیین می داشت.

3
سعدی بابت واژه کمبود نداشته است.

4
منظورش «یکدیگر»  بوده و تبیین داشته است
 و نه « یک پیکر.»

5
البته با مفهوم «یک پیکر» هم می توان این شعر را تفسیر کرد.  

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر