۱۳۹۴ مهر ۴, شنبه

سیری در نقل قولی از موریل باربری (3)


تحلیلی از
مسعود بهبودی

جان ‌های گمشده به سوگ زیبایی نشسته ‌اند،
 ناچیزی ما را احاطه کرده است.
بنابراین، یک فنجان چای بنوشیم.

·        چای بزعم نویسنده فیلسوف فرانسوی، قبل از همه، نوشابه مخصوص اعیان و اشراف و طبقات اجتماعی دارا ست.

·        اکنون به این سؤال پاسخ داده می شود که چرا و به چه دلیل؟

1
جان ‌های گمشده به سوگ زیبایی نشسته ‌اند.

·        نویسنده فیلسوف در این جمله به سوبژکت چای خوری می پردازد.
·        به اریستوکراسی و بورژوازی فئودالیزه ـ اریستوکراتیزه گشته می پردازد:

2
·        بورژوازی از اواخر  قرن نوزدهم عقب عقب رفته است و همه رشته های پیوند خود با بورژوازی مترقی آغازین را از هم گسسته است.
·        شعارهای برنامه ای بورژوازی آغازین را (آزادی ـ برابری ـ برادری را) حتی در عالم خواب هم به خاطر نمی آورد و جای خالی خرد را با خردستیزی و خرافه پر کرده است:
·        فقط کافی است که به مقایسه مختصری دست بزنیم و متوجه این سقوط فجیع بورژوازی گردیم:

الف

·        فلاسفه مهم بورژوازی مترقی آغازین، کانت و هگل و فویرباخ بوده اند و مهمترین شخصیت سیاسی آن، روبسپیر بوده است. 

ب

·        فلاسفه مهم بورژوازی واپسین، اما شوپنهاور و نیچه و هایدگر و پوپر و یاسپرس و اراذل و اوباش بیشمار دیگرند و مهمترین شخصیت های سیاسی آن، آدولف هیتلر، موسولینی، بوش، ریگان، تاچر، سرکوزی و برلسکونی و غیره اند.

·        از تک تک سوراخ سنبه های وجود این اجامر، خون و چرک و کثافت ایراسیونالیسم (خردستیزی)، نیهلیسم، فاشیسم، راسیسم، جنون جنگ و کشتار کلکتیو و بی رحمانه ی مولدین و مظلومین تمامی تاریخ جامعه طبقاتی بیرون می زند. 

3
جان ‌های گمشده به سوگ زیبایی نشسته ‌اند.

·        همین اعضای فئودالیزه گشته ی طبقه بورژوازی واپسین در این جمله به مثابه مظاهر «جان های گمشده» تصور و تصویر می شوند.
·        سران سیاسی آغازین بورژوازی آغازین در خیلی از کشور ها عمدتا از اشرافیت فئودالی برخاسته بودند و در مرحله امپریالیستی سرمایه داری دوباره به اصل خویش برگشته اند.
·        به همین دلیل، مذاهب و مساجد و کنیسه ها و کلیساها دوباره تقویت و تحکیم شده اند و وحدت برباد رفته میان بورژوازی و اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی دوباره احیا، برقرار و تقویت شده است.

4
جان ‌های گمشده به سوگ زیبایی نشسته ‌اند.

·        مفهوم «جان های گمشده»، ترجمه مفهومی شبیه به «ارواح سرگردان»  است.
·        اعضای بورژوازی واپسین، دیری است که در برهوت ایراسیونالیسم (خردستیزی) سرگردان اند و بسان غریقی در دریا به هر خس خرافه کهنه و نو چنگ می زنند، ولی راه به جائی نمی برند.
·        به همین دلیل، «به سوگ زیبائی نشسته اند.»
·        زیبائی در قاموس آنها خیالی باطل است.
·        زیبائی برای آنها دیگر وجود عینی و واقعی ندارد.

5
جان ‌های گمشده به سوگ زیبایی نشسته ‌اند.

·        محتوای زندگی خالی از معنای آنها را اندوهی مبهم و موهوم تشکیل می دهد.
·        اندوهی بی نام و بی نشان و بی تعریف روشن تشکیل می دهد.
·        فلاسفه، شعرا و نویسندگان بورژوائی واپسین و دیگر طبقات اجتماعی واپسین، با این اندوه فقط می توانند پوز بدهند و به زمین و زمان تف کنند و توهین کنند.

·        آثار شوپنهاور و نیچه و سارتر و کامو و آل احمد و شاملو و شریعتی و اراذل و اوباش دیگر، میدان یکه تازی این اندوه طبقاتی بی تعریف است.

6
جان ‌های گمشده به سوگ زیبایی نشسته ‌اند.

·        اعضای طبقات اجتماعی واپسین از هر نوع (برده داری واپسین، فئودالیسم واپسین و بورژوازی واپسین)  از دیرباز، دچار عذاب الیم اندوه عظیم و دلتنگی لاعلاج اند.
·        دلیل این اندوه مبهم و دلتنگی مسلم حضرات، بی فردائی تاریخی آنها ست.
·        بی دورنائی تاریخی آنها ست.
·        شعر احمد شاملو لجنزار این اندوه و دلتنگی طبقات اجتماعی انگل واپسین است:

7
 احمد شاملو

دلتنگی های آدمی را
باد ترانه ای می خواند
رویاهایش را آسمان پر ستاره
نادیده می گیرد

·        اصل این شعر که از شاعره آلمانی به نام مارگوت بیکل است، محتوای ایده ئولوژیکی محبوب و مطلوب شاملو را ندارد.
·        شاملو به هنگام ترجمه، به تحریف ایده ئولوژیکی این شعر پرداخته است.
·        مارگوت بیکل (و نه بیگل) از اشتیاقات آدمی، از امیال مفرط آدمی ( Sehnsüchtenسخن می گوید و احتمالا و حتما نه از دلتنگی های  آدمی.

·        ما باید در فرصتی دیگر به ترجمه دقیق اشعار این شاعر مبادرت ورزیم و به کشف ایده ئولوژی او نایل آییم.

8
دلتنگی های آدمی را
باد ترانه ای می خواند
رویاهایش را آسمان پر ستاره
نادیده می گیرد

·        شاملو (شاید هم مارگوت بیکل)  دلتنگی های اعضای طبقات اجتماعی واپسین را به حساب «آدمی»، یعنی کل بشریت می گذارد.

·        موریل باربری واقع بین تر است و فهم و شعورش بمراتب بیشتر از شاملو و اجامر خردستیز دیگر است.

·        اندوه مبهم  در قاموس موریل باربری، جزو دارائی معنوی، روحی و روانی طبقات اجتماعی دارا و اریستوکرات است و نه جزو دارائی معنوی و روحی و روانی آدمی بطور کلی.

·        به همین دلیل، در قاموس موریل باربری، چای برای توده و طبقه حاکمه فونکسیون واحدی ندارد.
·        هر گردی، گردو نیست.

9
ناچیزی ما را احاطه کرده است.

·        نویسنده فیلسوف فرانسوی، از وضعیت ایده ئولوژیکی دیگر اعضای طبقات اجتماعی واپسین پرده برمی دارد:
·        حضرات را «ناچیزی» احاطه کرده است.
·        معلوم نیست که مترجم متن مربوطه را درست ترجمه کرده و یا نه.
·        منظور او شاید همان پوچی باشد.
·        همان پوچی ئی که آیین چای خوری در آن رخنه ای ایجاد می کند.

·        ایجاد رخنه در پوچی؟

آیین چای خوری، بنابراین، این فضیلت بسیار بزرگ را دارد
که در پوچی زندگی ما رخنه‌ ای ایجاد کند

·        همان پوچی ئی که فلک برای نشان دادن آن دسیسه می چیند: 

آری، فلک برای پوچ نشان دادن هستی دسیسه می‌چیند  

10

ناچیزی ما را احاطه کرده است.

·        منظور او احتمالا این است که زندگی خالی است.
·        نه محتوائی دارد و نه معنائی.
·        نه هدفی در میان است و نه آماجی.
·        تنها راهی که برای ارواح سرگردان اعضای طبقات اجتماعی واپسین می ماند، بزعم موریل باربری، پناه بردن به چای است:

جان ‌های گمشده به سوگ زیبایی نشسته ‌اند،
 ناچیزی ما را احاطه کرده است.
بنابراین، یک فنجان چای بنوشیم.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر