۱۳۸۹ آذر ۱۵, دوشنبه

خود آموز خود اندیشی (6)

شیخ سعدی (1184 ـ 1283 و یا 1291)
نه اندیشه مادرزاد وجود دارد و نه اندیشیدن مادرزادی.
اندیشیدن را باید مثل هرعلم، در روندی دشوار فراگرفت.
ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!
شین میم شین

حکم
• جهان متفق بر الهیتش
• فرومانده از کنه ماهیتش

• مفاهیمی که سعدی در این حکم به کار می برد، عبارتند از «الهیت» و «کنه ماهیت»

1
مفهوم «الهیت»

• مفهوم «الهیت» انعکاس آسمانی ـ انتزاعی شاهنشاهیت است.
• همانطور که شاهان و خانان بزرگ و کوچک به شاهنشاهی معین بیعت می کنند و برسمیتش می شناسند، تا بی محابا و بی چون و چرا حکومت کند، به همان سان نیز تصویر آسمانی ـ انتزاعی شاهنشاهان جهان چک سفید دریافت می کند تا روی حرفش کسی جرئت حرف زدن نداشته باشد.

2
مفهوم «کنه ماهیت»

ماهیت (بود) یکی از مقوله های مهم فلسفه است و با مقوله «پدیده» (نمود) دیالک تیک پدیده و ماهیت و یا دیالک تیک نمود و بود را تشکیل می دهد.

• کسی که در مکتب سعدی تربیت شده باشد، خواه و ناخواه تفکر دیالک تیکی را می آموزد.
• آثار سعدی ـ بدون استثناء ـ سرشار از مقولات دیالک تیکی اند.
• حتی سطری و یا مصرعی از این هیولای قرون وسطی نمی توان یافت که خالی از مقوله های دیالک تیکی باشد.

• علت بررسی موشکافانه آثار او از سوی ما همین است.
• سعدی در این حکم ، از مفهوم مرکب «کنه ماهیت» استفاده می کند که به جای خود بی نظیر است.
• منظور سعدی از کنه ماهیت عبارت است از بخش تعیین کننده ماهیت.
• اگر ماهیت از پنج عنصر تشکیل یافته باشد، کنه ماهیت را عنصر وزین تر تشکیل می دهد.
مارکس هم مقوله مرکبی با ماهیت بکار می برد که دقیقتر از کنه ماهیت سعدی است.
• او از مفهوم مرکب محتوای ماهوی استفاده می کند.
• اگر محتوای چیزی از پنج عنصر تشکیل یابد، محتوای ماهوی را عناصر تعیین کننده تشکیل می دهند.
• سعدی را می توان مارکس قرون وسطی محسوب داشت.

*****

• سعدی در این حکم از سوئی، دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت را به شکل دیالک تیک خدا و بشریت بسط و تعمیم می دهد و خدا را به عنوان موضوع شناخت (اوبژکت) و بشریت را به عنوان سوبژکت شناسنده در نظر می گیرد.

• به نظر سعدی بشریت تردیدی در وجود خدا ندارد.
• اما همین بشریت مطمئن قادر به کشف کنه ماهیت خدا نیست.
• آنچه دیالک تیسین غول آسای قرون وسطی در نمی یابد، چند و چون روند شناخت است.
سوبژکت، تنها و تنها در دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت قادر به شناخت اوبژکت است و لاغیر.
• با فرو رفتن در خویشتن خویش، نمی توان چیزی را شناخت.
سوبژکت شناسنده باید برای شناخت اوبژکت (خدا) از عرصه نمود اوبژکت راه بیفتد.
• شناخت هر چیز از نمود مرئی و ملموس و محسوس آن چیز آغاز می شود.
سوبژکت شناسنده ـ به قول نیمای هوشمند ـ نشانه ها را دنبال می کند و با چراغ دیالک تیکی نشانه و راه به مشقتی طاقتسوز به ذات اوبژکت می رسد، به ظلمات چیزها و پدیده ها.

• برای رسیدن به ذات اوبژکت باید چراغ دیالک تیک حسی و عقلی را همواره در دست داشت.
• هر تجربه و برداشتی (حسی) باید در کارخانه غول آسای مغز مورد انتزاع و تعمیم قرار گیرد و مفاهیم و مقولات متناسب ساخته شوند (عقلی) و در گذر از پله های دشوار مفاهیم است که می توان به ذات اوبژکت رسید و با تبر دیالک تیک حسی ـ عقلی زنجیر از پای قانونمندی های محبوس در ظلمات گسست و در هیئت اندیشه ها بیرون آورد و نشان مردم داد.

• اگر بشریت سودای شناخت کنه ماهیت خدا را بر سر دارد، باید از نمود خدا به راه افتد.
• خدا اما نمود ندارد.
• بشریت در بهترین حالت فکر می کند که نشانه هائی از خدا در دست دارد و باور به وجود او بر مبنای این نشانه ها ست.
• بدون حرکت از مبدأ نمود نمی توان به خطه بود (کنه ماهیت) رسید.
• ماهیتی وجود ندارد که نمود نداشته باشد

حکم
• بشر ماورای جلالش نیافت
• بصر منتهای جمالش نیافت

• مفاهیمی که سعدی در این حکم به کار می برد، عبارتند از «جلال» و «جمال»
• سعدی در این حکم، دیالک تیک ماهیت و نمود را به شکل دیالک تیک جلال و جمال او بسط و تعمیم می دهد و ادعا می کند که ظاهر و باطن خدا در کمال مطلق است.
• این ادعای سعدی در بهترین حالت فقط یک ادعا ست.
• ادعا به حکمی می گویند که هنوز اثبات نشده است.

• ذات خدا به قول خود سعدی «بری از ضد و جنس» است.
• هر چیزی که جنس نداشته باشد، یعنی محتوای مادی نداشته باشد، نمی تواند فرم (جمال) داشته باشد.
• بصر (چشم) نمی تواند جمال خدا را ببیند.

• هر چیز که بری از ضد باشد، هر چیز که وحدت اضداد نباشد، نمی تواند زنده بماند و رشد و توسعه یابد.
تضاد موتور توسعه و تکامل هر چیز است.
• پایان تضادمندی چیزها به معنی پایان هستی آنها ست، به معنی اصمحلال و انحلال آنها و به معنی تجزیه آنها به چیزهای دیگر است.

• چیزی که جمال (فرم) نداشته باشد، نمی تواند جلال (محتوا) داشته باشد.
فرم ومحتوا، جمال و جلال جدا از یکدیگر نمی توانند وجود داشته باشند.
دیالک تیک فرم ومحتوا را، دیالک تیک جمال و جلال را نمی توان حتی به زور بمب اتمی از هم گسست و یکی را جدا از دیگری حفظ کرد.

حکم
• نه بر اوج ذاتش پرد مرغ وهم
• نه در ذیل وصفش رسد دست فهم

• مفاهیمی که سعدی در این حکم به کار می برد، عبارتند از «ذات»، «وهم»، «وصف» و «فهم»

1
مفهوم «ذات»

• سعدی مفهوم «ذات» را مترادف با مقوله «ماهیت» بکار می برد و ادعا می کند که حتی بکمک وهم نمی توان به ذات حق پی برد.
• همانطور که قبلا توضیح داده شد، هرگز نمی توان به ماهیت چیزی که فاقد نمود و ظاهر محسوس است، پی برد.
• چیزها، پدیده ها و سیستم ها تنها در دیالک تیک نمود و بود، در دیالک تیک ظاهر و باطن می توانند وجود داشته باشند و در گذر انسان از خطه نمود به خطه بود، شناخته شوند.

• بنا بر قوانین دیالک تیکی چیزی که ماهیت محض باشد، یعنی نمود محسوس نداشته باشد، چیزی که رنگ و بو و حجم و سطح و وزن و اثر و نشان ندارد و بوسیله حواس انسانی و یا حیوانی احساس نمی شود، نه می تواند ذات و ماهیت داشته باشد و نه می تواند شناخته شود.

• بر خلاف ادعای سعدی، وهم وسیله شناخت چیزها نیست.
• برای شناخت چیزها به دیالک تیک حسی و عقلی نیاز مبرم است و نه به وهم و پندار.

2
مفهوم «وصف»

• مفهوم «وصف» امروزه در فلسفه علمی تحت عنوان مفهوم «توصیف» بکار می رود.
• توصیف بمثابه روش شناخت علمی می تواند (در حد کمال خود) تصویر نسبتا دقیقی از واقعیت امر مورد نظر ترسیم کند، ولی تنها قادر به نشان دادن چگونگی ساخت واقعیت امر است و نمی تواند به ارائه دلیل در باره چند و چون آن بپردازد.

توصیف عمدتا فقط نمود خارجی واقعیت امر مربوطه را مورد توجه قرار می دهد ولی نمی تواند به ماهیت آن نفوذ کند و علل و دلایل وجودی آن را توضیح دهد.

• از این رو می توان توصیف را بمثابه اولین و ساده ترین مرحله شناخت علمی محسوب داشت که باید برای شناخت ماهیت، توضیح و تئوری را به عنوان مکمل بخدمت گرفت.
• خدائی که نمود خارجی ندارد، چگونه می توان از فهم فلک زده انتظار داشت که به توصیف آن نایل شود؟

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر