دیالک تیک خودمختاری و
هیرارشی
آب در خوابگه مورچگان (18)
لیبرال ها و
ماجرای گاندی
سودابه مهاجر
(سه شنبه ۱۵ دی ۱۳۸٨)
سرچشمه:
مجله هفته
http://www.hafteh.de
تحلیلی از یدالله سلطان پور
حکم هشتم
سودابه مهاجر
گاندی تبعیت از رئیس و رهبر را یکی از اصول عملی
جنبش خود می دانست و تلاش می کرد که هر حرکتی در جنبش غیر خشونت آمیزش تحت
اتوریته یک فرد باشد و تبعیت از این فرد به شکل تمام و کمال صورت گیرد.
این سیستم در تناقض آشکار با احترامات فائقه ای
است که لیبرال – سوسیال دموکرات های ما نسبت به جنبش های افقی، شبکه ای و بی سر
ابراز می کنند.
·
ایده «تبعیت
از رئیس و رهبر به مثابه یکی از اصول عملی جنبش»، فی نفسه ایده درستی است، اگر
رهبری کلکتیف باشد و نقش تعیین کننده از آن توده های مولد و زحمتکش باشد.
·
بدون
تبعیت توده های مولد و زحمتکش از رهبری کلکتیف متبلور در کمیته مرکزی حزب
مارکسیستی ـ لنینیستی نمی توان به تحول انقلابی جامعه دست زد و جامعه نوین را بر
خرابه های جامعه کهنه بنا نمود.
·
انضباط
آهنین در هر سازمان توده ای صرفنظرناپذیر است.
الف
·
ایراد
ایده گاندی ـ اگر آن از این قرار باشد که سودابه تصویر می کند ـ فقدان سانترالیسم دموکراتیک است.
·
این به
معنی بی توجهی بدان است که رهبری حزب باید نماینده سرسخت منافع استراتژیکی توده
های مولد و زحمتکش باشد.
·
این اما
به چه معنی است؟
1
·
این اولا
بدان معنی است که نقش تعیین کننده در دیالک تیک شخصیت و توده باید از آن توده
باشد.
·
و گرنه
رهبری کسب استقلال می کند و خصایل ضد توده ای کسب می کند و به خدمت منافع فردی و
یا قشری گروه انگشت شماری موسوم به نخبگان تنزل می یابد.
·
در این
صورت، بی اعتنائی به اندیشه، عمل و ابتکار عمل تعیین کننده توده ها صورت می گیرد و
جامعه فرو می پاشد.
2
·
این
ثانیا بدان معنی است که در هر سازمان توده ای، باید دیالک تیک سانترالیسم و
دموکراسی اکید بر قرار باشد و نقش تعیین کننده در دیالک تیک سانترالیسم و دموکراسی
باید از آن دموکراسی باشد.
·
و گرنه
سازمان مربوطه به سازمانی ضد دموکراتیک بدل می شود و چه بسا حتی به استبداد فردی و
یا گروهی منجر می گردد.
3
·
این
ثالثا بدان معنی است که در هر سازمان و همبود توده ای باید دیالک تیک خودمختاری و
هیرارشی (دیالک تیک استقلال اندیشه و عمل و سلسله مراتب) اکیدا رعایت شود.
·
در این دیالک
تیک باید نقش تعیین کننده از آن خودمختاری باشد، بی آنکه به هیرارشی کم بها داده
شود.
·
همه این دیالک
تیک ها به عرصه جامعه بشری اختصاص دارند و موضوع بررسی ماتریالیسم تاریخی اند.
·
اکثر دیالک
تیک های متعلق به ماتریالیسم تاریخی نتیجه بسط و تعمیم دیالک تیک های درخور در ماتریالیسم
دیالک تیکی اند.
الف
·
این در واقع،
دیالک تیک جزء و کل است که به اشکال مختلف، مثلا به شکل دیالک تیک فرد و جامعه و
یا به شکل دیالک تیک رهبر و توده، دیالک تیک سرلشکر و لشکر و غیره بسط و تعمیم می
یابد.
·
در این دیالک
تیک، نقش تعیین کننده همواره از آن کل (جامعه، توده و لشکر) است.
ب
·
اگر گاندی
در دیالک تیک رهبر و توده، نقش تعیین کننده را از آن رهبر بداند و اعتنائی به توده
نداشته باشد، عملا به وارونه سازی این دیالک تیک خطر می کند.
ت
·
گاندی و
هر کس دیگر، در این صورت، به جای ارتقای توده ها به درجه رهبری جامعه، به خلع سلاح
فکری آنها می پردازد.
·
چنین کسی از توده تاریخساز، نوکر و فرمانبر می سازد.
پ
·
گاندی البته ـ اگر بفرض چنین بوده باشد ـ در این میان تنها
نبوده است.
·
احزاب
کمونیست و غیر کمونیست هم به همین روز گرفتار بوده اند.
·
برخورد رایج از این قرار است که توده حزبی مشتی مستمع و
مجری بار می آید.
·
خوداندیشی، هماندیشی و اتخاذ تصمیم کلکتیف فراموش می شود و اندیشیدن
و تصمیم گرفتن به عهده چند نفر در کمیته مرکزی حزب گذاشته می شود.
·
بدین طریق دیالک تیک خودمختاری ـ هیرارشی وارونه می شود و سلسله
مراتب قرون وسطائی ـ نظامی مراد و مرید در تمامت حزب برقرار می گردد و رهبر به
مثابه معلم و آموزگار بی بدیل نابغه ستوده می شود.
·
بدین طریق از حزب، سربازخانه بدردنخوری ساخته می شود.
·
چنین احزابی می توانند مثل ماشین مکانیکی بخوبی عمل کنند.
·
اما تا زمانی که رهبری موجود باشد.
·
به محض اینکه رهبر تصعیف و یا برکنار شود، فاتحه حزب هم
خوانده می شود.
·
آنگاه توده حزبی که ناتوان از خوداندیشی است، گیج و سردرگم
به امید خدا رها می شود.
·
آنگاه باید به قول هوشنگ ابتهاج دوباره «سری در آید»، تا
کاروانی از دنباله روان بی شعور از هر در بیرون زند و فاجعه دوباره تکرار شود.
هوشنگ ابتهاج (سایه)
سماع سرد (سیاه مشق)
در این سرای بیکسی، اگر سری
در آمدی
هزار کاروان دل ز هر دری در
آمدی
·
با مرگ گاندی هم ـ همانطور که سودابه مهاجر نشان می دهد
ـ ماجرا از همین قرار بوده است.
·
از تاریخ می توان آموخت، ولی برای آموزش باید به فوت و فن
تفکر مفهومی مسلط بود.
·
این وارونه سازی دیالک تیک رهبر و توده شمشیر دو لبه است.
·
توده نوکر صفت سلب اختیار شده نیز پس از شکست، خود را بی
گناه جا می زند و رهبری تام الاختیار را به محاکمه می کشد و رسوا می کند.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر