۱۳۹۳ فروردین ۱۵, جمعه

سیری در گلستان سعدی (111)


 سعدی شیرازی 
 ( ۵۶۸ - ۶۷۱ هجری شمسی)
حکایت نهم
(گلستان با ب اول، ص 29) 
تحلیلی از شین میم شین

ای زبردست زیردست آزار
گرم تا کی بماند این بازار؟

به چه کار آیدت جهانداری
مردنت به، که مردم آزاری.

·        سعدی در یک چیز قاطعیت بی برو بر گرد دارد و آن صدور حکم اعدام در حق انسان ها ست، بی اعتنا به وابستگی طبقاتی آنها.

1
·        سعدی به اصلاح انسان ها همانقدر ایمان دارد که به تحول جامعه.

2
·        دترمینیسم فلسفی سعدی در قالب تز «مشیت الهی» ریخته می شود و به همه چیز و همه کس خصلت همیشه همان و تغییر ناپذیر می بخشد.

3
·        درقاموس سعید، تغییر پذیر تنها چیزها و پدیده هائی اند که بنا بر مشیت الهی متغیر خلق شده اند:

الف
·        توالی شب و روز

ب
·        توالی فصول سال

ت
·        رویش و پژمردن و زوال نباتات

پ
·        زایش و رشد و مرگ حیوانات و انسان ها و غیره.

4
·        از این رو برای اصلاح جامعه راه حلی جز اعدام سوبژکت اجتماعی باقی نمی ماند.
·        فقط باید بهانه ای پیدا کرد و حکم اعدام را کف دستش نهاد و آدرسش را به جلاد داد.
·        بهانه هم کم نیست:
·        مفسد فی الارض
·        محارب با خدا
·        بدبنیاد
·        موذی و هر چه دلت خواست.

5
·        شعار جهانشمول زیرین سعدی برای فقیر و غنی استثنائا یکسان است:

مرگ بر حاکم و پادشاه مردم آزار!
مرگ بر راهزن و دزد بدبنیاد!

6
·        اصلاح مورد نظر سعدی، اصلاح به معنی واقعی کلمه نیست.
·        پدر دیالک تیک خودپو در قرون وسطی به کنه دیالک تیک چیزها واقف نیست.

7
·        سعدی برای اینکه بتواند راه حلی برای مسائل اجتماعی ارائه دهد، باید تئوری گوهر و بنیاد شبه فاشیستی خود را زیر پا نهد.

8
·        او باید به دیالک تیک علت و معلول که حتی عقب مانده ترین انسان ها هزار بار در روز بر زبان می رانند، برگردد و برای پدیده های طبیعی و اجتماعی علت جوئی و علت یابی کند.

9
·        اینکه حجاج ستمکار است علل عینی و ذهنی، فردی، پرورشی، تربیتی، طبقاتی و اجتماعی دارد.

10
·        با قتل و مرگ حجاج ها ظلم از بین نمی رود، با قتل و مرگ عمله ظلم، ریشه های واقعی ـ مادی ظلم خشک نمی شوند.
·        عمله ظلم در هر صورت، دیر یا زود می میرند، چه به مرگ طبیعی و چه به مرگ غیرطبیعی.

·        آنچه می ماند شیوه ستمگری است.
·        این را حتی حافظ که خانه عقلش را به آتش میخانه تار و مار کرده است، می داند:

وفا و عهد نکو باشد، ار بیاموزی 
و گر نه هر که توبینی، ستمگری داند

11

·        آنچه سعدی نمی داند، این حقیقت امر است که اگر شرایط عینی و ذهنی لازم فراهم آیند، هرکسی می تواند حجاجی شود.
·        هم میهنان سعدی این حقیقت دهشتناک را پس از سرنگونی شاه با چشمان از وحشت و حیرت دریده ی خود دیدند و در آینده نیز چه بسا با چشمان از وحشت مهیب تر دریده تر خواهند دید.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر