۱۳۸۹ آذر ۲۲, دوشنبه

زندگی در پسامدرنیته


دیالک تیک خودهمرنگ سازی
دکتر ورنر سپمن
فیلسوف، جامعه شناس و اندیشمند گرانقدر معاصر
برگردان شین میم شین

• سکوت چشمگیر بسیاری از روشنفکران نسبت به توسعه فاجعه اجتماعی ـ فرهنگی، معنائی فراتر از پرهیز و یا اختلاف نظر دارد.
• موضع غالب، عبارت است از اجتناب از موضعگیری انتقادی نسبت به علل فجایع جاری کنونی.
• مقایسه این وضع با اوضاع حدود بیست سال پیش، از یک چرخش 180 درجه ای حکایت می کند.

• راه حل های اصلاح طلبانه ی سابق جای خود را به مطالبات نابرابری طلبانه محافظه کاری نو و الگوهای سمتگیری ارتجاعی و احیای وضع سابق داده اند.

• بخش اعظم روشنفکران در سایه بحران اجتماعی، موضع مخالفت و انتقادی خود را با بی تفاوتی اجتماعی، رلاتیویسم روشنفکرانه و اساطیر فساد و چه بسا با ارزش های سنتی از قبیل میهن و ملت جایگزین ساخته اند.

انتقاد اجتماعی و راه حل های دورنمامند عقب نشینی کرده و موضع تدافعی گرفته اند.
• تغییرات تعیین کننده در سیمای فرهنگی ـ ایدئولوژیکی، از دیر باز خودنمائی می کنند:
• خوش بینی ساده لوحانه پیشین به پیشرفت اجتماعی، در هراس پناهجویانه از یورش جهان بینانه محافظه کاری نو، جای خود را به تردید نسبت به تحول برنامه مند جهان و چه بسا ـ حتی ـ به بی علاقگی نسبت به تعقل و خرد داده است.

• آمادگی به شنیدن انتقاد از چیزی، به نیت شناخت و یا کشف حقانیت کسی و مخالفت با تابوی تفکر حاکم، بویژه در عرصه آکادمیکی به طرز محسوسی کاهش یافته است.

• اگر در سمینارهای جامعه شناسی، در سال های 70 میلادی، از ساختار طبقاتی، مسائل سرکوب غرایز، میزان اضافه ارزش، شعور غلط و فرم های ستمگرانه بازتولید قدرت سخن می رفت، ده سال بعد، اصول سیستمفونکسیونالیستی وسیعا اشاعه یافته اند و همزمان ـ بی اعتناء به تناقضمندی منطقی این موضعگیری های نظری ـ به جانبداری از «فردگرائی» متدئولوژیکی، به جانبداری از «شیوه تفکر علیل» و به هواداری از تمرکز مد روز فلسفی بر «جزء» سینه سپر می شود.

• اگرچه ایمان و اعتماد به توسعه بحران بطرز چشمگیری متزلزل شده، ولی از ناگزیری و اجتناب ناپذیری آن نیز سخن در میان است، چرا که آلترناتیوها و حتی دورنماهای تخیلی غیر قابل تصور تلقی می شوند.

• در غیاب رقیب سیاسی ـ جهان بینانه مؤثر، طرز تفکرهای ارتجاعی می توانند، نه تنها در زندگی روزمره، بلکه همچنین در عرصه های بازتولید روشنفکری، بدون مزاحمتی شکوفا شوند:
• سیستم های سمتگیری جهان بینانه درکی از تاریخ سرهم بندی می کنند، که از سیر همیشه همان زوالمندی سرنوشت انسانی حکایت می کند و آغاز و انجام، زیر علامت منفی، یکسان تلقی می شوند.

• به موازات آن، فلسفه زندگی دستکاری شده ای به عنوان یک درمان سوبژکتیف معنوی تجویز می شود.
• تخیلات بلاواسطگی و توهمات مبتنی بر تحقق فردگرایانه زندگی در ورای شرایط اجتماعی، محبوبیت چشمگیری کسب می کنند.
• تصوراتی از ابعاد تجربی ماقبل مفهومی و امکانات یک «اصالت» فرم نیافته پرورده و تخمیر می شوند و یک بلاواسطگی «شهود» توخالی از طریق تمرکز «احساسمند» بر «جسم»، به مثابه یک بعد وجودی «غیرقابل بحث» به حساب آن گذاشته می شود.

• در حالیکه حوادث اجتماعی برای شعور روزمره مبهم و غیرقابل درک جلوه می کنند، که گویا به اراده تصادف کور انجام می یابند، در محافل روشنفکری نامدار از «پایان تئوری اجتماعی» و از محال بودن تمیز واقعیت از خیال، حقیقت از دروغ سخن می رود.

• الگوهای تفسیری تفکر حاکم از سوی اکثریت روشنفکران پذیرفته می شوند و در قانون نامه «دانش مفهومی» حضرات درج می گردند:
• الگوهای سمتگیری محافظه کاری نو با کوچکترین مقاومتی مواجه نمی شوند و تصورات مربوط به نابرابری مشروع بی سخنی پذیرفته می شوند.

• محصولات جهان بینانه ایدئولوژی سازی قدرتگرا ، به سبب بی دورنمائی شیوه اجتماعی شدن حاکم و تناقضات اجتماعی ـ فرهنگی ناشی از آن، به مثابه اسطوره بیهودگی فلسفه تاریخ تلقی می شوند:
• با تلاش و تقلای تئوریک، تسلیم و انفعال شعور روزمره مورد تأیید قرار می گیرد.
• ناندیشیدن به قضایا و خود داری از عمل، به مثابه یگانه واکنش ممکن، در برابر توسعه اجتناب ناپذیر فاجعه قلمداد می شود.

• اما علیرغم اینها همه، میان شعور بحرانی و شعور روزمره تفاوت مهمی وجود دارد:
• شعور بحرانی مشهور نه فقط اسیر خود فریبی ایدئولوژیکی خویش است، بلکه علاوه بر آن، آن را به استدلال «فلسفی» می آراید و الگوهای سمتگیری فتیشیستی (بت پرستانه) خود را در قالب طرح تفسیر جهان بینانه می ریزد، طرحی که مشخصه اصلی اش تردید نسبت به تعقل و روشنگری است.

• این موضعگیری ایدئولوژیکی نتایج دوربردی برای درک توسعه های بالفعل دارد.

• وقتی که پدیده بحرانی مطرح می شود، توصیف حال، همواره با یک لحن اساسی تأییدگر همراه می شود.
• روشنفکر جامعه مجاز است، وضعیتی را تشخیص دهد و توصیف کند، ولی حق ندارد، در باره علل آن پرس و جو کند.
• ما اکنون، بی کوچکترین تردید، در جهان تصوری معروف به «تفکر پسا مدرن» به سر می بریم.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر