درنگی
از
میم حجری
از کتاب تاریخ بیهقی،
متن کامل با مقدمه، توضیحات و شرح مشکلات
دکتر محمد جعفر یاحقّی و مهدی سیّدی،
انتشارات سخن، چاپ دوم، از ص ۲۲۷ تا ۲۳۰
حسنک وزیر یکی از وزرای خوش نام دربار غزنوی و از وزرای برجستهٔ تاریخ ایران است که در جوانی بر دار آویخته شد.
ذکر بر دار کردن حسنک وزیر، از قسمت های مشهور تاریخ بیهقی به شمار می رود:
و حسنک را سوی دار بردند و به جایگاه رسانیدند،
بر مرکبی که هرگز ننشسته بود.
و جلادش استوار ببست و رَسن ها فرود آمد.
و آواز دادند که سنگ دهید،
هیچ کس دست به سنگ نمیکرد و همه زار میگریستند،
خاصه نیشابوریان.
پس مُشتی رند را سیم دادند که سنگ زنند.
و مرد خود مرده بود، که جلادش رسن به گلو افکنده بود و خفه کرده.
اینْتْ حسنک و روزِ دارش
و
گفتارش،
رَحمُة الله عَلیه،
این بود که گفتی مرا دعای نیشابوریان بسازد،
و
نساخت...
چون ازین فارغ شدند بوسهل و قوم از پایِ دار بازگشتند
و
حسنک تنها ماند
چنانکه تنها آمده بود از شکم مادر…
و
حسنک قریبِ هفت سال بر دار بماند،
چنانکه پای هایش همه فرو تراشید و خشک شد
چنانکه اثری نماند،
تا به دستوری فرود گرفتند و دفن کردند،
چنانکه کس ندانست که سرش کجاست و تن کجاست.
و
مادر حسنک زنی بود سخت جِگرآور؛
چنان شنودم که دو سه ماه این حدیث پنهان داشتند و چون بشنید جَزَعی نکرد
چنانکه زنان کنند،
بلکه بگریست به درد
چنانکه حاضران از دردِ او خون گریستند.
پس گفت:
بزرگا مردا که این پسرم بود
که
پادشاهی چون محمود
این جهان بدو داد
و
پادشاهی چون مسعود
آن جهان.
و
ماتمِ پسر سخت نیکو بداشت،
و
هر خردمند که این بشنید بپسندید،
و
جای آن بود.
و
یکی از شعرای نشابور
این مرثیه بگفت اندر وی، و بدین جای یاد کرده شد:
بُبرید سرش را که سران را سر بود
آرایش دهر و مُلک را افسر بود
گر قرمطی و جهود یا کافر بود
از تخت به دار برشدن مُنکر بود.
پایان
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر