۱۳۹۴ شهریور ۳۰, دوشنبه

جهان بینی محمد زهری در آئینه آن و این (165)


محمد زهری
( ۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
تحلیلی از
ربابه نون

و چه خنده‌ دار است
که بعضی از شاعران ‌‌مـعاصر‌ در ایـن شیوه حماسه هم می ‌سرایند.
اما زهری گاه از وزن و قافیه‌
برای‌ قدرت‌ بخشیدن به معانی خود یاری می‌جوید
و در این هنگام است  
که وزن  های متنوع، مصراع های کوتاه یا‌ مصراع های بلند
اما بریده یا گـسترده،
قافیه‌ های مـیانی و قـافیه‌ های متفاوت
 اما همجوش،
همخوانی وزن‌ کـلمات بـا مـعانی،
تلفیق شکل های‌ مثنوی‌ و غزل و ترجیع ‌بند
 از حیث قافیه ‌بندی در بند های یک شعر،
جناس ها و تضادهای لفظی و معنوی،
در اشعار او پدیدار می‌شود.

در این گونه تجربه‌ ها بیشتر هنگامی تـوفیق یـافته اسـت
 که قالب نو‌ از شکل غزل تاثیر پذیرفته اسـت
 و قـافیه‌ ها در پیوند دادن معانی به یکدیگر تنوع مثنوی دارد:

این منم
- در پیش رویت -
بسته ‌لب
لیک با من شوق بسیاری سخن.

آمدم تا‌ باز‌ گویم راز خویش،
آه،
حرفم را بـخوان از چـشم من.

1
اما زهری گاه از وزن و قافیه‌
برای‌ قدرت‌ بخشیدن به معانی خود یاری می‌ جوید

·        طرز «تحلیل» محمود کیانوش (و نه فقط او)  مبتنی بر قیاس به نفس است:
·        ما هنوز اشعار خود او را نخوانده ایم، ولی او به احتمال قوی، شاعر به معنی حقیقی کلمه نیست.
·        در کشور عه هورا به اندازه سکنه آن شاعر هست.
·        حدیث شعرای کشور عه هورا، همان حدیث 124 هزار پیامبر است.
·        از این 124 هزار پیامبر، حتی 24 نفر نام و نشان ندارند.
·        ولی به قول حریف متدینی بخش اعظم آنها برای زن و بچه شان پیام اورده اند.

·        70 میلیون شاعر عیرانی نیز در حقیقت عیاشند، اگر علاف نباشند.

2
اما زهری گاه از وزن و قافیه‌
برای‌ قدرت‌ بخشیدن به معانی خود یاری می ‌جوید

·        در قاموس محمود کیانوش، شاعر به همان سان شعر می سازد که شالیکار، شالیزار، عمله، دیوار.
·        بزعم او شعر در نهایت آگاهی سرهم بندی می شود.
·        زهری قبل از شروع به سرودن شعر، دنبال وسیله ای برای معانی پیش اندیشیده و حی و حاضر خود می گردد و وزن و قافیه را کشف می کند تا بعد به کار بندد.

3
·        از کیانوش چه پنهان که اصلا از این خبر ها نیست.
·        حتی شالیزار شالیکار و دیوار عمله در دیالک تیکی از خودپوئی و آگاهی ساخته می شوند، چه رسد به تشکیل آثار هنری.
·        اگر در دیالک تیک شالیکار و شالیزار و عمله و دیوار نقش تعیین کننده از آن  آگاهی باشد، در دیالک تیک شاعر و شعر  نقش تعیین کننده از آن خودپوئی است.

4
·        شعر به معنی حقیقی کلمه به شاعر حقیقی و نه قلابی دیکته و تحمیل می شود.
·        شعر همیشه خودجوش است، اگر شعر باشد.
·        روح شعله ور شاعر است که به صورت شعر تجسم می یابد.

5
·        نقش تعیین کننده خودپوئی حتی در عشعار عیاشان، حتی در عشعار شعرای طبقات اجتماعی واپسین برقرار است.
·        عشعار عیاشان نیز تحت فشار غریزه جنسی و دیگر غرایز بهیمی سرهم بندی می شوند.
·        مثلا عشعار شعرای فاشیسم و فوندامنتالیسم.

6
·        تور شعری عیاشان، قابل مقایسه با تور صید صیادان نیست.
·        شعر عیاشان نیز در دیالک تیکی از خودپوئی و آگاهی سرهم بندی می شوند.
·        «استاد ازلی» که فرمان به سرهمبندی کردن شعر می دهد، غریزه جنسی و حفظ نفس و غیره است و نه آگاهی.

7
·        فروید هم در همین زمینه تئوری خاصی را سرهمبندی کرده است.
·        بنظر او آثار هنری نه منشاء اجتماعی، بلکه منشاء غریزی ـ جنسی دارند.
·        ذراتی از حقیقت در این جفنگ او نیز هست.
·        اگرچه فروید عاجز تمیز هنرمند از هنربند و شاعر از عیاش بوده است.

8
در این گونه تجربه‌ ها بیشتر هنگامی تـوفیق یـافته اسـت
 که قالب نو‌ از شکل غزل تاثیر پذیرفته اسـت

·        کیانوش عاجز از تفکر مفهومی است:
·        بزعم او فرم شعر نوی محمد زهری از فرم غزل تأثیر گرفته است.
·        مثال هم آورده:  

این منم
- در پیش رویت -
بسته ‌لب
لیک با من شوق بسیاری سخن.

آمدم تا‌ باز‌ گویم راز خویش،
آه،
حرفم را بـخوان از چـشم من.

·        خواننده بخت برگشته اکنون از کیانوش انتظار دارد که دست به استدلال منطقی و تجربی بزند و ادعای خود را اثبات کند.
·        کیانوش اما از آن بیدها نیسست که به این انتظارات بلرزد.
·        کسب و کار او و نه فقط او، صدور حکمی تصادفی و زدن مثالی چه بسا بی ربط و رفتن به پی کار خویش است.

·        شیوع وسیع خریت در کشور عه هورا به همین دلیل نیز است.
·        کیانوش ها فرق ماهوی با آخوند ها ندارند.
·        اگر بدتر از آنها هم نباشند، بهتر از آنها نیستند.  

9
و قـافیه‌ ها در پیوند دادن معانی به یکدیگر تنوع مثنوی دارد:

·        تنوع مثنوی دیگر به چه معنی است؟
·        از کی تا حالا قافیه ها پل پیوند معانی شده اند و نه مثلا واژه های همقافیه؟
·        کیانوش همان مثال را برای همین ادعا نیز ذکرمی کند:  

این منم
- در پیش رویت -
بسته ‌لب
لیک با من شوق بسیاری سخن.

آمدم تا‌ باز‌ گویم راز خویش،
آه،
حرفم را بـخوان از چـشم من.

الف

·        محمد زهری در این بند از شعر ـ قبل از همه ـ تحت تاثیر فروغ فرخزاد بوده است:

       نیست یاری، تا بگویم راز خویش
       ناله پنهان کرده ام در ساز خویش
   
    چنگ اندوه ام (هستم)، خدا را زخمه ای
       زخمه ای، تا برکشم آواز خویش

ب
·        هم فروغ فرخزاد و هم محمد زهری در این بند از شعر، بلحاظ فرم هر دو تحت تأثیر مولانا بوده اند.

·        این جور پدیده ها اما عادی و طبیعی اند.
·        شاعری نیست که از شعرای سابق و یا معاصر تأثیر بر ندارد.

·        عناصر فرمال از همه رنگ، همیشه کم و بیش ادامه حیات می دهند، آنچه تحول می یابد و تعیین کننده است، محتوا ست.
·        کیانوش اما فردی فرمالیست است و کمترین اعتنائی به محتوای معنوی و ایده ئولوژیکی شعر زهری و هر شاعر دیگر ندارد.
·        البته او در این زمینه و از این بابت تنها نیست.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر