نام هنگام تولد
کوین شاه
(۵۵۱ قبل از میلاد ـ ۴۷۹ قبل از میلاد)
(عمر: ۷۱–۷۲ سال)
درنگی
از
شین میم شین
کنفوسیوس
اغلب
مردم گلهوار گرد هم مینشینند،
بیآنکه دربارهی اوضاع عمومی و تکالیف
اجتماعی خود کلمهای به زبان آرند،
بلکه تنها از گفتن و شنیدن گفتارهای هزل
و یاوه خوشحال و شاد میشوند و میخندند.
به راستی این مردم را به راه
راست آوردن، بسیار دشوار است.
انتقاد کنفوسیوس در این ادعا، از توده است.
کنفوسیوس
دیالک تیک طبقه حاکمه و توده
را
به صورت دوئالیسم شبان و گله بسط و تعمیم می دهد:
کنفوسیوس
در سنت تئوری فاشیستی نخبگان،
توده را به گله کوسفندان تشبیه می کند که گویا دغدغه ای جز جذب و دفع (خور و خواب و خشم و شهوت) در دل ندارد.
در حالیکه اقلیت نخبه (طبقه حاکمه) بسان شبان دور اندیشی به « اوضاع عمومی و تکالیف
اجتماعی خود» می اندیشد و تحفه نطنز است.
کنفوسیوس
اگر اهل کار مادی می بود،
مثلا اهل کشت و زرع بود،
درمی یافت که کار مادی طاقت فرسا دمار از روزگار زحمتکشان در می آورد و فرصت اندایشیدن به « اوضاع عمومی و تکالیف
اجتماعی خود» را نمی دهد.
ضمنا
توده بر خلاف طبقه حاکمه
تربیت فکری و فلسفی و فرهنگی نمی شود.
از نعمت کودکستان و مدرسه و دانشگاه محروم است.
در نتیجه شرایط عینی و ذهنی لازم را برای اندیشیدن به « اوضاع عمومی و تکالیف
اجتماعی خود» ندارد.
کنفوسیوس
نمی داند که در جامعه بشری تقسیم جامعتی کار حاکم است.
همه نمی توانند کار فکری کنند.
ضمنا
در دیالک تیک کار مادی و کار فکری،
نقش تعیین کننده از آن کار مادی است.
برای اینکه رفع حوایج مادی حیاتی و مماتی بر رفع حوایج فکری و روحی و روانی تقدم دارد.
سعدی
رئالیست تر و راسیونالیست تر و ماتریالیست تر و مارکسیست تر از کنفوسیوس بوده است:
«مرا بوسه»
گفتا:
«به تصحیف ده
که درویش را توشه از بوسه به
به خدمت منه دست بر کفش من
مرا نان ده و کفش بر سر بزن»
کرامت جوانمردی و نان دهی است
مقالات بیهوده طبل تهی است
معنی تحت اللفظی:آب و نان
(رفع حوایج مادی)
ضروری تر از احترامات و تعارفات و تشریفات است.
(حوایج روحی و روانی)
پیش شرط بزرگواری
سیر کردن شکم همنوع است.
احترامات و تعارفات و تشریفات
چیزهایی بی محتوا و توخالی و بیهوده اند.
شنیدم که مردی است پاکیزه بوم
شناسا و رهرو در اقصای روم
سر و چشم هر یک ببوسید و دست
به تمکین و عزت نشاند و نشست
زرش دیدم و زرع و شاگرد و رخت
ولی بی مروت چو بی بر درخت
به لطف و سخن گرم رو مرد بود
ز تسبیح و تهلیل و ما را ز جوع
سحرگه میان بست و در باز کرد
همان لطف و پرسیدن آغاز کرد
یکی بد که شیرین و خوش طبع بود
که با ما مسافر در آن ربع بود
مرا بوسه گفتا به تصحیف ده
که درویش را توشه از بوسه به
به خدمت منه دست بر کفش من
مرا نان ده و کفش بر سر بزن
به ایثار مردان سبق بردهاند
نه شب زنده داران دل مردهاند
دل مرده و چشم شب زندهدار
کرامت جوانمردی و نان دهی است
مقالات بیهوده طبل تهی است
که معنی طلب کرد و دعوی بهشت
به معنی توان کرد دعوی درست
دم بی قدم تکیه گاهی است سست
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر