۱۳۹۴ شهریور ۲۷, جمعه

قرآن کریم از دیدی دیگر (13)



تحلیلی از
فریدون ابراهیمی

آیات 17 تا 24
سوره بقره

مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ نَاراً فَلَمَّا أَضَاءتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَكَهُمْ فِي ظُلُمَاتٍ لاَّ يُبْصِرُونَ
صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَرْجِعُونَ

مَثَل آنان، همچون مَثَل كسانى است كه آتشى افروختند، و چون پيرامون آنان را روشنايى داد، خدا نورشان را برد و در ميان تاريكيهايى كه نمى‏بينند رهايشان كرد.
كرند، لالند، كورند بنا بر اين به راه نمى‏آيند.
يا چون كسانى كه در معرض‏ رگبارى از آسمان - كه در آن ظلمات و رعد و برقى است -  قرار گرفته ‏اند
 از نهيب‏  آذرخش و بيم مرگ، سر انگشتان خود را در گوش هاي شان نهند، ولى خدا بر كافران احاطه دارد.

نزديك است كه برق، چشمان شان را بربايد
هر گاه كه بر آنان روشنى بخشد،
در آن گام زنند و چون راه شان را تاريك كند،
بر جاى خود بايستند
و اگر خدا مى‏ خواست شنوايى و بينايى ‏شان را برمى ‏گرفت،
كه خدا بر همه چيز توانا ست.
اى مردم، پروردگارتان را كه شما  را و كسانى را كه پيش از شما بوده‏ اند،
 آفريده است، پرستش كنيد
باشد كه رستگار شوید.
همان خدايى‏ كه زمين را براى شما فرشى گسترده
و آسمان را بنايى افراشته‏ قرار داده و از آسمان آبى فرود آورد
و بدان از ميوه‏ ها رزقى براى شما بيرون آورد
پس براى خدا همتايانى قرار ندهيد،
در حالى كه خود مى‏دانيد.

و اگر در آنچه بر بنده خود نازل كرده ‏ايم، شك داريد،
پس
 ـ  اگر راست مى ‏گوييد –
سوره‏ اى مانند آن بياوريد و گواهان خود را
- غير خدا-
فرا خوانيد.

پس اگر نكرديد
 - و هرگز نمى ‏توانيد كرد –
از آن آتشى كه سوختش مردمان و سنگ ها هستند
 و براى كافران آماده شده،
بپرهيزيد.

1
مَثَل آنان، همچون مَثَل كسانى است كه آتشى افروختند
و چون پيرامون آنان را روشنايى داد، خدا نورشان را برد
 و در ميان ظلمات رهاي شان كرد که نمی بینند.

·        منافقین کذائی در این آیه به کسانی تشبیه می شوند که آتشی، مشعلی و یا چراغی برای دیدن پیراون خود برافروخته اند.
·        خدای کذائی اما نور آن آتش و مشعل و چراغ را از بین برده است و آنها را در ظلمات قیرگون که چشم قادر به دیدن چشم نیست، رها کرده است.

الف
·        سؤال این است که این چه خدای رحمان و رحیمی است که حتی نور آتشی را از «مخلوقات» خود دریغ می دارد؟

ب
·        این چه خدائی است که «مخلوقات» خود را در ظلمات قیرگون رها می سازد تا نبینند و گمراه شوند و منافق شوند؟

ت
·        چه سودی خدائی می تواند در این کرد و کار خود داشته باشد؟

2
مَثَل آنان، همچون مَثَل كسانى است كه آتشى افروختند
و چون پيرامون آنان را روشنايى داد، خدا نورشان را برد
 و در ميان ظلمات رهاي شان كرد که نمی بینند.

·        تصور و تصویری که قرآن از خدای کذائی ارائه می دهد، تصور و تصویری است که از ایراسیونالیستی و سادیستی (خردستیز و مردم آزاری) می توان ارائه داد.
·        به همین دلیل، می توان گفت که خدای اسلام، انعکاس آسمانی ـ انتزاعی خوانین و سلاطین نظامات برده داری و فئودالی است.
·        چون این مردم آزاری یکی از خصوصیات خوانین و سلاطین بی خرد و خردستیز بوده است.
·        خدای اسلام، کپیه مو به موی اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی است.

3
·        جلادان امپریالیسم و فاشیسم و فوندامنتالیسم و قوای ویژه و حزب الله و القاعده و داعش و غیره نیز همین ایراسیونالیسم و سادیسم را جامه عمل می پوشانند.
·        کشتارهای کلکتیو، قتل های زنجیره ای آشکار و پنهان و آواره سازی های چندین میلیونی مردم بیانگر همین ایراسیونالیسم و سادیسم هستند.
·        خدای اسلام و دیگر ادیان آسمانی و زمینی ـ در تحلیل نهائی ـ فرقی با ابلیس کذائی ندارد.

4

·        «منطق» اسلام نیز «منطقی» تق و لق و ضد منطقی است:
·        خدای مهربان، اول نور چراغ مردم را می برد و آنها را در ظلمات قیرگون رها می سازد و بعد به جای عذرخواهی و پوزش طلبی و انتقاد از خود، آنها را به عذاب عظیم گرفتار می سازد.
·        این کسب و کار نمی تواند معنائی جز ایراسیونالیسم و سادیسم داشته باشد.

·        درست به همین دلیل، فروغ فرخزاد بکرات می پرسد:
·        ابلیس چه کم از خدا دارد؟

·        درست به همین دلیل فروغ فرخزاد در سه شعر بلند عصیانی، خدا را از اریکه قدرت به زیر می کشد و ابلیس را به جای او می نشاند و یا در بهترین حالت، خود به جای خدای خردستیز می نشیند و با تکیه بر خرد فرمان می راند و نظم انسانی و انقلابی نوینی پی می افکند.  

5


صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ
فَهُمْ لاَ يَرْجِعُونَ
كرند، لالند، كورند
 بنا بر اين به راه برنمی گردند.

·        قرآن در این آیه، گمراهی منافقین را تئوریزه می کند.
·        به عبارت بهتر، تئولوژیزه (توضیح فقهی) می کند.

·        دلیل خود اندیشی و روشنگری و استقامت منافقین کذائی، از کار افتادن حواس شنوائی، گویایی و بینائی آنها ست.
·        دلیل بدی نیست.
·        ولی به شلیک بر ران خویش شباهت دارد:

6
·        چون در آیات قبلی از بحث های آتشین میان مؤمنین و منافقین سخن رفته است.

·        اگر منافقین واقعا کر و لال و کور باشند، چگونه می توانند در چالش شورانگیز با مؤمنین شرکت ورزند و آنها را به صفت سفیه متصف سازند؟

7
كرند، لالند، كورند
 بنا بر اين به راه برنمی گردند.

·        قرآن در هر صورت، دگر اندیشی و روشنگری منافقین کذائی را بطرز فیزیولوژیکی (فونکسیون اعضای اندام) سمبل می کند و می گذرد:
·        دلیل گمراهی آنان را در از کار افتادن گوش و چشم و زبان آنها می داند.
·        جالب اما فعل این آیه است:

لاَ يَرْجِعُونَ
به راه برنمی گردند.

·        این فعل به چه معنی است؟  

الف
لا يَرْجِعُونَ
به راه برنمی گردند.

·        این اولا می تواند بدان معنی باشد که منافقین قبلا جزو مؤمنین بوده اند و بعد از صراط مستقیم خارج شده اند و به سبب کری و الکنی و کوری به راه سابق خویش برنمی گردند.

ب

لا يَرْجِعُونَ
به راه برنمی گردند.

·        این ثانیا می تواند بدان معنی باشد که همه آحاد و افراد بشری، مؤمن و مسلمان لدنی (مادر زاد)، جبلی و سرشتی اند.
·        بعد از تولد در جامعه از صراط مستقیم لدنی و جبلی و سرشتی خارج می شوند.

·        مسبب این خروج از صراط مستقیم هم شخص شخیص خدا ست:
·        چون خدا ست که نور چراغ شان را می برد، در ظلمات قیرگون رهای شان می سازد تا نتوانند به راه راست برگردند و رستگار شوند.

·        سعدی این خرافه را در آثار خویش به زیور کلام آراسته است:
·        در قاموس سعدی، حتی حوا و آدم به دین رسول اکرم بوده اند.

ادامه دارد.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر