۱۳۸۹ دی ۱۰, جمعه

سیری در جهان بینی خواجه شیراز (3)

تخطئه و تخریب و تحقیر خرد در فلسفه حافظ
شین میم شین

1
• اشک حافظ خرد و صبر به دریا انداخت
• چه کند سوز غم عشق نیارست نهفت

• حافظ در این بیت برای نشان دادن شدت تأثرش، دریائی را می گرید و اشک سیل آسای او خرد و صبرش را با خود به دریا می برد و بدین طریق غم عشق کذائی اش نیز برملا می شود.
• سؤال این است که این چه عشقی است که باید از دیگران مخفی شود و چرا باید خرد خصم آشتی ناپذیر عشق باشد؟
خرد فقط می تواند بمثابه ضد دیالک تیکی غریزه تلقی شود.
• خرد فقط به نیاز غریزی لگام می زند.

• حافظ مبلغ فدا کردن خرد در راه غریزه است و ظاهرا غریزه را عشق می نامد.
• در قاموس حافظ عاشق باید خردستیز باشد.
• بنظر ما حافظ از عشق محملی برای خردستیزی ایدئولوژیکی خویش می سازد، بهانه ای، دستاویزی شاید.

2
• نگویم از من بی ‌دل به سهو کردی یاد
• که در حساب خرد نیست سهو بر قلمت

• حافظ در این بیت، برای اثبات اینکه «دوست» کذائی عمدا از او یاد کرده است، از کیسه خلیفه می بخشد و او را خردمند می نامد، خردمندی که مصون از سهو و خطا ست.
«دوست» در جهان بینی حافظ چیزی مطلق است و بی عیب و نقص.
• معشوق حافظ خردمند تمامعیار است، درست بر عکس عاشق که خردستیزی بی چون و چرا ست.
• اگر مشخصات «دوست» را در شعر حافظ و امثال او در نظر گیریم، به این نتیجه خواهیم رسید که خرد منشاء خودخواهی، بیرحمی و مردم آزاری است.

3
• ور چنین زیر خم زلف نهد دانه خال
• ای بسا مرغ خرد را که به دام اندازد

• حافظ در این بیت نیز خرد را خصم عشق قلمداد می کند که تنها در صورتی که به ترفند خال در زیر خم زلف وسوسه و فریفته شود، می تواند به دام افتد و راه برای غریزه باز شود.
• خرد ظاهرا فونکسیونی جز دعوت به مردمگریزی، گوشه گیری، لذت گریزی و عشق ستیزی ندارد.

4
• دل چو از پیر خرد نقل معانی می ‌کرد
عشق می ‌گفت به شرح، آن چه بر او مشکل بود

• حافظ در این بیت، مفهوم «دل» را احتمالا به معنای ضمیر بشری بکار می برد.
دل با تکیه بر پیر خرد نقل معانی می کند و هرجا دچار مشکل می شود، عشق فونکسیون گرهگشائی را به عهده می گیرد.
• اینجا نیز پیر خرد با عشق کذائی مورد مقایسه قرار می گیرد و تحقیر می شود.
• در قاموس حافظ عشق
ـ ظاهرا ـ شعوری فراتر از عقل دارد.

5
• این خرد خام به میخانه بر
• تا می لعل آوردش خون به جوش

• حافظ در این بیت، برای بلوغ خرد می لعلگون را توصیه می کند.
• بدین ترتیب، خرد زمانی از خامی در می آید که بوسیله می مسموم و تخریب شود.

6
• تعظیم تو بر جان و خرد واجب و لازم
• انعام تو بر کون و مکان فایض و شامل

• حافظ در این بیت، همان ترکیب حکیم طوس را به کار می برد و از جان و خرد سخن می گوید، ولی بر خلاف حکیم خردمند طوس، جان و خرد را در مقابل قلدری به زانو در می اندازد، کون و مکان را هم مدیون انعام او قلمداد می کند.

7
• غمزه ساقی به یغمای خرد آهخته تیغ
• زلف جانان از برای صید دل گسترده دام

• حافظ در این بیت، علاوه بر خرد، دل (ضمیر) را نیز در خطر شکست از غریزه می بیند.

8
• سال‌ ها پیروی مذهب رندان کردم
• تا به فتوی خرد، حرص به زندان کردم

• حافظ در این بیت، پس از پیروی درازمدت از مذهب رندان، یعنی مثلا میخوارگی مدام، گوش به فتوای خرد می دهد و قناعت پیشه می کند.
• واژه «فتوا» در قاموس حافظ بدترین دشنام است که نثار خرد می شود.

• زهر ایدئولوژیکی نامرئی حافظ از این دست است.
• خواننده اصلا ملتفت تخریب بی سر و صدای شعور خویش نمی شود.

9
• خرد ز پیری من کی حساب برگیرد
• که باز با صنمی طفل عشق می ‌بازم

• حافظ در این بیت، خرد را به مثابه حسابرس و محتسب و قلدر جا می زند.

10
• شاه شوریده سران خوان، من بی‌ سامان را
• ز آن که در کم خردی از همه عالم بیشم

• حافظ در این بیت، به طور غیرمستقیم به کمخردی خود فخر می کند.
• این هم نوعی تبلیغ تردستانه خردستیزی است.

11
• خرد که ملهم غیب است، بهر کسب شرف
• ز بام عرش صدش بوسه بر جناب زده

• حافظ در این بیت، خرد را ملهم غیب و فاقد شرف جا می زند، آنسان که آن برای کسب شرف، بوسه بر جناب قلدری می زند.
• بدتر از این نمی توان خرد را از خودمختاری خویش محروم ساخت و به تحقیر و تخریب آن پرداخت.

12
• خرد که قید مجانین عشق می‌ فرمود
• به بوی سنبل زلف تو گشت دیوانه

• حافظ در این بیت، برای خرد نقش شحنه و محتسب و قلدر قائل می شود، شحنه و محتسب و قلدری که با شنیدن بوی زلف طرف مورد نظر دیوانه می شود.

13
• خرد در زنده رود انداز و می نوش
• به گلبانگ جوانان عراقی

• حافظ در این بیت، به سیم آخر می زند و خواننده خود را برای همیشه از شر خرد آزاد می سازد.
اکنون می توان تفاوت حکیم طوس را با شیخ و خواجه شیراز دریافت.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر