۱۳۹۹ اردیبهشت ۱۸, پنجشنبه

درنگی در مقوله نقد (۳)

 
 
درنگی از ربابه نون
 
با  
سپاس 
از 
ویولت رئوفه

محمد هراتی
 
۱
تمایل عقل به مرزشکنی است و از طریق «نقد» خواهان آزادی است.
 
ما
هنوز نمی دانیم
که
منظور حریف 
از
عقل
چیست.

عقل
اما
در
این جمله اول حریف
در
هر صورت
سوبژکتیویته 
(فاعلیت)
کسب می کند،
تبر به دست می گیرد
و
به شکستن مرزها 
خطر می کند.

به
نظر ما
عقل
هرگز
به
تنهایی
وجود نداشته، وجود ندارد و وجود نخواهد داشت.

عقل
فقط
در
دیالک تیک غریزه و عقل
وجود دارد.

این غریزه بوده که مادر و موجد و مولد عقل بوده است.
عقل
را
می توان
غریزه اهلی گشته
(غریزه سوسیالیزه و راسیونالیزه گشته)
نامید.

روند اهلی سازی غریزه
روند بی پایانی
است.

نقش تعیین کننده
در
دیالک تیک غریزه و عقل
از
آن غریزه است.

غریزه
هم
قدیم
است
و
هم
۲۴ ساعته
در کار است.

اگر
غریزه
لحظه ای مختل شود،
سوخت و ساز اندام
  از کار می افتد.

عقل
در روند کار و در اثر کار
تشکیل شده است.

کاری
که
به
فرمان غریزه
صورت گرفته است
تا
آدمی
«لقمه نانی و جرعه آبی
به
کف
آزد
و
به
غفلت 
نخورد.»
 
۲
تمایل عقل به مرزشکنی است و از طریق «نقد» خواهان آزادی است. 
 
اگر قرار بر این باشد
که
یکی از ایندو
تمایل به مرزشکنی داشته باشد،
باید
غریزه باشد.
 
عقل
بیشک
تمایل به مرزبندی (تمییز) دارد و نه به مرزشکنی.
 
مثال:
این غریزه است
که
برای رفع حوایج اندام (ارگانیسم)
همه حد و مرزهای معتبر و مستحکم موجود
را
در هم می شکند.
 
شیخ شیراز
هم
به
این حقیقت امر 
واقف بوده است:
 
تشنه سوخته در چشمه جوشان چو رسید
تو مپندار که از پیل دمان اندیشد.
 
معنی تحت اللفظی:
اگر تشنه ای به لب چشمه ای برسد،
بی اعتنا
به
فیل خشمگین که بر لب چشمه ایستاده، 
خود را سیراب خواهد کرد تا از مرگ حتمی نجات یابد.
 
شیخ شیراز
در این بیت شعر
از
قدر قدرتی وقلدرمآبی و مرزشکنی افراطی غریزه حفظ نفس
پرده برمی دارد.
 
عقل
هرگز
چنین ریسکی
را
مجاز نمی دارد.
 
غریزه قدر قدرت 
اما
به
وقت نیاز
بر
پوزه عقل اندیشنده و عاقبت بین
پوزار
می زند
و
یکه تاز میدان می شود
تا
موجودیت موجود
را
حفظ کند.
 
۳
  عقل از طریق «نقد» خواهان آزادی است. 
 
آزادی
چیست؟
 
آزادی و یا اختیار
به
تنهایی
وجود ندارد.
 
هیچ چیز در کل هستی
(حتی خدا)
به تنهایی وجود ندارد.
 
آزادی و یا اختیار
در
دیالک تیک جبر و اختیار 
(ضرورت و آزادی)
وجود دارد.
 
نقش تعیین کننده در این دیالک تیک 
از
آن جبر (ضرورت) است.
 
آزادی آدمی
به
اندازه شناخت او از جبر و یا ضرورت است.
 
جبر و یا ضرورت چیست؟
 
مفهوم فلسفی جبر و یا ضرورت
از
تجرید چه چیزهایی
تشکیل شده است؟
 
مثال:
 
آب
 تحت فشار جو
 در
 ۱۰۰ درجه سانتیگراد
 می جوشد.
 
آهن
 تحت فشار جو 
در
۲۸۶۲ درجه سانتیگراد
می جوشد.
...
 
اگر از همه این قوانین و قانونمندی های عینی
تجرید گرفته شود،
مفهوم جبر و یا ضرورت
تشکیل می یابد.
 
آزادی و یا اختیار = شناخت قوانین و قانونمندی های عینی هستی
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر