۱۳۹۱ مرداد ۱۵, یکشنبه

سیری در شعری از اسماعیل خوئی (3)

بی چراغِ خردی روشنگر،
رهنوردانِ ظلام ایم همه

نامِ عام آمدمان « روشنفکر!»
(هفتم مرداد ۱٣۹۱)

بیدرکجای لندن
آفتابِ لبِ بام ایم همه:
نیک نزدیک به شام ایم همه.

کوره ی تجربه مان سوخته است:
لیک، با این همه، خام ایم همه.

در عمل دشمنِ خویش و به شعار
دشمنِ کلِ نظام ایم همه.

بیم داریم ز خونین شدن اش:
گر چه خواهانِ قیام ایم همه!

نامِ عام آمدمان "روشنفکر":
یعنی" آزاده " به نام ایم همه.

لیکن آزاده نیابی در ما:
بنده ی نام و مقام ایم همه.


بی چراغِ خردی روشنگر،
رهنوردانِ ظلام ایم همه.

فرصتی نیست که کاری بکنیم:
گرمِ گفتارِ مدام ایم همه.


هرچه گوییم، به معنا، هیچ است:
گرچه استادِ کلام ایم همه.

به عمل پیروِ مردم، هرچند
پیشروشان به مرام ایم همه.

به دغل کاری و در خدعه گری،
از مریدانِ امام ایم همه.

هم پُر آزار و هم آزار پذیر:
نیم دد، نیمی دام ایم همه.

دام چین مان بَرَد آسان از راه:
ز آن که پروده ی دام ایم همه.

تیز و رخشنده چو شمشیر نه ایم:
تار و خالی چو نیام ایم همه.

پُر ز گفتار و تهی از کردار:
عینِ "آیاتِ عظام" ایم همه!

نسبتی نیست به خاصان ما را:
نوعِ خاصی ز عوام ایم همه.

زاده ی جامعه ای بس بیمار:
همچو طاعون و جُزام ایم همه.

ناگزیر است ز ما نفرتِ عام:
که، چو جهل، آفتِ عام ایم همه.

نسلِ نو شاد اگر از ما برهد:
کآفتابِ لبِ بام ایم همه.

سرچشمه:
اخبار روز
تحلیل واره ای از شین میم شین

ادامه تلاش در جهت تحلیل شعر

بیت هفتم
بی چراغِ خردی روشنگر،
رهنوردانِ ظلام ایم همه.


• شاعر در این بیت، برای تشریح وضع و حال روشنفکران جامعه خویش، دیالک تیک تئوری و پراتیک را به شکل دیالک تیک چراغ روشنگر و رهنوردی بسط و تعمیم می دهند و از فقدان تئوری (چراغ روشنگری) و نتیجتا از رهنوردی در ظلمات انتقاد می کنند.
• تیزبینی فلسفی شاعر را نمی توان به هیچ ترفندی نستود.
• بدون چراغ تئوری واقعا هم نمی توان قدم در راهی نهاد و از چاهی سر در نیاورد.
• چشم اسفندیار جنبش مردمی ایران و شاید جهان نیز همین است.
• فقدان چراغ تئوری و سرگردانی در ظلمات.
• اکثریت قریب به اتفاق روشنفکران جامعه اعم از چپ و راست، واقعا هم از این بابت در مضیقه اند.
• این ضعف تئوریکی علل مختلف دارد:

1
بی چراغِ خردی روشنگر،
رهنوردانِ ظلام ایم همه.

• علت این ضعف تئوریکی ـ قبل از همه ـ مادی است.
• سطح توسعه فکری مردم را در هر جامعه ای سطح توسعه نیروهای مولده آن جامعه تعیین می کند.
• جامعه ای که در آن نیروهای مولده (انسان مولد، وسایل تولید، مواد خام، مواد اولیه، علم) توسعه نیافته باشد، نمی تواند به زور سرنیزه مدرنیزه شود و اعضای آن یکشبه متفکران درجه اول گردند.
• شعور اجتماعی همیشه و همه جا بوسیله وجود اجتماعی تعیین می شود.
• وجود اجتماعی عقب مانده (مثلا شیوه تولید فئودالی) شعور متناسب با خود را پدید می آورد، تبلیغ و تحکیم می کند.

2
بی چراغِ خردی روشنگر،
رهنوردانِ ظلام ایم همه.

• علت دیگر ضعف تئوریکی می تواند طبقاتی باشد.
• شعور فردی اعضای جامعه را وجود اجتماعی هر کدام از آنها، یعنی خاستگاه طبقاتی آنها تعیین می کند.
• این حکم ماتریالیسم تاریخی مصداق عام و جهانشمول دارد.
• برای کشف حقیقت و جانبداری از آن، داشتن مغز اندیشنده کافی نیست.
• منافع طبقاتی ارتجاعی چه بسا دیواری قطور و عبورناپذیر در برابر نور می سازند و سوبژکت مربوطه را از درک حقیقت به هر قیمت بازمی دارند.
• شناخت همیشه از گردنه دیالک تیک اوبژکتیف ـ سوبژکتیف می گذرد.
• به همین دلیل است که با تغییر موضع طبقاتی افراد، طرز تفکر انها نیز تغییر می یابد.
• به همین دلیل است که طرز تفکر در کاخ و کوخ متفاوت و حتی متضاد است.
• چیز واحد چه بسا در اذهان طبقات مختلف ـ از نقطه نظرهای مختلف حتی ـ بطرز کاملا متفاوتی انعکاس می یابد.
• شعر واحدی ـ به عنوان مثال ـ از سوی اعضای طبقات مختلف بطرز کاملا متفاوتی درک و تفسیر می شود.
• وابستگی به طبقات انگل ـ علیرغم لذت مادی ـ می تواند ریاضت معنوی مهیبی به دنبال آورد و آدمی را کور و کر و الکن کند.
• جایزه باران کردن برخی از روشنفکران از سوی امپریالیسم نیز به همین دلیل است:
• شاعر سیر دیگر نمی تواند و یا به دشورای می تواند بیانگر رنج توده های مولد و زحمتکش باشد:
• ویلا و کشتی تجملی در شمال و جنوب کشور کجا و کارخانه و کوخ در جنوب شهرهای کشور کجا!

3
بی چراغِ خردی روشنگر،
رهنوردانِ ظلام ایم همه.

• دستیابی به چراغ خردی روشنگر به شرایط مناسب زیست نیاز مبرم دارد:
• برای آموزش تفکر مفهومی به مشقت جسمی و فکری نیاز است.
• به شرایط زندگی نسبتا بی دغدغه و آرام نیاز است.
• به شرایط دموکراتیک در زمینه تبادل نظر و چالش فکری نیاز است.
• به آزادی بیان و مطبوعات و تشکیلات نیاز است.
• بدون تشکیل محیط زیست فرهنگی مناسب دستیابی به
چراغ خردی روشنگر مشقت بار خواهد بود.

• از این رو ست که می توان از دیالک تیک روشنگری سخن گفت:
• بدون تشکیل ساختار اقتصادی ـ اجتماعی مترقی نمی توان به
چراغ خردی روشنگر دست یافت و بدون چراغ خردی روشنگر نمی توان به تنویر افکار خود و توده ها، بسیج آنها و تحول ساختار اقتصادی ـ اجتماعی جامعه نایل آمد.
• دشواری این مهم نیز به همین دلیل است.
• تخریب افکار عمومی برنامه ریزی شده بنیادی بوسیله ارتجاع حاکم نیز به همین دلیل است.
• ارتجاع حاکم در سطح ملی و بین المللی چراع روشنگری را حتی المقدور می کشد و هزاران چراغ واره کاذب تولید و بازتولید می کند و در اختیار رهنوردان قرار می دهد.
• تکثیر پرخرج و عرقریز مکاتب فلسفی، هنری و غیره در عرض صد سال اخیر حاکی از وقوف کامل ارتجاع جهانی به دیالک تیک روشنگری است.
• کودکان از سنین کودکی بلحاظ ایدئولوژیکی بطرزی بی برگشت تخریب می شوند.
• آن سان که حتی کمترین علاقه به
چراغ خردی روشنگر از خود نشان نمی دهند.
• دام بر سر راه مردم کم نیست.
• سرگرم کردن بی وقفه مردم با زباله های فکری و فرهنگی متنوع از فوتبال و سکس و غیره در دستور روز ارتجاع جهانی است.
• آن سان که انسان عصر حاضر انرژی لازم برای آموزش و تمرین تئوری رهائی را پیدا نمی کند.

بیت هشتم
فرصتی نیست که کاری بکنیم:
گرمِ گفتارِ مدام ایم همه.

• شاعر در این حکم، همان دیالک تیک تئوری و پراتیک را بطرز دیگری، یعنی به شکل دیالک تیک حرف و عمل، به شکل دیالک تیک گفتار و کردار بسط و تعمیم می دهند و از وارونگی این دیالک تیک پرده برمی دارند.

• چرا وارونگی؟

• برای اینکه در دیالک تیک تئوری و پراتیک نقش تعیین کننده از آن پراتیک (عمل، کردار) است و وقتی کسی پراتیک را فراموش و تئوری را مطلق کند، عملا نقش تعیین کننده را از آن تئوری (گفتار، حرف) جا می زند و دیالک تیک یاد شده را وارونه می سازد.

• اگر ساده لوحی بیت هفتم و هشتم این شعر را مورد مقایسه قرار دهد، به تناقضی برخواهد خورد:
• چون در بیت هفتم از فقدان تئوری (
چراغ خردی روشنگر) شکوه می شود و در بیت هشتم از مطلق کردن تئوری (گفتار)
• برای درک این مسئله باید توان تفکر دیالک تیکی داشت.
• ما از جهان بینی شاعر خبری نداریم.
• احتمال این می رود که خود دیالک تیک عینی باشد که در آئینه شفاف شاعر انعکاس می یابد و البسه شعر می پوشد.
• همین دو بیت یاد شده چیزی جز تبیین شاعرانه دیالک تیک غول آسای تئوری و پراتیک نیست، چیزی جز تبیین شاعرانه دیالک تیک روشنگری نیست.
• بدون تئوری، پراتیکی وبدون پراتیک تئوری ئی میسر نمی شود.


بدون چراغ خردی روشنگر نمی توان از ظلام شب گذشت
و بدون گذشتن از ظلام شب
نه می توان به ضرورت تهیه
چراغ خردی روشنگر پی برد
و نه می توان
چراغ خردی روشنگر بدست آمده را به محک آزمون و آزمایش زد، تصحیح و تدقیق کرد.
ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر