۱۳۹۴ شهریور ۱۲, پنجشنبه

جهان بینی محمد زهری در آئینه آن و این (157)

سران کودتای 28 مرداد

محمد زهری
( ۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
تحلیلی از
ربابه نون

پیشکش به محسن دلیجانی

میمدال
روزها را می فروشم، روزهای بی سحر، بی شام
ـ خانه های خالی ِ رنگین رسوایی
گام ها را تیز کرده، رفته تا آنجا که یادش مانده با افسانه ی انبوه ـ

معنی تحت اللفظی:
روز ها را می فروشم،
روز هایی را که صبح و شام شان
 در درون خانه هایی خالی
اما لبریز از رنگ های ملون رسوایی

·        ممنون از تأمل و ابراز نظر.
·        مفهوم «روزهای بی سحر، بی شام»، ما را هم به خود مشغول داشته است.

·        سؤال این است که روز بی سحر و بی شام چگونه روزی می تواند باشد؟

1
روز ها را می فروشم،
روز هایی را که صبح و شام شان
یکسان سپری شده اند.

·        برداشت شما برداشت نادرستی نیست.
·        اما برداشت  ناتمامی است.

2
روزها را می فروشم،
روزهای بی سحر، بی شام

·        روزهای بی سحر ـ بی شام، به احتمال قوی، روزهای دهشت بوده اند.

·        دهشت به به وحشت سرشته به حیرت اطلاق می شود.

·        روزهای بی سحر، بی شام روزهائی اند که کارگری توده ای که اتفاقا همولایتی محمد زهری است، تصویر می کند:

«با کودتای 28 مرداد
 همه چیز بر سر مان آوار شده بود.
جهان در کابوسی  سرنگون شده بود.
کور شده بودیم، انگار.
توان تمیز روز از شب را حتی از دست داده بودیم.
به موجوداتی سنگسر شباهت داشتیم.
شهر در چنگ وحشت اسیر گشته بود.
وحشت یکه تاز میدان بود و راست راست راه می رفت
و امر و نهی می کرد.»

3
روزها را می فروشم،
روزهای بی سحر، بی شام

·        صحت استنباط شما، از این نظر است.
·        چون وقتی قوه تمییز انسان ها مختل شود، تفاوت چیزها بطور کلی و از جمله شام و سحر احساس نمی شود.
·        نوعی هویت (یکسانی) کاذب بر همه چیز بال می گسترد.
·        حالتی از بی هوشی و مستی حکمفرما می شود.

4
روزها را می فروشم،
روزهای بی سحر، بی شام

·        استنباط ما از مفهوم «روز بی سحر، بی شام»، روزی است که انگار پای سربین دارد.
·        دچار انجماد شده است و اصلا سپری نمی شود.

الف
·        چنین مواردی را انسان ها در عالم خواب تجربه می کنند:
·        از خطری قصد گریز دارند، ولی نمی توانند حتی گام از گام بردارند و وجبی دور شوند.

·        آلترناتیو و بدیلی برای مفهوم «روزهای بی سحر، بی شام» زهری، احتمالا وجود ندارد.
·        یعنی دقیق تر و بهتر و کامل تر از این نمی توان تجرید کرد.

ب
روزها را می فروشم،
روزهای بی سحر، بی شام

·        در این روزها نه خورشیدی طلوع می کند و نه روزی طی می شود تا خورشیدی غروب کند.

·        سخن زهری از انجماد مطلق همه چیز است.

ت

·        سعدی در یکی از حکایات گلستان، همین مفهوم محمد زهری را به شکل «یخ زدن زمین و همه چیز زمین»  بسط و تعمیم می دهد:

یکی از شعرا پیش امیر دزدان رفت و ثنایی بر او بگفت.
 فرمود تا جامه از او برکنند و از ده بدر کنند.
مسکین
ـ برهنه ـ
به سرما همی ‌رفت،
 سگان در قفای وی افتادند،
خواست تا سنگی بردارد و سگان را دفع کند
در زمین یخ گرفته بود،
عاجز شد.

گفت این چه حرامزاده مردمانند:
سگ را گشاده‌ اند و سنگ را بسته.

امیر از غرفه بدید و بشنید و بخندید
گفت:
«ای حکیم،
 از من چیزی بخواه.»

 گفت:
«جامه ی خود می ‌خواهم
اگر انعام فرمایی»

رضینا مِن نوالِکَ بالرَحیلِ.

امیدوار بود آدمى به خیر کسان
مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان

سالار دزدان را بر او رحمت آمد
 و
جامه باز فرمود
و
قبا پوستینی بر او مزید کرد
و
درم ئی چند.

پایان

6


روزها را می فروشم،
روزهای بی سحر، بی شام

·        فرم دیگری از بسط و تعمیم این مفهوم محمد زهری، در قصه ای از میشائیل ئنده تحت عنوان «مومو» صورت می گیرد که به صورت فیلم هم در آمده است:
·        زمان در دیار این قصه بطور ناگهانی ایستاده است و همه چیز درجا دچار سکون مطلق شده است.

·        برای حرکت مجدد زمان به «گل زمان» نیاز هست که دوست کوچولوی رفتگر شهر در اختیار دارد.
·        مومو نام همین دختربچه است که با اربابان خاکستری زمان درگیر است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر