۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۸, دوشنبه

هماندیشی با منصوره اشرافی (3)

منصوره اشرافی
تأملی در باب ارتباط زن و مرد
یکی از نمودهای بارز مردسالارانه بودن جهان، این است که مردان همیشه به خود و موقعیت های خود و آمال و آرزوها و رؤیاهای خود فکر می کنند و زنان در ارتباط با مردان به خاطر نشان دادن خلوص دوستی و محبت و کمال تفاهم و هم سویی ناچارند به همان چیزهایی فکر کنند که مردشان فکر می کند و در همان راستا و جهت گام بردارند و حرکت کنند و زندگی شان را بر همان مبنا پی ریزی و در واقع خودشان را وقف زندگی مرد به همراه همه اهداف و آمالش کنند
این چنین زنی مسلما محبوب و مورد دوست داشتن واقع می شود
در واقع مردان در جهان مردسالارانه زنی را می پسندند و دوست دارند که در وجود مردش به تمام و کمال استحاله شده باشد و هویتش در هویت او گم شده باشد
اما اگر به تدریج مردانی را دیدیم که از آمال و آرزوها و اهداف شان به خاطر آمال و آرزوها و اهداف زن مورد علاقه شان چشم پوشی کنند و در جهت خواسته ها و تمایلات زن مورد علاقه شان حرکت کنند، باید بدانیم که دنیا دارد به سوی تساوی میان زن و مرد حرکت می کند!
سرچشمه:
یاد داشت های اهور
یاد داشت هائی در باره هنر و ادبیات
http://ahoor1338.persianblog.ir
تحلیل واره ای از ح

حکم دوم
زنان در ارتباط با مردان به خاطر نشان دادن خلوص دوستی و محبت و کمال تفاهم و هم سویی ناچارند به همان چیزهایی فکر کنند که مردشان فکر می کند و در همان راستا و جهت گام بردارند و حرکت کنند و زندگی شان را بر همان مبنا پی ریزی و در واقع خودشان را وقف زندگی مرد به همراه همه اهداف و آمالش کنند.

• منصوره اشرافی در این حکم خویش، تصویری از طرز تفکر زن ارائه می دهند.

• این حکم را باید نخست تجزیه کنیم تا تحلیلش تسهیل شود:


1
زنان ناچارند به همان چیزهایی فکر کنند که مردشان فکر می کند.

• به این فرمولبندی منصوره اشرافی باید دقت کرد:
• «زنان ناچارند، به همان چیزهایی فکر کنند که مردشان فکر می کند!»

• مفهوم «ناچاری» پرده از دیالک تیک دیرآشنای مهم دیگر برمی دارد:
• دیالک تیک جبر و اختیار (دیالک تیک ضرورت و آزادی!)

• ایشان ضمنا محتوای مقوله «جبر» (ناچاری) را نیز تعیین و ذکر می کنند:

2
زنان به خاطر نشان دادن خلوص دوستی و محبت و کمال تفاهم و هم سویی ناچارند به همان چیزهایی فکر کنند که مردشان فکر می کند.

• می توان گفت که منصوره اشرافی در این حکم، مقوله «جبر» را با «نشان دادن خلوص دوستی و محبت و کمال تفاهم و هم سویی» پر می کنند.

• اکنون این سؤال پیش می آید، که برای پرکردن مقوله اختیار (آزادی) چه می ماند؟

• چون اگر ایشان مقوله اختیار را حذف کنند، این به معنی سیطره بلامنازع جبر (ناچاری) («نشان دادن خلوص دوستی و محبت و کمال تفاهم و هم سویی») در رابطه زن و مرد خواهد بود.

• این بدان معنی خواهد بود که منصوره اشرافی دیالک تیک زن و مرد را به شکل دیالک تیک هیچ و همه چیز، هیچ واره و همه کاره بسط و تعمیم می دهند.

• یعنی عملا دیالک تیک زن و مرد را تخریب می کنند، مرد را بر تخت می نشانند و فاتحه ای بلندی بر زن می خوانند.


• در فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی برده داری نیز میان برده و برده دار همین رابطه واره، همین رابطه یکسویه، به عبارت دیگر همین وابستگی برده به برده دار برقرار بوده است:

• برده هیچ واره و برده دار همه کاره بوده است.

• این اما به معنی وابستگی برده وار زن به مرد خواهد بود.

• چنین استنتاجی از حکم منصوره اشرافی اما ساده لوحانه است.

• چرا؟

• برای پاسخ به این پرسش باید حکم ایشان را با دقتی دوچندان خواند:

زنان به خاطر نشان دادن خلوص دوستی و محبت و کمال تفاهم و هم سویی ناچارند به همان چیزهایی فکر کنند که مردشان فکر می کند.

• مقوله بسیار مهمی که در این حکم نقش عام زن را عمده می کند و مقوله اختیار را محتوائی نوین می بخشد، مقوله ای است که خواننده بطور سرسری می خواند و می گذرد، بی آنکه به محتوای سوسیولوژیکی غول آسای آن پی برده باشد:
• مقوله «به خاطر نشان دادن»!

• روباهی کلاش (با پوزش ژرف از روباه حقیقی!) در باغ عوامفریبی امپریالیسم به شازده ای می گوید:
«لام تا کام چیزی مگو!
• چون همه سوء تفاهم ها زیر سر زبان است!»

• کلاهبرداری و عوامفریبی هزاران فرم دارد و این یکی از آنها ست.

• زبان نه منبع سوء تفاهم ها، بلکه تاراننده ی سوء تفاهم ها ست!

• زبان نه موجد سوء تفاهم ها، بلکه درست برعکس ادعای روباه، پاره کننده پرده ابهام ها ست.
• به شرط اینکه بنی بشر به مفاهیم زبان (به مفاهیم و مقولات احکام و یا واژه های جملات) دقت کند:
• به قول هگل، به کلنجار وسواس آمیز با مفاهیم برخیزد!

• مقوله «به خاطر نشان دادن»، چنین مقوله ای است!

• اما چرا خواننده حکم فوق الذکر را می خواند و بی اعتنا بدان می گذرد؟


ویلیام شکسپیر

• شاید دلیلش این باشد که جامعه او ـ به قول شکسپیر ـ به صحنه تئاتر بدل شده و هر کس از خرد و کلان به ایفای نقشی بسته به نمایشنامه ی مربوطه می پردازد:
• یعنی مقوله تظاهر و یا «نشان دادن»، رواج عام و مطلق کسب کرده است و عادی ترین و قانونمندترین شیوه رفتار تلقی می شود، قاعده محسوب می شود و نه استثناء.

• منصوره اشرافی اما نه فقط شاعر، بلکه علاوه بر آن و شاید بتوان گفت، علیرغم آن، نقاش اند و واقعیت عینی را با دقتی مینیاتوری تصور و تصویر می کنند و مقوله بسیار مهم «اختیار» زن را در «نشان دادن خلوص دوستی و محبت و کمال تفاهم و هم سویی» و خیلی چیزهای دیگر ـ بسته به موقعیت های دیگرـ پر می کنند.

• به عبارت دقیقتر، می توان گفت که منصوره اشرافی دیالک تیک جبر و اختیار را به شکل دیالک تیک ناچاری و بندبازی بسط و تعمیم می دهند و بدرستی نقش تعیین کننده را از آن جبر (ناچاری) می دانند.


• نتیجتا دیالک تیک زن و مرد از دیالک تیک برده و برده دار فاصله ای بعید می گیرد و زن نه ـ به مثابه قطب دیالک تیکی کاذب ـ هیچ واره و هیچکاره، بلکه به مثابه قطبی دیالک تیکی بسیار مهم، ولی نه تعیین کننده به همزیستی ستیزمند با مرد ادامه می دهد.


• سعدی و حافظ نیز این دیالک تیک غول آسا را به انحای مختلف بسط و تعمیم داده اند و برای نسل های آتی به میراث نهاده اند.

• ما به مثالی از هر کدام از آندو اشاره می کنیم و می گذریم:


سعدی
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 126 ـ 127)
به بد بختی و نیک بختی قلم
برفته است و ما همچنان در شکم

• سعدی هم در این حکم، دیالک تیک جبر و اختیار را به شکل دیالک تیک قضا و سعادت و دیالک تیک قضا و ذلت توسعه و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را بدرستی از آن جبر (قضا) می داند.

• البته مقوله جبر در فلسفه عصر جدید، با مقوله جبر در فلسفه سعدی و حافظ تفاوت ماهوی دارد:

• مقوله جبر در فلسفه سعدی و حافظ روی هم رفته با جزم (دگم) موسوم به «مشیت الهی» پر می شود:
• قضا هم یکی از مأمورین الهی است!
• قضا انعکاس آسمانی ـ انتزاعی غلامان دربارهای فئودالی است که چه بسا الکن و احمق اند و فقط فرامین صادره را بدون تأمل و چون و چرا اجرا می کنند.

• بنظر سعدی در این بیت، بد بختی و نیک بختی انسانها، قبل از زایش آنها، یعنی در بطن مادر رقم خورده است و نه در جامعه، بنیادی و لدنی است و نه اکتسابی ـ اجتماعی.

حافظ
نقش مستوری و مستی نه به دست من و تو ست
آنچـه سـلـطان ازل گفـت بکـن، آن کردم

• حافظ هم در این بیت، دیالک تیک جبر و اختیار را به شکل دیالک تیک سلطان ازل و مستوری و
دیالک تیک سلطان ازل و مستی بسط و تعمیم می دهد و بدرستی نقش تعیین کننده را از آن جبر (سلطان ازل) می داند.

• حافظ با این ترفند از پاسخگوئی به کرده خویش سر باز می زند، همه گناهان را به گردن شخص شخیص سلطان کذائی ازل می اندازد و خود را به آب زمزم می شوید، تطهیر و تبرئه می کند.



زنان ناچارند به همان چیزهایی فکر کنند که مردشان فکر می کند.

• بنا بر این حکم منصوره اشرافی، زنان نیز در دیالک تیکی از جبر و اختیار می اندیشند و رفتار می کنند:
• «ناچارند (جبر) به همان چیزهایی فکر کنند که مردشان فکر می کند.»

• برای تعیین موضوع فکر و ذکر زنان باید پرسید که مردها به چی فکر می کنند؟

• منصوره اشرافی در حکم اول به این پرسش پاسخ داده اند:
• «مردان همیشه به خود و موقعیت های خود و آمال و آرزوها و رؤیاهای خود فکر می کنند!»

بنابرین، زنها نیز به «مردان و موقعیت های مردان و آمال و آرزوها و رؤیاهای مردان فکر می کنند!» و یا علاوه بر آن، به خود و به به خیلی چیزها و کسان دیگر!
ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر