• اکنون این سؤال مطرح می شود که چرا غارنشین اندیشنده پاسخ روشن به پتزه تینو نمی دهد؟
• غارنشین اندیشنده، می توانست پتزه تینو را چهار زانو جلوی خود بنشاند و قضیه را برایش مو به مو توضیح دهد و ضمنا از او برای خود نوچه، مرید، دنباله رو و نوکر بسازد.
• او اما شیوه تربیتی واعظ و آخوند و متفکر فئودالی را نه سازنده، بلکه مخرب می داند.
• غارنشین اندیشنده می خواهد که پتزه تینو فردی خود اندیش و خودمختار بار بیاید.
• اگر سعدی بود، چنین نمی کرد.
• شیوه تربیتی ماقبل بورژوائی از قرار زیر است:
• جویدن لقمه اندیشه و نهادن آن در دهان مخاطب.
• نتیجه نهائی این شیوه تربیت، افتادن دندان های مخاطب است.
• این یکی از قانونمندی های هر ارگانیسم است، که اعضائی را که به کار نمی آیند، از تغذیه محروم می سازد، به همان سان که درخت شاخه های معینی را از تغذیه معاف می دارد و خشک می کند و می اندازد.
• اگر دندان های موجودی برای جویدن به کار گرفته نشوند، دیر یا زود می افتند.
• اگر مغز کسی به کار گرفته نشود، دیر یا زود گچ می بندد و کله او به گورستانی از سلول های مرده بدل می شود.
• غارنشین اندیشنده به این واقعیت امر بخوبی واقف است.
• از این رو ست که او کشف حقیقت را برای پتزه تینو آسان نمی سازد و او را به جستجوی فعالانه آن تشویق می کند.
• حقیقت قضایا باید در تلاشی عرقریز کشف شود.
• در این تلاش عرقریز است که دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت به کار می افتد و انسان از پله های مفاهیم بالا می رود، که به قول هگل، پله های شعور اند.
• ما این روند را در بخش اول توضیح داده ایم و از تکرارش پرهیز می کنیم.
• ایمانسیپاسیون انسانها هم باید بوسیله خود آنها در روند دشوار تفکر و تلاش و تقلا حاصل آید.
• از این رو ست که وقتی پتزه تینو در جزیره سنگی وام سرش گیج می خورد، می افتد و تکه تکه می شود، منظور غارنشین اندیشنده را در می یابد و می گوید:
حکم هفتم
حق با غارنشین اندیشنده بود!
حق با غارنشین اندیشنده بود!
• پتزه تینو به برکت پراتیک، به کشف حقیقتی که می جست، نایل می آید، به خود شناسی می رسد:
• قصه گوی هوشمند آنچه را که در کله پتزه تینو می گذرد، در قالب کلام می ریزد:
حکم هشتم
حالا دیگر پتزه تینو فهمیده بود، که خودش نیز از تکه های بیشماری تشکیل یافته، مثل بقیه چیزها، مثل همه چیزها
حالا دیگر پتزه تینو فهمیده بود، که خودش نیز از تکه های بیشماری تشکیل یافته، مثل بقیه چیزها، مثل همه چیزها
• خود شناسی جفت دیالک تیکی خود را بلافاصله می جوید و می یابد.
• بدین طریق دیالک تیک من و غیرمن، دیالک تیک خود شناسی و جامعه شناسی قوام می یابد و پتزه تینو از این حقیقت امر، که خود از تکه های کوچکتر تشکیل یافته است، نتیجه می گیرد، که بقیه چیزها هم از تکه های کوچکتر تشکیل یافته اند.
• این عمل منطقی را گذار از خاص به عام می نامند.
• کسی که خود را نمی شناسد، نمی تواند محیط زیست خود را، طبیعت را و جامعه را بشناسد.
• از این رو ست که سعدی می گوید:
سعدی
به تنها نداند شدن طفل خرد
که نتواند او راه نا دیده برد
به تنها نداند شدن طفل خرد
که نتواند او راه نا دیده برد
• طفل خرد، که فاقد خرد است، نمی تواند خودمختار باشد.
• برای کسب خودمختاری به خرد نیاز مبرم است.
• بدون تئوری انقلابی، عمل انقلابی و ایمانسیپاسیون اجتماعی محال است.
حکم نهم
تصمیم داشت، هرچه زودتر به خانه برگردد.
از این رو در تمام طول شب، پارو زد.
تصمیم داشت، هرچه زودتر به خانه برگردد.
از این رو در تمام طول شب، پارو زد.
• خودآگاهی روح پتزه تینو را به آشوب کشیده است.
• پتزه تینو ببرکت خودآگاهی دچار تحول روحی عظیمی گشته است.
• خود آگاهی مقدمه ایمانسیپاسیون و خود مختاری است.
• پتزه تینو، اکنون به هویت خویش، به خود بودگی خویش، به کلیت خویش، به کمال بی عیب و نقص خویش پی برده است.
• او اکنون یقین دارد که خود کل کاملی است و نه تکه گمشده ای از چیزی بزرگتر.
• او خود کلی است که بر اجزای متشکله خویش فرمانروا ست.
• از این رو ست که باید هرچه زودتر به خانه برگردد و اعلام وجود کند، اعلام هویت، منیت، فردیت، شخصیت، برابری، آزادی و استقلال کند.
• این در فلسفه مارکس و انگلس و لنین به معنی عروج انسان از درجه بنده و نوکر به مقام پرولتر است.
• بنده و نوکر فاقد خودآگاهی اند.
• بنده و نوکر منافع شخصی خویش را از منافع ارباب خویش تمیز نمی دهند و این اساسی ترین تفاوت میان بنده و پرولتر است.
• بنده با سگ اهلی شده فرق چندانی ندارد.
• همانطور که سگ مولکول های بویناک اندام ارباب خویش را بو می کند و بی نیاز از تمیز و شعور، به دنبالش راه می افتد، به همان سان نیز بنده و نوکر فرامین ارباب خویش را اجرا می کنند، نه بیش و نه کم.
• حافظ می خواهد که در هماره بر همین لولا بچرخد.
• او از تبدیل بنده به پرولتر، به همان سان وحشت دارد، که جن از بسم الله.
حافظ
تو بندگی، چو گدایان به شرط مزد مکن
که دوست، خود روش بنده پروری داند
تو بندگی، چو گدایان به شرط مزد مکن
که دوست، خود روش بنده پروری داند
• نفرت و انزجار خواجه شیراز از پرولتاریا را نمی توان به هیچ ترفندی پنهان کرد، آدم بی اختیار یاد نیچه می افتد.
• او پرولتر را با تمامت تنفر خویش تحقیر می کند و تا درجه انگل (گدا) تنزل می دهد و ارباب بنده دار را عوامفریبانه دوست می نامد.
• حافظ در وارونه سازی حقایق، نظیری ندارد.
• غارنشین اندیشنده اما از قماشی دیگر است و قصد نوکرپروری ندارد.
• از این رو ست که پتزه تینو را برای کسب خودشناسی و خود آگاهی به کاری صعب وامی دارد.
• پتزه تینو که اکنون به خود آگاهی رسیده، با دیدن دوستانش، که در ساحل منتظر او هستند، با شادی لبریز از غرور اعلام می کند:
• «من منم!»
آگاهی وقتی در آدمی نفوذ کند، به نیروی مادی غول آسائی بدل می شود و از او انسانی طراز نوین می سازد.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر