۱۴۰۴ مهر ۲۴, پنجشنبه

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۵۴۴)

       https://img2.chinadaily.com.cn/images/202005/27/5ece2147a310a8b2fa4bc20c.jpeg  


میم حجری
 

 
نفیسه کوهنورد، خبرنگار ارشد بی‌بی‌سی: 
حماس و محور مقاومت، پیروز جنگ غزه شدند؛ مقاومت، اسرائیل و نتانیاهو را در دستیابی به اهدافشان ناکام گذاشت!
عمار وقاف، مدیر مرکز مطالعات خاورمیانه غنوسوس:
نتانیاهو و اسرائیل به خواسته‌های خود دست نیافتند و حماس همچنان در غزه قدرت‌نمایی می‌کند.
اسکندر

عرایض نفیسه کوهنورد و عرض یابی های چپ اندر قیچی اسکندر پسندش:
بخش مهمی از سران حزب الله و سپاه و حماس و جهاد و انصارالله  و و سوریه و غیره
ترور شده اند
اسد حتی سرنگون شده است
نزدیک به نیم میلیون فلسطینی کشته ومجروح و   علیل و ذلیل و زمینگیر و کابوس زده و بیمار و نیمه جان شده اند
بخش اعظم غزه به خرابات شام بدل شده است
فلسطین اشغالی در این واویلا
کوچکتر و کوچکتر شده است و خون از سرتاپایش جاری است
نفیسه کوهنورد
از ناکامی نتان گزارش میدهد و مرغ های یخزده را  به خنده می اندازد.
ضمنا
نمی داند که
اگر نشاشیده هر اسی نیست
چون  شب دراز است و قلندر بیدار
فاجعه پس از دو سه روز از نو شروع خواهد شد
اسرائیل کشوری است که ن هقانون اساسی دارد و نه دولت مدرن و به  حد و سرحد 
جهان بینی سرمایه مالی
 آخرالزمانی است
شبیه جهان بینی حجتیه است.
برای سرمایه مالی
جهان
هر چه جهنم تر
ظهور مسیح به همان اندازه سریع تر

پُشتِ جهان دیده‌ای رویِ جَهان را ببین
پُشت به خود کن که تا روی نَماید جَهان
مولانا
 
معنی تحت اللفظی:
جهان
دیالک تیکی از پشت و رو ست
افراد در حالت عادی فقط می توانند روی جهان را ببینند.
پیش شرط دیدن پشت جهان
پشت کردن به خویشتن خویش است.


اصولا و اساسا
برای دیدن پشت چیزی
مثلا
آیینه ای و یا قاب عکسی
باید آن چیز را برگرداند و پشتش را دید
مثلا آیینه و  قاب عکس را باید برگرداند و پشت آن را دید.

مولانا
اما
از شناسنده  می خواهد که برای دیدن پشت جهان
۱۸۰ درجه دور خود بچرخد.
در این صورت
جهان
همان می ماند که بوده است
و
فرد مربوطه در این صورت اصلا نمی تواند روی جهان را ببیند
چه رسد  به دیدن پشت جهان.
وقتی گفته می شود که عرفان مکتب خردستیز خر پروری است
به همین دلایل است.




گفت لَبَم ناگهان نامِ گل و گلسِتان
آمد آن گل‌عِذار کوفت مَرا بَر دَهان

گفت که سلطان مَنم، جانِ گلستان مَنم
حَضرتِ چون مَن شَهی، وآنگه یادِ فُلان؟

دفِّ مَنی هین مَخور سیلیِ هَر ناکَسی
نایِ مَنی هین مَکُن از دَمِ هَر کَس فَغان

پیشِ چو مَن کِیقُباد، چَشمِ بَدم دور باد!
حیف نَباشَد که تو یاد کُنی از کِهان؟

جُغد بُوَد کو به باغ یادِ خَرابه کند
زاغ بُوَد کو بَهار، یاد کند از خَزان

چَنگ به مَن دَر زدی، چَنگِ مَنی دَر کنار
تار که دَر زَخمه‌ام سُست شَوَد، بُگسَلان

پُشتِ جهان دیده‌ای رویِ جَهان را ببین
پُشت به خود کن که تا روی نَماید جَهان

ای قمرِ زیر میغ! خویش نَدیدی، دریغ!
چند چو سایه دَوی، در پیِ این دیگران؟

بَس که مَرا دامِ شعر، از دَغَلی بَند کرد
تا که زِ دَستم شکار، جَست سویِ گلسِتان

در پیِ دُزدی بُدَم، دُزد دِگَر بانگ کرد
هِشتم بازآمَدم، گفتم و هین چیست آن؟

گفت که اینک نشان، دُزدِ تو این سوی رَفت
دُزدِ مَرا باد داد آن دَغَلِ کَژنِشان
11 صدای جاودانه از اعماق روح روسی
ــــــــــــــــــــــــــــــ
روسیه سرزمین واژه‌هایی است که از برف، فقر و فلسفه زاده می‌شوند. در کنار نام‌های مشهور چون تولستوی و داستایوفسکی، نویسندگانی بوده‌اند که هرکدام دری تازه به روح روسی گشوده‌اند.
ـــــــــــــــــ
پدر سوررئالیسم روسی
Nikolai Gogol
نیکلای گوگول، نویسنده اوکراینی‌تبار، با آثاری چون «دماغ» و «پالتو» زندگی اداری و بوروکراتیک را به کابوسی خنده‌دار بدل کرد. طنز سیاه او نقطه آغاز ادبیاتی شد که از دل روزمرگی، جنون و بیهودگی را بیرون می‌کشد.
ـــــــــــــــــ
صدای طبقه کارگر
Maxim Gorky
ماکسیم گورکی با نگاهی صادقانه به رنج و شور مردم کوچه، پیش از انقلاب روسیه به توده‌ها زبان بخشید. واقع‌گرایی تند و تلخ او پایه‌گذار ادبیات اجتماعی نوین شد.
ـــــــــــــــــ
رمانتیک سرکش
Mikhail Lermontov
میخائیل لرمانتوف شاعر و نویسنده‌ای بود که سرنوشت را دشمن می‌پنداشت و با قلمش می‌جنگید. اثر جاودانه او «قهرمان زمان ما» تصویری از انسان تنها و سرگردان قرن نوزدهم است.
ـــــــــــــــــ
قهرمان تعلل!
Ivan Goncharov
ایوان گنچارف در رمان «آبلوموف» چهره مردی را ترسیم کرد که بیشتر می‌اندیشد تا عمل کند. این شخصیت به نماد انسان خسته و رؤیایی بدل شد.
ـــــــــــــــــ
داستان‌گوی معجزه و اخلاق
Nikolai Leskov
نیکلای لسکوف با زبانی عامیانه و مردمی، در داستان‌هایی چون «بانو مکبث ناحیه متسِنسک» میان اخلاق، دین و جنون پلی شاعرانه زد.
ـــــــــــــــــ
شاعر طلایی روسیه
Sergei Yesenin
سرگئی یسینین با موی بور و روح عاشقانه‌اش چهره‌ای اسطوره‌ای در شعر روسی شد. عشق به وطن و زنان در اشعارش موج می‌زند. مرگ زودهنگام او به افسانه‌اش افزود.
ـــــــــــــــــ
فیلسوف انسانیت
Leo Tolstoy
تولستوی، نویسنده‌ای فراتر از رمان، فلسفه‌ای از صلح و معنای وجود انسان آفرید. آثارش مانند «جنگ و صلح» و «آنا کارنینا» تصویری جاودان از کشمکش روح و اخلاق‌اند.
ـــــــــــــــــ
روح در تباهی و رستگاری
Fyodor Dostoevsky
فئودور داستایوفسکی ژرف‌ترین روان‌شناس ادبیات روسیه بود. او در رمان‌هایی چون «جنایت و مکافات»، «ابله» و «برادران کارامازوف» تاریکی روح انسان را با نوری از ایمان و تردید درآمیخت. شخصیت‌های او میان گناه و رستگاری، عقل و جنون، آزادی و اسارت در نوسان‌اند.
ـــــــــــــــــ
پل میان شرق و غرب
Ivan Turgenev
ایوان تورگنیف در رمان «پدران و پسران» نزاع نسل‌ها را با زبانی اروپایی و دل روسی تصویر کرد. او حلقه اتصال میان سنت روسی و تفکر مدرن اروپا بود.
ـــــــــــــــــ
استاد طنز و جادو
Mikhail Bulgakov
میخائیل بولگاکف در «مرشد و مارگاریتا» جهانی از سحر، شیطان و آزادی آفرید. او نویسنده‌ای بود که از زمان خود فراتر رفت.
ـــــــــــــــــ
تپش زبان روسی
Alexander Pushkin
الکساندر پوشکین، شاعر جاودان روسیه، نه‌تنها بنیان‌گذار زبان ادبی روسی، بلکه معشوق مردم این سرزمین است؛ شاعری که روسیه را بیش از جان دوست داشت.


دکتر مجتبی شکوری
ما باید مرد بشيم تا زن رو بفهمیم..

اولا
کمترین فرق ماهوی بین زن و مرد (مادر و پدر، خواهر و برادر) وجود ندارد.
زن = مرد
نه کمتر و نه بیشتر.
کار کثیفی وجود ندارد که مرد بتواند انجام دهد و زن نتواند.
اگر کسی شک داشت برود به زندان ابوقریب.
ثانیا
مرد
 از سجایای اخلاقی اشراف برده دار و فئودال
است
و
زن از قبایح اخلاقی حضرات.
این ارزیابی عهد بوقی
فاقد ارزش علمی و عقلی و تجربی است.
تعلقات جنسیتی
امری طبیعی و ژنه تیکی است وحسن و عیب  نیست.
مثال:
تفاوت دمایی چند درجه ای سبب می شود که لاک پشت نر و یا ماده باشد
خیلی از جانوران دو جنسیتی اند
یعنی نر و ماده همزمان اند و مستقلانه  قادر به تولید مثل اند
خیلی از جانوران قادر به تغییر جنسیت خویش اند.

ثالثا
شناخت چیزی
ربطی به جمسیت شناسنده ندارد.
شناخت
در اثر کار فیزیکی و فکری میسر می شود و نه در اثر تغییر جنسیت و یا داشتن جنسیت معین
بهتر از مادر کسی فرزند را نمی شناسد
برای اینکه هم مولد مثل است و هم مربی مثل



ایرج مصداقی، یک شاه الهی نتانیاهوئیست در حمایت از نتانیاهوی ضدبشر، ادعا می‌کند که فلسطین نه وجود داشته و نه سابقه تاریخی دارد تا بتواند فرقه پهلوی طلب ها که در شناخت و تشخیص در عذابند را بیشتر شستشوی مغزی دهد! اما به سخنان گلدا مایر، چهارمین نخست وزیر اسرائیل، گوش دهید، او می‌گوید: "من یک فلسطینی هستم از سال ۱۹۲۱ تا ۱۹۴۸، قبل از تأسیس کشور اسرائیل، گذرنامه‌اش گذرنامه فلسطینی بوده است".ننگ بر شما پهلوی طلب های بی شرف که بی‌شرمانه دست به تحریف تاریخ می زنید.



هشدار صریح زیدآبادی:
ایران در مسیر فشار و تطبیق با نظم جدید قرار می گیرد
احمد زیدآبادی:
 ظرفیت جنگ و خونریزی در خاورمیانه لبریز شد و جهت‌گیری منطقه ظرف سه هفته تغییر کرد.
 از این پس، فشارهای منطقه‌ای و بین‌المللی بر روی ایران متمرکز خواهد شد
 اما در درجهٔ اول نه برای تغییر رژیم و جنگ دوباره که برای واداشتن جمهوری‌اسلامی به انطباق سیاست‌ هایش با نظم جدید .
 آیا فشارها جواب می‌دهد؟
به نظر بسیاری بله و به نظر بسیاری دیگر خیر.
 اگر جواب دهد، پیامدهای آن کم و بیش مشخص است و اگر جواب ندهد، آیا جنگی دوباره شروع خواهد شد؟
 تردید اندکی در این باره وجود دارد.
از این رو دورانی از تحولات بسیار سخت و پیچیده و سرنوشت‌ساز برای جامعهٔ ایرانی آغاز شده است.

حرف های زید آبادی
به پرت و پلا می مانند.
امپریالیسم
در صدد حفظ تظم قدیم است
ایران
مشکلی با نظم جدید ندارد.
همسایگان ایران
با نظم جدید مشکل دارند:
همه
تابع امپریالیسم اند.
هدف و آماج امپریالیسم
تخریب و تجزیه و تسخیر ایران و روسیه و چین است
هدف و آماج امپریالیسم
لیبی واره و سوریه واره سازی ایران و روسیه و چین است
راهی جز مقاومت و مبارزه وجود ندارد
هر که ناموزد ز قدافی و جولانی  و این ـ انی
هیج ناموزد ز هیچ معلم و مولایی



اسرائیل تاریخی ندارد، فقط سابقه ای جنایی دارد
حریف

چیزی یافت نمی شود که تاریخی نداشته باشد
حتی اگر عمری به کوتاهی آهی داشته باشد.
اسرائیل
را نمی توان و نباید در صهیوینسم و فاشیسم و فوندامنتالیسم خلاصه کرد و تحریف کرد.
خلق یهود در تمام طول تاریخ ستم  دیده است
یهودیت دین بردگان گرفتار در چنگ فراعین مصر و غیره بوده است
کلیسای مسیحی
هر حقی را از خلق یهود سلب کرده است
حق خرید زمین و کشت و زرع را
حق اشتغال به هر کار تولیدی و غیره را
تنها راهی که برای شان باقی مانده است
صرافی بوده است که برای مسیحیان جزو کارهای ممنوعه بوده است
صرافی
نطفه سرمایه بانکی (اولیگارشی  مالی) بوده است
همان  سرمایه بانکی (اولیگارشی مالی)  که تعیین کننده ترین قشر بورژوازی انحصاری (امپریالیسم) است.
اهمیت اسرائیل
نیز به دلیل اهمیت  سرمایه بانکی (اولیگارشی  مالی) است
برجسته سازی اسرائیل
ترفندی برای ماستمالی سرمایه بانکی (اولیگارشی  مالی)  ارتجاعی و خونخوار و جنگ طلب است
جنگ برای ارتجاع امپریالبستی آب حیات است.
وظیفه اسرائیل
به هم زدن آرامش منطقه و زمینه سازی برای جنگ جهانی سوم است
به قول مرتس:
اسرائیل
کارهای کثیف را برای امپریالیسم انجام می دهد
اسرائیل
اصلا قابل سکونت نیست.
۲۰ هزار تن از سریازان اسرائیل روانی شده اند
خودکشی در دستور روز است
یهودیا ندر مقیاس جهانی منفور شده اند
دول غربی و عربی و عثمانی و غیره فرق ماهوی با اسرائیل ندارند
افسار همه شان در دست سرمایه بانکی (اولیگارشی  مالی) است که تنها ره رهایی اش از دست اجنه درونی
جنگ جهانی است




کمون باکو
رونالد گریگوری سونی
مقدمه ناصر اصغری
نوشته "کمون باکو" از سلسله مطالب به مناسبت صدمین سالگرد انقلاب روسیه است که در مجله ژاکوبن در سال ۲۰۱۷ منتشر شده بود. این نوشته فقط روزنه ای از عظمت انقلاب روسیه در جاهای دیگر روسیه را به ما نشان می دهد. این نوشته هم، همانند دیگر مطالب این سلسه مطالب به کمک اپلیکشن‌های هوش مصنوعی ترجمه شده است. امیدوارم که دوستان خوب با ابراز نظر درباره این نوشته‌ها به غنی شدن حداقل ترجمه این سلسله مطالب به دیگر دوستان خواننده و علاقمند کمک کنند.
ناصر
***
کمون باکو
رونالد گریگوری سونی
بیشتر روایت‌های انقلاب روسیه، داستان یک شهر را بازگو می‌کنند: پتروگراد. جایی که رژیم تزار در فوریه فروپاشید و بلشویک‌ها در اکتبر به قدرت رسیدند. با این حال، در سراسر روسیه، مردم در طول آن سال انقلابی، جنبش‌های انقلابی خود را به راه انداختند.
هزار و پانصد کیلومتر دورتر به سوی جنوب شرقی، در باکو، ترکیب جمعیت که بر اساس قومیت، مذهب و طبقه تقسیم شده بود، مسیر متفاوتی برای تاریخ رقم زد و بر تصمیم‌های رهبران انقلابی تاثیر گذاشت. در آن کلان‌شهر نفتی، انقلاب اکتبر با تاخیر به وقوع پیوست. هنگامی که بالاخره رخ داد، استپان شائومیان Stepan Shahumian، معروف به لنین قفقاز، کوشید تا قدرت را به شیوه‌ای دموکراتیک و بدون خشونت برای مردم به دست آورد. داستان کمون باکو که او بنیان نهاد، دیدگاه مهمی درباره انقلاب روسیه و جنگ داخلی پس از آن ارائه می‌دهد.
شهر نفت
نفت، باکو را به بزرگترین شهر قفقاز جنوبی تبدیل کرد؛ واحه‌ای جهانی و کارگری که با روستاهای عمدتا مسلمان‌نشین احاطه شده بود. در آغاز سده بیستم، این شهر بیش از کل کشور ایالات متحده نفت تولید می‌کرد. با وجود شرایط دشوار زندگی و کار، مهاجران نیازمند برای یافتن شغل به سوی میدان‌های نفتی سرازیر شدند.
باکو نه تنها به کانون انقلاب صنعتی روسیه تزاری، که به مرکز جنبش کارگری نیز بدل شد. در واقع، نخستین توافقنامه قرارداد دسته‌جمعی بین کارگران و صاحبان صنعت در سال ۱۹۰۴ در آنجا امضا شد و این شهر به پناهگاهی برای سوسیال دموکرات‌ها، به ویژه بلشویک‌هایی مانند ژوزف استالین، تبدیل شد؛ در دورانی که سازمان‌های آنان در دیگر شهرهای کمتر میهمان‌نواز سرکوب می‌شدند.
تفاوت‌های طبقاتی در باکو با شکاف‌های قومی همخوانی داشت. سرمایه‌گذاران و مهندسان خارجی همراه با صنعتگران ارمنی و روس و کشتی‌داران آذری در راس هرم اجتماعی جای داشتند. کارگران روس و ارمنی صاحب موقعیت‌های کاری ماهرتر بودند و نیروی کار غیرمهارتی را مسلمانان تشکیل می‌دادند. آنان به عنوان آسیب‌پذیرترین و موقتی‌ترین کارگران، به کثیف‌ترین شغل‌ها گمارده می‌شدند.
روابط استثماری امپراتوری با قفقاز در هیچ کجا به اندازه باکو آشکار نبود، جایی که انباشت سود نفت بر هر نگرانی دیگری اولویت داشت. نخبگان صاحب‌ملک – یعنی ارمنی‌ها و روس‌ها – اداره شهر را در دست داشتند و رفاه طبقات پایین‌تر عمدتا به سازمان‌های خیریه خصوصی واگذار شده بود. نهادهای سیاسی کمتر دارای نمایندگان غیرمسیحی بودند و حکومت مکررا قانون نظامی و وضعیت فوق‌العاده اعلام می‌کرد که این امر اعتماد به حکومت محلی و حاکمیت قانون را تضعیف می‌نمود.
هم مردم عادی و هم طبقات حاکم خواستار اصلاحات بودند، ولی تزار عملا هیچ مجرای نهادی برای ایجاد دگرگونی ارائه نمی‌داد. این وضعیت نیازمند سازمان‌دهی فراقانونی بود و کنشگران انقلابی، اگرچه اندک بودند، رهبری و جهت‌گیری لازم را فراهم می‌آوردند.
سوسیال دموکرات‌ها و سوسیالیست‌های انقلابی (اس‌آرها) اغلب خاطرنشان می‌کردند که کارگران باکو که بر پایه مهارت، دستمزد و قومیت تقسیم شده بودند، بیش از سیاست به مزد خود اهمیت می‌دادند. خوشبختانه، شرکت‌های نفتی تمایل غیرمعمولی داشتند که امتیازاتی بدهند تا نیروی کار خود، به ویژه کارگران ماهرشان را حفظ کنند.
اعتصاب عمومی دسامبر ۱۹۰۴ که بر منافع اقتصادی تمرکز داشت، روز کاری هشت تا نه ساعته و بهبود چشمگیری در دستمزدها و حقوق بیماری را به دست آورد – قراردادی چنان خوب که به "قانون اساسی نفت" ملقب شد.
پس از آنکه تزار نیکولای دوم در سال ۱۹۰۵ "مانیفست اکتبر" خود را صادر کرد و حقوق مدنی محدود و مجلس دوما را به مردمش اعطا نمود، باکو شورای نمایندگان کارگران را تشکیل داد؛ یکی از شوراهای بسیاری که خواسته‌های مردم زحمتکش را در پایان آن سال انقلابی بیان می‌کرد. اما کارگران همچنان بر منافع اقتصادی خود متمرکز بودند و از سیاست دوری می‌جستند. شائومیان با تاسف گفت: "به طور کلی کارگران اینجا گروهی به شدت سوداگر هستند. آنان درباره یک اعتصاب اقتصادی جدید می‌اندیشند و سخن می‌گویند تا پاره‌ای چرب‌تر به چنگ آورند و "پاداش‌ها" را افزایش دهند."
علیرغم تلاش‌های بی‌امان پلیس، انقلابیون حتی پس از سال ۱۹۰۵، هنگامی که رژیم تزاری جنبش کارگری را سرکوب کرد و بسیاری از رادیکال‌ها را از سیافت کنار گذاشت یا تبعید نمود، حضوری زیرزمینی حفظ کردند. کار آنان در سال ۱۹۱۴، درست هنگامی که دستگاه جنگی روسیه در حال آماده‌سازی بود، با اعتصابی چهل‌هزار نفری به اوج رسید.
این موفقیت‌ها، تنشی را که درست زیر سطح در جوش‌وخروش بود پنهان می‌کرد. کارگران ماهر با اکثریت روس و ارمنی به اتحادیه‌ها پیوستند و پیام سوسیال دموکرات‌ها را پذیرفتند، در حالی که مسلمانان تنها با اکراه در اعتراضات یا اعتصابات شرکت می‌جستند.
ناظران با تکبر به "تاتارها"، همانگونه که آنان را می‌نامیدند، به عنوان "تمنی" (تاریک/جهان‌ندیده) یا "نسوزناتلنی" (فاقد آگاهی سیاسی) اشاره می‌کردند. بسیاری از کارگران مسلمان همچنان به روستاهای خود و رهبران مذهبی وابسته بودند. اگرچه شمار اندکی از روشنفکران مسلمان، سوسیالیسم و ناسیونالیسم را تبلیغ می‌کردند، بیشتر مسلمانان قفقاز علاقه‌ای به سیاست نداشتند.
اختلافات قومی و مذهبی باکو در فوریه ۱۹۰۵ به اوج خود رسید، هنگامی که تنش‌ها بین ارمنی‌ها و مسلمانان به شورش و کشتار بین‌قومیتی انجامید. مسلمانان، که از شایعات مسلح شدن ارمنی‌ها به هراس افتاده بودند، نخست حمله کردند. پلیس و سربازان دست روی دست گذاشتند. فدراسیون انقلابی ارمنی (داشناک‌ها)، یک حزب ناسیونالیست که یک دهه پیش برای دفاع از ارمنی‌ها در امپراتوری عثمانی تشکیل شده بود، از نیروهای خود برای محافظت از جامعه استفاده کرد. سوسیال دموکرات‌ها و لیبرال‌ها بی‌عملی دولت را محکوم کردند و مقامات را به ترویج یک پوگروم (کشتار جمعی) متهم نمودند. پس از پایان خشونت، کینه‌ها همچنان زیر خاکستر باقی ماند و در آستانه جنگ جهانی اول، مردم می‌ترسیدند که فوران دیگری از خشونت قریب‌الوقوع باشد.
حمایت فزاینده و کاهنده
باکو، مانند بیشتر روسیه، در فوریه و مارس از یک "دوره ماه عسل" کوتاه بهره‌مند شد. کمیته اجرایی سازمان‌های عمومی (ای‌کی‌او‌او) (IKOO) با شورای تازه‌منتخب کارگران و رئیس آن، شائومیان بلشویک، همکاری کرد. با پیشروی ارتش روسیه در آناتولی عثمانی، وحدت در جبهه داخلی ضروری به نظر می‌رسید، اما دشمنی‌های اجتماعی و قومی پیشین همچنان صلح شهر را تهدید می‌کرد.
در باکو نیز مانند پتروگراد، دو مرکز حکومتی – ای‌کی‌او‌او و شورای باکو – برای نفوذ در میان مردم و کنترل شهر با یکدیگر رقابت می‌کردند. ای‌کی‌او‌او متشکل از متخصصان – وکلا، کارمندان دولت و روشنفکران لیبرال – بود، در حالی که انقلابیون از سوسیال دموکرات‌ها (بلشویک‌ها و منشویک‌ها)، اس‌آرها و داشناک‌ها شورا را رهبری می‌کردند. کارگران و سربازان روس به همراه بخشی از جامعه ارمنی از شورا پشتیبانی می‌کردند، اما مسلمانان تا تابستان ۱۹۱۷ عموما کنار گذاشته شده بودند.
لیبرال‌ها و متخصصان ای‌کی‌او‌او، بلشویک‌ها را دشمنان قانون و نظم، و پیشگامان هرج و مرج می‌دانستند. اکثریت اس‌آر در شورای باکو از مواضع میانه‌رو شورای پتروگراد در مورد جنگ و صلح اجتماعی حمایت می‌کردند: آنان خواستار وحدت "همه نیروهای زنده ملت" و یک صلح دموکراتیک بدون الحاق یا غرامت بودند.
بیشتر بلشویک‌ها در طول بهار با این سیاست‌ها همراهی کردند، اما شائومیان ایده‌های رادیکال‌تری داشت. او باور داشت که انقلاب بورژوایی-دموکراتیک فوریه، "مقدمه‌ای بر انقلاب اجتماعی در اروپا است که تحت تاثیر آن به تدریج به یک انقلاب اجتماعی تبدیل خواهد شد."
افزون بر این، موضع ضد جنگ سرسختانه شائومیان برای سربازان در باکو منفور بود. داشناک‌ها، که می‌ترسیدند عقب‌نشینی ارتش، ارمنی‌های عثمانی را به خطر اندازد و حتی به حمله ترکیه به قفقاز بینجامد، خط مشی بلشویک‌ها را رد کردند. در پاسخ، سربازان روس که از اس‌آرها پشتیبانی می‌کردند، شائومیان را در ماه مه از ریاست شورا برکنار کردند.
با این حال، همانند پایتخت‌های شمالی و جبهه‌های گوناگون، انقلاب در باکو نیز در اواخر بهار و تابستان ۱۹۱۷ به سمت چپ گرایش یافت. شرایط اقتصادی بدتر شد و "حمله ژوئن" نابخردانه الکساندر کرنسکی، سربازان را از او دور کرد.
در پتروگراد، کارگران و ملوانان رادیکال کوشیدند در اوایل ژوئیه یک قیام را به امید وادار کردن شورا به در دست گرفتن قدرت، سازماندهی کنند. آنان نه تنها شکست خوردند، بلکه هر دو شورای باکو و پتروگراد را به طور موقت علیه بلشویک‌ها، که به نظر می‌رسید در این انقلاب ناکام دست داشته‌اند، برانگیختند.
لنین در فنلاند پنهان شد و تروتسکی تازه‌وارد به بلشویک‌ها دستگیر شد. شائومیان و یاورش، آلشا جاپاریدزه، از رفقای خود دفاع کردند، اما رویدادهای پایتخت به بلشویک‌ها که اکنون شبیه ماجراجویان غیرمسئول به نظر می‌رسیدند، آسیب زد.
این احساسات در ماه اوت به سرعت وارونه شد، هنگامی که ژنرال لاور کورنیلوف ضد انقلاب، تلاش برای کودتا علیه شورای پتروگراد کرد. در همین حال، گرسنگی باکو را تهدید می‌کرد و به ویژه مسلمانان فقیر را تحت تاثیر قرار می‌داد. کارگران یک اعتصاب گسترده را سازماندهی کردند و سرمایه‌داران نفتی با اکراه تسلیم شدند، اگرچه برای امضای قرارداد تعلل می‌ورزیدند.
بلشویک‌های محلی، سوار بر موج نارضایتی، خواستار انتقال مسالمت‌آمیز قدرت به شوراها شدند. در حالی که لنین به شدت از رفقای خود می‌خواست که قدرت را با زور به دست گیرند، شائومیان با زیرکی موفق شد انتخابات جدیدی برای شورای باکو ترتیب دهد و نمایندگی بلشویک‌ها را افزایش دهد. اگرچه حزب او اکثریت را به دست نیاورد، اما شورا توافق کرد که ای‌کی‌او‌او را منحل کند و خود را حاکم بلامنازع اعلام نماید.
شورای باکو که تحت سلطه اس‌آرها بود، از پشتیبانی دولت لنین سر باز زد. اکتبر نشان داده بود که بلشویک‌ها حزب پیشرو، اگر نگوییم مسلط، در باکو بودند، اما بسیاری می‌ترسیدند که کوشش برای به دست گرفتن قدرت، یک جنگ داخلی و قومی را شعله‌ور سازد.
شورا قدرت بلامنازع را در شهر به دست نیاورده بود. هنوز با چالش‌هایی از سوی دوماهای شهری روبرو بود و سوسیالیست‌های میانه‌رو خواستار بازگشت به یک دولت ائتلافی از همه طبقات بودند. با نبود یک گروه واحد در راس شهر و فروپاشی دولت در سراسر کشور، حس بحران بر شهر سایه افکنده بود. سربازان شروع به "رای دادن با پای خود" کردند، از جبهه قفقاز می‌گریختند و راه را برای حمله عثمانی باز می‌کردند.
قدرت به دست شورا
انتخابات ملی در ماه‌های پایانی سال ۱۹۱۷، قدرت فزاینده هویت‌یابی قومی-ملی را نشان داد. منشویک‌های گرجی در استان‌های گرجستان با اکثریت قاطع پیروز شدند، در حالی که حزب اصلی مسلمان، مساوات، و داشناک‌ها به آسانی در باکو و اطراف آن پیروز گردیدند. انقلاب در قفقاز جنوبی از یک مبارزه طبقاتی به یک درگیری قومی و مذهبی تبدیل می‌شد.
بدون وجود ارتش روسیه بین آنان و امپراتوری عثمانی، جوامع ارمنی، گرجی و مسلمان باکو شروع به تشکیل یگان‌های نظامی خود کردند. شورا با تاخیر، گارد سرخ چندملیتی خود را تاسیس کرد.
مسلمانان سربازان فراری را خلع سلاح کردند و در یک درگیری به شدت غم‌انگیز در شامخور در ژانویه ۱۹۱۸، هزار روس را کشتند. این رویداد ثابت کرد که مسلمانان موثرترین نیروی نظامی واحد در منطقه را دارند و متحدان بالقوه عثمانی آنان شروع به حرکت به سوی مرز پیش از جنگ کردند. علیرغم تلاش شائومیان برای سازماندهی یک انقلاب صلح‌آمیز، مردان مسلح به زودی تصمیم می‌گرفتند که چه کسی بر باکو حکومت کند.
در داخل شهر، نیروهای ارمنی و یگان‌های مسلمان از گارد سرخ پیشی گرفتند. نیروهای شورا یک اتحاد تاکتیکی با داشناک‌ها علیه مسلمانان تشکیل دادند، که از نظر بسیاری به عنوان یک تهدید ضد انقلابی به نظر می‌رسیدند.
شائومیان اکنون با مبارزه مسلحانه در سه جبهه روبرو بود: علیه نیروهای ضد شوروی در داخل باکو؛ در تفلیس، جایی که منشویک‌ها قفقاز جنوبی را مستقل از روسیه بلشویکی اعلام کرده بودند؛ و در الیزابت‌پل، یک شهر عمدتا مسلمان‌نشین که درگیری در آن از رسیدن آذوقه به باکو جلوگیری می‌کرد.
هنگامی که یک کشتی در پایان ماه مارس با "لشکر وحشی" مسلمانان در آن رسید، شهر به صحنه جنگ بدل شد. نیروهای شورا و ارمنی با جمعیت مسلمان شهر جنگیدند و سپس گارد سرخ توپخانه خود را به سوی محله مسلمان‌نشین چرخاند. آنچه به عنوان یک درگیری مسلمان-شوروی آغاز شده بود، به یک پوگروم بی‌رویه ضد مسلمان تبدیل شد.
در پی این نبرد، مسلمانان از شهر گریختند و ارمنی‌ها اعتراض کردند که شورا با مسلمانان بیش از حد با نرمش رفتار کرده است. بلشویک‌ها از این پیامدها هراسان شدند، اما می‌توانستند ببالند که شهر اکنون در دست آنان است. شائومیان به مسکو اطلاع داد: "نفوذ ما، یعنی بلشویک‌ها، قبلا زیاد بود، اما اکنون به معنای واقعی کلمه، ما صاحبان وضعیت هستیم."
اگرچه قدرت شورا به داشناک‌های مسلح وابسته بود، اما بلشویک‌های باکو یک دولت جدید را منحصرا از اعضای خود و هواداران اس‌آر چپ تشکیل دادند و اس‌آرهای راست، منشویک‌ها و داشناک‌ها را کنار گذاشتند. کمون باکو، با شورای کمیسرهای خلق (سوونارکوم) و کمیسر امور خارجه مخصوص به خود، اکنون در موقعیتی قرار داشت که زندگی در باکو را به طور ریشه‌ای دگرگون کند.
کمون باکو
این تجربه تنها نود و هفت روز، از آوریل تا ژوئیه ۱۹۱۸، به درازا کشید. بلشویک‌ها شورا و سوونارکوم آن را به عنوان یک نهاد ترکیبی اجرایی و قانونگذاری تصور می‌کردند، که از دیدگاه مارکس در مورد کمون پاریس در سال ۱۸۷۱ پیروی می‌کرد.
کمون صنعت نفت را ملی کرد، کوشید تا آموزش و قوه قضائیه را اصلاح کند – علیرغم مقاومت طبقات متخصص – و باور داشت که می‌تواند شهر را بدون روی آوردن به ترور دولتی اداره کند، حتی در شرایطی که روزنامه‌های مخالف را تعطیل می‌نمود.
در ژوئن، شائومیان یک حمله را برای جلوگیری از حمله مسلمانان از الیزابت‌پل آغاز کرد. رهبری شهر درباره حرکت بیشتر به سوی تفلیس بحث کرد، اما هنگامی که نیروهای باکو به رودخانه کورا نزدیک شدند، مبارزان مسلمان، گرجی و عثمانی آنان را به عقب راندند.
شهر به شدت به دنبال متحدانی برای جلوگیری از تسخیر توسط عثمانی بود. شائومیان با قزاق‌ها و بریتانیا مذاکره کرد، اما مسکو او را از اجازه دادن به نیروهای ژنرال دنسترویل که در نزدیکی مستقر بودند، برای ورود به شهر منع کرد.
بلشویک‌ها که قادر به افزایش عرضه آذوقه نبودند و با پشتیبانی محدودی در میان کارگران باکو و دهقانان خارج از شهر روبرو بودند، پایگاهشان کوچک شد. در ۲۵ ژوئیه، شورا با رای ۲۵۹ در برابر ۲۳۶، به دعوت از بریتانیا رای داد.
شائومیان اعلام کرد: "شما هنوز انگلستان را پیدا نکرده‌اید، اما حکومت مرکزی روسیه را از دست داده‌اید. شما هنوز انگلستان را پیدا نکرده‌اید، اما ما را از دست داده‌اید." دولت او استعفا داد، یک دولت غیر بلشویکی تشکیل شد و بریتانیایی‌ها وارد شدند.
در اواسط سپتامبر، در حالی که عثمانی‌ها در شرف تسخیر شهر بودند، رهبران کمون باکو تصمیم به ترک گرفتند، اما کشتی آنان از پناهگاه امن در آستاراخان به سوی کراسنوودسک منحرف شد، جایی که اس‌آرهای ترکمن، کمیسرهای سابق را دستگیر کردند.
بیست و شش تن از انقلابیون باکو، که بیشترشان بلشویک بودند، به بیابان برده شده و اعدام شدند. در سال ۱۹۲۰، بقایای آنان نبش قبر شد و آنان به عنوان "شهدای شوروی" در یک میدان مرکزی در باکو دوباره به خاک سپرده شدند. تا هفتاد سال بعد در آنجا باقی ماندند، تا اینکه دولت آذربایجان پساشوروی بنای یادبود کمیسرهای باکو را تخریب کرد.
شکست یک انقلابی
داستان انقلاب باکو چندین افسانه پیرامون رویدادهای سال ۱۹۱۷ را رد می‌کند. بلشویک‌های باکو توطئه‌گران بی‌ریشه و تشنه قدرت نبودند، بلکه کنشگران سوسیالیست دیرینه‌ای بودند که ریشه‌های عمیقی در جنبش کارگری شهر داشتند. آنان به عنوان دموکرات عمل کردند و به دنبال یک مسیر بدون خشونت به سوی قدرت بودند، و هنگامی که یک رای حیاتی در شورا را از دست دادند، پست‌های دولتی خود را به صورت مسالمت‌آمیز ترک کردند. اگرچه آنان تنها به یاری روزهای خونین مارس کنترل شهر را به دست آوردند، اما بلشویک‌های باکو در طول حکومت خود، ترور را علیه دشمنانشان به کار نبستند.
در پایان، آنان نتوانستند بر شکاف‌های قومی و اجتماعی طبقه کارگر چیره شوند، بحران آذوقه را حل کنند یا پشتیبانی لازم برای انجام یک کارزار موفق علیه دشمنان خود را بیابند.
شائومیان کوشید تا ضمن دگرگونی باکو، ضد انقلاب را در سرتاسر قفقاز پایان دهد. او از پذیرش احزاب سوسیالیست میانه‌روتر در دولت خود تا زمانی که آنان دولت شوروی در مسکو را به رسمیت بشناسند، خودداری کرد. پایگاه او به سادگی بیش از حد باریک بود، و کمون به محض اینکه بلشویک‌ها کارگرانی را که نتوانستند خواسته‌هایشان را برآورده سازند، از دست دادند، سقوط کرد.
سرنوشت بیست و شش کمیسر باکو کنایه‌آمیز است: شائومیان، جاپاریدزه و دیگران که میانه‌رو، دموکراتیک و عمدتا غیرخشونت‌آمیز بودند، قربانی مخالفان در جنگ داخلی شدند که به مراتب بی‌رحم‌تر بودند.
در مقابل، تا اواخر تابستان ۱۹۱۸، بلشویک‌های روس و مخالفان "سفید" آنان، پیشاپیش منطق جنگ را پذیرفته بودند، آرمان‌های حکمرانی دموکراتیک را کنار گذاشته و از ترور دولتی برای شکست دشمنان خود استفاده می‌کردند. امید به پیروزی شوراهای دموکراتیک و سوسیالیستی در آن مبارزه شرارت‌بار از بین رفت.
***
رونالد گریگوری سونی Ronald Suny، استاد برجسته بازنشسته تاریخ در دانشگاه میشیگان، استاد ممتاز علوم سیاسی و تاریخ در دانشگاه شیکاگو، و پژوهشگر ارشد در دانشگاه ملی تحقیقات – مدرسه عالی اقتصاد در سنت پترزبورگ روسیه است. او نویسنده کتاب کمون باکو، ۱۹۱۷-۱۹۱۸: طبقه و ملیت در انقلاب روسیه (انتشارات دانشگاه پرینستون، ۱۹۷۲)، در میان بسیاری آثار دیگر است.




حمله موشکی ایران به پایگاه محرمانه اسرائیل در جنگ ۱۲ روزه
سایت «گری‌زون/gray zone» گزارش تحقیقی به قلم پژوهشگری به نام «جک پولسن» منتشر کرد، یک پایگاه نظامی مخفی معروف به «سایت ۸۱»، یک مرکز فرماندهی و کنترل مشترک امریکا و اسرائیل واقع در زیر یک برج مسکونی در یک محله شلوغ در شمال تل‌آویو را شناسایی کند.
گری‌زون افزود که ایران این سایت را در ۱۳ ژوئن ۲۰۲۵ میلادی طی موشک‌باران چندین مکان حساس در تل‌آویو هدف گرفت و مقامات صهیونیست به سرعت این منطقه را محاصره کرده و از فیلمبرداری خبرنگاران، از جمله خبرنگار فاکس نیوز که به زور از آنجا خارج شد، جلوگیری کردند.
طبق تحقیقات، برج مسکونی داوینچی که مورد اصابت موشک ایرانی قرار گرفت، مستقیماً بالای این مرکز نظامی مخفی و نزدیک به دو برج «کانارت» نیروی هوایی اسرائیل واقع شده است.
این تحقیقات نشان می‌دهد که اسرائیل اطلاعات مربوط به پایگاه‌های نظامی خود در مناطق غیرنظامی را به شدت سانسور می‌کند، در حالی که دشمنان خود به ویژه فلسطینی‌ها را به استفاده از «غیرنظامیان به عنوان سپر انسانی» متهم می‌کند، رفتاری که طبق قوانین بین‌المللی ممنوع است.


مروان برقوتی
مبارز و  منجی معقول حلق فلسطین است.
حماس و نتان
 اصلا نمی خواهند که مروان آزاد شود.
مروان را عزرائیل بدون کمترین دلیل
دهه ها ست که در زندان انداخته است تا زنده به گور سازد



قتل برادر با انگیزه مالی؛
پزشک سرشناس تهرانی به اعدام محکوم شد
سواد فارسی معرکه حضرت اسرافیل
معنی این سر تیتر چیست؟
خواننده خیال می کند که پزشک سرشناس قاتل بوده است و به اعدام محکوم شده است.



نفت های عراق، لیبی، کویت ، امارات،عربستان سعودی تحت کنترل آنهاست.اقتصاد آمریکا و دلار بدون این ثروت طبیعی یک شبه فرو میپاشه.
ترامپ در تلاش است که ثروت کانادا، ونزوئلا،ایران و روسیه رو تحت کنترل خود بگیره.....
ترامپ برای تحقق شعار« عظمت را دوباره به آمریکا بازگردانیم »نیاز به کنترل بر این منابع نفتی داره برای سرمایه گذاری داخلی.

یکی از دلایل تکنولوژیکی ضرورت تسخیر ونزوئلا توسط امریکا
تخصص پالایشگاه های نفت امریکا در تکنولوژی لازمه برای پالایش  نفت ونزوئلا ست
یکی دیگر از دلایل آن
و
احیای طرح مودرو (طرح تسخیر امریکای لاتین و حومه)
نفوذ روز افزون ج خ چین در امریکای لاتین و حومه  است


روزنامه انگلیسی گاردین با انتشار کاریکاتوری از رئیس‌جمهور آمریکا که در آن آستین خون‌آلود او در میان خرابه‌های غزه به تصویر کشیده شده، ادعای صلح‌طلبی وی را با یادآوری نقش آمریکا در نسل‌کشی غزه و ارسال کمک‌های نظامی به اسرائیل زیر سوال برده است.



جهان گردشگران صهیونیستِ جنایتکار و خودبین را در کشورهایش نمی‌خواهد.
یک مرد ژاپنی با گروهی از اسرائیلی‌های صهیونیست که در تعطیلات خود در ژاپن هستند، روبرو می‌شود: "قاتلان نوزادان در ژاپن جایی ندارند. ما از بشریت حمایت می‌کنیم، لعنت به نسل‌کشی، لعنت به صهیونیسم!"




تا ز میخانه و مِی نام و نشان خواهد بود
سرِ ما خاک رَهِ پیرِ مُغان خواهد بود
حلقهٔ پیرِ مغان از ازلم در گوش است
بر همانیم که بودیم و همان خواهد بود
بر سرِ تربت ما چون گذری همّت خواه
که زیارتگَهِ رِندانِ جهان خواهد بود
برو ای زاهد خودبین که ز چشم من و تو
رازِ این پرده نهان است و نهان خواهد بود
تُرک عاشق‌کُشِ من مست برون رفت امروز
تا دگر خونِ که از دیده روان خواهد بود
چشمم آن دَم که ز شوقِ تو نَهَد سر به لَحَد
تا دَمِ صبحِ قیامت نگران خواهد بود
بختِ "حافظ" گر از این گونه مدد خواهد کرد
زلفِ معشوقه به دستِ دگران خواهد بود

تا ز میخانه و مِی نام و نشان خواهد بود
سرِ ما خاک رَهِ پیرِ مُغان خواهد بود

معنی تحت اللفظی:
ما مادام العمر می پرست خواهیم بود.

نیما
در شعری اعتراضی
این هارت ها و پورت های خواجه را به نقد کشیده است.
حق هم داشته است.
همه چیز در تغییر مدام است و کسی نمی تواند هیمشه همان بماند که بوده است.
«من
عاشقم
به آنچه رونده است.»
نیما




جیمی کارتر
 تنها رئیس جمهوری بود که اظهار داشت:
 فلسطین متعلق به فلسطینیان است
و
 اسرائیل یک رژیم اشغالگر و نژادپرست در این سرزمین است،
نژادپرست تر از رژیم آفریقای جنوبی.
جیمی کارتر
 تنها رئیس جمهوری بود که کشاورز بود و از طریق کشاورزی امرار معاش می کرد
جیمی کارتر
 تنها رئیس جمهوری بود که نه در کاخ بلکه در کوخ زندگی می کرد


بسیاری از رسانه‌ها تصاویر و نوارهای اسیرانی را منتشر می‌کنند که طی دو سال اخیر در اسارت جنبش‌های آزادی‌خواه فلسطینی بوده‌اند، اما به اسیرانی توجه ندارند که ده‌ها سال زیر شکنجه اسرائیل سپری کرده‌اند.
یک نمونه از این اسیران فلسطینی، المقدسی محمود عیسی است؛ کسی که به سه حبس ابد و ۴۶ سال محکوم شده بود و اکنون پس از ۳۳ سال از زندان آزاد شد. از این ۳۳ سال، بیش از ۱۳ سال را در حبس انفرادی گذراند.
باید ظلم، وحشت و بربریت اسرائیلی‌ها در کتاب گینس ثبت شود.
اسلامی


خلق را تقلیدشان بر باد داد؟

منظور از تقلید چیست؟
تقلید
یعنی اینکه  فردی رفتار فردی دیگر را مشاهده کرده و آن را تکرار می‌کند.
این بدان معنی است
که
تقلید
فرمی از فراگیری است.
کسب و کار همه کودکان
تقلید از مادر و پدرشان است.
این بر بادشان می دهد؟
همه کارگران و دانش اموزان و دانشجویان به تقلید از معلمین و مدرسین و کاراموزان می پردازند
هم به لحاظ نظری و هم به لحاظ عملی
این آنها را بر باد می دهد؟







صوفیی در خانقاه از ره رسید
مرکب خود برد و در آخُر کشید

آبکش داد و علف از دست خویش
نه چنان صوفی که ما گفتیم پیش

احتیاطش کرد از سهو و خباط
چون قضا آید چه سودست احتیاط

صوفیان تقصیر بودند و فقیر
کاد فقراً ان یکن کفراً یبیر

ای توانگر که تو سیری هین مخند
بر کژی آن فقیر دردمند

از سر تقصیر آن صوفی رمه
خرفروشی در گرفتند آن همه

کز ضرورت هست مرداری مباح
بس فسادی کز ضرورت شد صلاح

هم در آن دم آن خرک بفروختند
لوت آوردند و شمع افروختند

ولوله افتاد اندر خانقه
کامشبان لوت و سماعست و وله

چند ازین صبر و ازین سه روزه چند
چند ازین زنبیل و این دریوزه چند

ما هم از خلقیم و جان داریم ما
دولت امشب میهمان داریم ما

تخم باطل را از آن می‌کاشتند
کانک آن جان نیست جان پنداشتند

وان مسافر نیز از راه دراز
خسته بود و دید آن اقبال و ناز

صوفیانش یک به یک بنواختند
نرد خدمتهای خوش می‌باختند

گفت چون می‌دید میلانش به وی
گر طرب امشب نخواهم کرد کی

لوت خوردند و سماع آغاز کرد
خانقه تا سقف شد پر دود و گرد

دود مطبخ گرد آن پا کوفتن
ز اشتیاق و وجد جان آشوفتن

گاه دست‌افشان قدم می‌کوفتند
گه به سجده صفه را می‌روفتند

دیر یابد صوفی آز از روزگار
زان سبب صوفی بود بسیارخوار

جز مگر آن صوفیی کز نور حق
سیر خورد او فارغست از ننگ دق

از هزاران اندکی زین صوفیند
باقیان در دولت او می‌زیند

چون سماع آمد ز اول تا کران
مطرب آغازید یک ضرب گران

خر برفت و خر برفت آغاز کرد
زین حرارت جمله را انباز کرد

زین حرارت پای‌کوبان تا سحر
کف‌زنان خر رفت و خر رفت ای پسر

از ره تقلید آن صوفی همین
خر برفت آغاز کرد اندر حنین

چون گذشت آن نوش و جوش و آن سماع
روز گشت و جمله گفتند الوداع

خانقه خالی شد و صوفی بماند
گرد از رخت آن مسافر می‌فشاند

رخت از حجره برون آورد او
تا به خر بر بندد آن همراه‌جو

تا رسد در همرهان او می‌شتافت
رفت در آخُر خر خود را نیافت

گفت آن خادم به آبش برده است
زانک خر دوش آب کمتر خورده است

خادم آمد گفت صوفی خر کجاست
گفت خادم ریش بین، جنگی بخاست

گفت من خر را به تو بسپرده‌ام
من تو را بر خر موکل کرده‌ام

از تو خواهم آنچ من دادم به تو
باز ده آنچ فرستادم به تو

بحث با توجیه کن حجت میار
آنچ من بسپردمت وا پس سپار

گفت پیغمبر که دستت هر چه برد
بایدش در عاقبت وا پس سپرد

ور نه‌ای از سرکشی راضی بدین
نک من و تو خانهٔ قاضی دین

گفت من مغلوب بودم صوفیان
حمله آوردند و بودم بیم جان

تو جگربندی میان گربگان
اندر اندازی و جویی زان نشان

در میان صد گرسنه گرده‌ای
پیش صد سگ گربهٔ پژمرده‌ای

گفت گیرم کز تو ظلما بستدند
قاصد خون من مسکین شدند

تو نیایی و نگویی مر مرا
که خرت را می‌برند ای بی‌نوا

تا خر از هر که بود من وا خرم
ورنه توزیعی کنند ایشان زرم

صد تدارک بود چون حاضر بدند
این زمان هر یک به اقلیمی شدند

من که را گیرم که را قاضی برم
این قضا خود از تو آمد بر سرم

چون نیایی و نگویی ای غریب
پیش آمد این چنین ظلمی مهیب

گفت والله آمدم من بارها
تا ترا واقف کنم زین کارها

تو همی‌گفتی که خر رفت ای پسر
از همه گویندگان با ذوق‌تر

باز می‌گشتم که او خود واقفست
زین قضا راضیست مردی عارفست

گفت آن را جمله می‌گفتند خوش
مر مرا هم ذوق آمد گفتنش

مر مرا تقلیدشان بر باد داد
که دو صد لعنت بر آن تقلید باد

خاصه تقلید چنین بی‌حاصلان
خشم ابراهیم با بر آفلان

عکس ذوق آن جماعت می‌زدی
وین دلم زان عکس ذوقی می‌شدی

عکس چندان باید از یاران خوش
که شوی از بحر بی‌عکس آب‌کش

عکس کاول زد تو آن تقلید دان
چون پیاپی شد شود تحقیق آن

تا نشد تحقیق از یاران مبر
از صدف مگسل نگشت آن قطره در

صاف خواهی چشم و عقل و سمع را
بر دران تو پرده‌های طمع را

زانک آن تقلید صوفی از طمع
عقل او بر بست از نور و لمع

طمع لوت و طمع آن ذوق و سماع
مانع آمد عقل او را ز اطلاع

گر طمع در آینه بر خاستی
در نفاق آن آینه چون ماستی

گر ترازو را طمع بودی به مال
راست کی گفتی ترازو وصف حال

هر نبیی گفت با قوم از صفا
من نخواهم مزد پیغام از شما

من دلیلم حق شما را مشتری
داد حق دلالیم هر دو سری

چیست مزد کار من دیدار یار
گرچه خود بوبکر بخشد چل هزار

چل هزار او نباشد مزد من
کی بود شِبهِ شَبَه دُر عَدَن

یک حکایت گویمت بشنو بهوش
تا بدانی که طمع شد بند گوش

هر که را باشد طمع الکن شود
با طمع کی چشم و دل روشن شود

پیش چشم او خیال جاه و زر
همچنان باشد که موی اندر بصر

جز مگر مستی که از حق پُر بود
گرچه بدهی گنجها او حُر بود

هر که از دیدار برخوردار شد
این جهان در چشم او مردار شد

لیک آن صوفی ز مستی دور بود
لاجرم در حرص او شبکور بود

صد حکایت بشنود مدهوش حرص
در نیاید نکته‌ای در گوش حرص
 



پرنده ای در دوزخ
 
‎نگفتندش چو بیرون می کشاند از زادگاهش سر
‎که آنجا آتش و دود است
 
‎نگفتندش : زبان شعله می لیسد پر پاک
جوانت را
‎همه درهای قصر قصه های شاد مسدود
‎است
==
‎نگفتندش : نوازش نیست ، صحرا نیست ، دریا نیست
‎همه رنج است و رنجی غربت آلود است
==
‎پرید از جان پناهش مرغک معصوم
‎درین مسموم شهر شوم
‎پرید ، اما کجا باید فرود آید ؟
===
‎نشست آنجا که برجی بود ،خورده بآسمان پیوند
===
‎در آن مردی ، دو چشمش چون دو کاسه ی زهر
‎به دست اندرش
‎رودی بود ، و با رودش سرودی چند
====
‎خوش آمد گفت درد آلود و با گرمی
‎به چشمش قطره های اشک نیز از درد می گفتند
‎ولی زود از لبش جوشید با لبخندها ، تزویر
===
‎تفو بر آن لب و لبخند
====
‎پرید ، اما دگر آیا کجا باید فرود آید ؟
===
‎نشست آنجا که مرغی بود غمگین بر درختی
لخت
‎سری در
‎زیر بال و جلوه ای شوریده رنگ ، اما
 
‎چه داند تنگدل مرغک ؟
‎عقابی پیر شاید بود و در خاطر خیال دیگری می پخت
‎پرید آنجا ، نشست اینجا ، ولی هر جا که می گردد
‎غبار و آتش و دود است
‎نگفتندش کجا باید فرود آید
‎همه درهای قصر قصه های شاد مسدود است
‎دلش می ترکد از شکوای آن
‎گوهر که دارد چون
صدف با خویش
‎دلش می ترکد از این تنگنای شوم پر تشویش
‎چه گوید با که گوید ، آه
‎کز آن پرواز بی حاصل درین ویرانه ی مسموم
‎چو دوزخ شش جهت را چار عنصر آتش و آتش
‎همه پرهای پاکش سوخت
‎کجا باید فرود آید ، پریشان مرغک معصوم ؟



در اواسط قرن شانزدهم پادشاه پرتغال، به پسرعموی خود، یک فیل آسیایی هدیه داد و این رمان سفر حماسی این فیل است.
«سفر فیل» رمانی تاریخی نیست،  تلفیقی است از خیال و واقعیت که به عنوان مجموعه‌ای واحد ارائه می‌شود تا دیدگاهی مبتنی بر افسانه و واقعیت را به عنوان نوعی از آفرینش ادبی به خواننده معرفی نماید، پژواکی رسا مبتنی بر اثبات استهزاآمیز بودن رفتار انسان، که بی‌تردید نشانگر ابعاد شگفت‌انگیز تخیل نویسنده‌ای تواناست .
ساراماگو‌ خود در مقدمه‌ی کتاب می‌نویسد برای خلق این اثر لازم بود که دست تقدیر مرا به شهر موتزارت ببرد



اولا
 حرف ما این بوده است :
 هی بگویید حزب توده حزبی مارکسیست ـ لنینیست است.
ولی عالی ترین دیالک تیک فلسفه مارکسیستی را نیاموزید
که حتی در اثر نیک آیین مفصلا توضیح داده شده است.

 ثانیا
حق پرست با سوادترین توده ای است.
 این تعارف نیست.
 تحلیل است




هی بگویید حزب توده حزبی مارکسیست ـ لنینیست  است.
ولی عالی ترین دیالک تیک فلسفه مارکسیستی را نیاموزید
که حتی در اثر نیک آیین مفصلا  توضیح داده شده است.
دیالک تیک ماده و روح
و
یا
دیالک تیک وجود و  شعور.
دیالک تیک الله و ظل الله
دیالک تیک الله و  آیة الله
دیالک تیک الله و  رسول الله
فرقی با دیالک تیک ماده و سایه ماده و یا روح  ندارد.
روح همیشه سایه (ظل) ماده را بالای سرش دارد
یعنی
روح = ظل الماده (سایه ماده، آیة الماده) (مارکس)
 
و فرقی با
دیالک تیک توده و حزب التوده
و
دیالک تیک طبقه کارگر و حزب کمونیست ندارد.
ایراد در وارونه سازی این دیالک تیک ها ست:
الله = سایه خوانین و سلاطین و نه برعکس
الله از زمین به آسمان رفته است
الله
عکس است و سران طبقات حاکمه مثلا خوانین و سلاطین و سرمایه داران، اصل اند.
حزب توده = سایه توده (ظل التوده)
حز کسی است که وارونه اش کند و خیال کند که توده سایه حزب توده است




این اداها و اطوارهای ترامپ و پوتین و عردوغان و ان و این
نه نشانه برتری فکری و اخلاقی و فرهنگی آنها، بلکه نشانه عقب ماندگی فکری و اخلاقی و فرهنگی انها ست.
نشانه بارز بدبختی آنها ست.
خردگرایان
ترجیح می دهند که مورد بی احترامی لاشخورها قرار بگیرند ولی به اشخوری بی احترامی نکنند
رسول اکرم با ورود خارکنی به مسجد به احترامش برمی خاست




اندیشیدن
در سکوت
—————-
آن که می‌اندیشد
به‌ناچار دَم فرو می‌بندد
اما آنگاه که زمانه
زخم‌خورده و معصوم
به شهادتش طلبد
به هزار زبان سخن خواهد گفت
یک شعر از ایلیا ارنبورگ
اما من انسانم…
برگرفته از کتاب شاعران بزرگ جهان
ترجمه : احمد شاملو
گذرگاهی صعب است زنده‌گی؛ تنگابی در تلاطم و در جوش.
ایمان، یکی چشم بند است؛ دیواری در برابر بینش.
به خیره مگو که ایمان کوه را به جنبش درمی‌آورد من کوه بی‌جان نیستم انسانم من!
سنگ مقدس در این جهان بسیار است صیقل خورده به بوسه‌های لبان خشکیده از عطش.
ایمان به جسم بی‌جان روح می‌بخشد، لیکن من جسم بی‌جان نیستم انسانی زنده‌ام من.
من نابینایی ِ آدمیان را دیده‌ام و توفیدن گردباد را بر عرصه‌ی پیکار، من آسمان را دیده‌ام و آدمیان را سر گردان به مِهی دودگونه فروپوشیده، مرا به ایمان ایمان نیست.
اگر اندوهگینت می‌کند بگو اندوهگینم.
حقیقت را بگو، نه لابه کن نه ستایش.
تنها به تو ایمان دارم ای وفاداری به قرن و به انسان!
توان تحملت ار هست شکوه مکن.
به پرسش اگر پاسخ می‌گویی پاسخی در خور بگوی.
در برابر رگبار گلوله اگر می‌ایستی مردانه بایست که پیام ایمان و وفا به جز این نیست.



ما عشق مان را در غبار کوچه می خواندیم
ما با زبان ساده ی گل های قاصد آشنا بودیم
ما قلب هامان را به باغ مهربانی‌های معصومانه می بردیم
و به درختان قرض می دادیم
و توپ، با پیغام های بوسه در دستان ما می گشت
و عشق بود، آن حس مغشوشی که در تاریکیِ هشتی،
ناگاه محصورمان می کرد
و جذبمان می کرد، در انبوه سوزانِ نفَس‌ها و تپش‌ها و تبسم‌های دزدانه
آن روزها رفتند
آن روزها مثل نباتاتی که در خورشید می پوسند
از تابش خورشید، پوسیدند
و گم شدند آن کوچه‌های گیج از عطر اقاقی‌ها
در ازدحام پرهیاهوی خیابان های بی‌برگشت
و دختری که گونه‌هایش را
با برگ های شمعدانی رنگ می زد، آه
اکنون زنی تنهاست
اکنون زنی تنهاست
"فروغ فرخزاد، بخش پایانی از شعر- آن روزها"




پیام اعلیحضرت شاهنشاه  (؟) رضا پهلوی  درباره آزادی گروگان‌های اسرائیلی
رضاشاه دوم، شهریار ایران، در واکنش به آزادی گروگان‌های اسرائیلی از اسارت حماس، با انتشار پیامی در شبکه‌های اجتماعی، ضمن ابراز خرسندی از این رویداد انسانی، از تلاش‌های دولت ایالات متحده و شخص رئیس‌جمهور دونالد ترامپ برای تحقق آن قدردانی کرد.
اعلیحضرت در این پیام نوشتند:
‏«از آزادی گروگان‌های اسرائیلی از بند حماس، بسیار خرسندم. این آزادی پس از دو سال رنج طاقت‌فرسا، آرامش را به خانواده‌های آنها باز گرداند.
‎‏هم‌چنین از رئیس‌جمهور دونالد ترامپ و تیم او به خاطر رهبری‌شان در پایان دادن به این رنج، و تلاش‌های خستگی‌ناپذیرشان برای برقراری صلح در منطقه قدردانی می‌کنم.
‎‏اما در این لحظات شادمانی برای مردم و کشور اسرائیل، ذهن و قلبم با هم‌میهنانم در ایران نیز است که همچنان گروگانِ رژیمی بی‌رحم هستند. ملت ایران بهتر از هر کس دیگری می‌داند که جمهوری اسلامی هرگز اجازه برقراری صلح واقعی در خاورمیانه را نخواهد داد. به همین دلیل است که آن‌ها برای آزادی خود مبارزه می‌کنند.
مطمئن باشید که این رژیم اشغالگر (؟)، سقوط خواهد کرد و ایران دوباره بر خواهد خاست.
‎‏تنها در آن روز است که شاهد صلح حقیقی و پایدار در خاورمیانه خواهیم بود که همگی به دنبال آن هستیم. بر خلاف جنگ‌افروزان جمهوری اسلامی که بذر آشوب و هرج‌ومرج می‌کارند، مردم ایران، چون کوروش بزرگ، صلح‌دوست و صلح‌سازند.»
  رضاشاه دوم بارها در سخنرانی‌های پیشین خود بر پیوند میان آزادی ایران و برقراری صلح پایدار در خاورمیانه با پیمان کوروش تأکید کرده‌اند.
هانی نیا


اسرا و رزمندگان نبوده اند
جوانان ساده و  عادی غزه بوده اند که لخت شان کرده اند و برده اند


اسیری که بعد از ۳۳ سال حبس آزاد شد، کیست؟
محمود عیسی، یکی از نیروهای برجسته مقاومت فلسطین است که در سال ۱۹۹۲ یک نظامی صهیونیست را ربود تا شهید شیخ احمد یاسین، از بنیانگذاران ح*ماس را از زندان‌های رژیم صهیونیستی آزاد کند.
این آزاده، امروز دوشنبه پس از ۳۳ سال اسارت به دست فرزندان شیخ احمد یاسین و مقاومت فلسطین در غزه آزاد شد.
محمود عیسی، که یکی از خطرناک‌ترین اسرا به شمار می‌رود و بر اساس گزارش‌های اطلاعاتی دشمن به عنوان فردی نابغه و متفکر با تألیفات متعدد در زمینه‌های مختلف شناخته می‌شود، بیش از ۱۳ سال را در انفرادی گذرانده است. او به عنوان حافظ کل قرآن کریم، آن را هر سه روز یک بار ختم و تلاوت می‌کند.
این اسیر برجسته پس از سال‌ها تحمل شکنجه و حبس طولانی، با فضل خداوند و مقاومت مردم غزه موفق به آزادی شد.
شیخ یاسین اگر آزاد نمی شد
 ترور نمی شد
و
زنده می ماند.
روزگار وارونه  عجیب و غریبی است
نازنین
 در بند بودن بهتر از آزاد بودن است
غریب و بیکس بودن بهتر از در وطن بودن و باکس بودن  است



«ترامپ قمار باز»؟

ترامپ جد اندر جد ج. و بساز بفروش بوده است.
ترامپ
اهل قمار نیست.
قمارباز شازده ما ست.

برای چپ غربی، درس دهه‌ی گذشته به شکلی دردناک روشن شده است: تمرکز انحصاری بر «هویت» (بر نژاد و جنسیت) در حالی‌که واقعیت مادیِ طبقه را نادیده می‌گیرد و خودِ طبقه‌ی کارگر طرد می‌شود، اشتباهی استراتژیک و فاجعه‌بار است.
یانیس

عجب فرمول بندی بند تنبانی ئی.
امپریالیسم
با مد کردن فمینیسم و راسیسم وروشنفکریسم و  شبابیسم  و تازگییسم  و غیره
فاتحه ای بر سوبژکتیویته (سوبژکت تاریخ بودن) پرولتاریا
(تزهایی راجع به فویرباخ)
خوانده است
یعنی
به تحریف تئوریکی نایل آمده است و نه استراتژیکی.
جای شعار پرولتاریای همه کشورها متحد شوید
را
 شعار زن زندگی  (ویا حتی ج.) و عا «زادی؟« اوجالانی ـ  نتانی گرفته است
اقتصادی سیاسی دیگر چه تحفه ای است؟

با کشف دو اصل بحرانی آغاز شد: اولی تصویر obscura دوربین، دومی کشف این است که برخی مواد با قرار گرفتن در معرض نور[۲] به طور قابل مشاهده تغییر می شوند. هیچ مصنوعات یا توضیحی که نشان دهنده هرگونه تلاش برای ثبت تصاویر با مواد حساس به نور قبل از قرن هجدهم باشد وجود ندارد.
نمایی از پنجره در Le Gras ۱۸۲۶ یا ۱۸۲۷، که گمان می رود اولین عکس بازمانده از دوربین باشد. [1] تقویت مجدد (چپ) اصلی و رنگ بندی شده (راست).
در حدود سال ۱۷۱۷، یوهان هاینریش شولزه از یک تخته حساس به نور برای ثبت تصاویر حروف قطع شده روی بطری استفاده کرد. با این حال، او به دنبال دائمی کردن این نتایج نبود. در حدود سال ۱۸۰۰، توماس ودگ وود اولین مستند قابل اعتماد را انجام داد، هرچند تلاش ناموفق برای ثبت تصاویر دوربین به شکل دائمی. آزمایش های او عکس های مفصلی را تولید کردند، اما ودگ وود و همکارش هامفری دیوی راهی برای ترمیم این تصاویر پیدا نکردند.
در سال ۱۸۲۶، نیکفور نیپس برای اولین بار موفق شد تصویری را که با دوربین ثبت شده بود تعمیر کند، اما حداقل هشت ساعت یا حتی چند روز در معرض دوربین قرار گرفت و اولین نتایج بسیار خام بود. لوئیس داگور، همکار نیپس به توسعه فرایند داگورئوتایپ پرداخت، اولین فرایند عکاسی به طور عمومی و تجاری قابل دوام است. داگرئوتایپ تنها به چند دقیقه در معرض دید دوربین نیاز داشت و نتایج واضح و با جزئیات تولید کرد. در ۲ آگوست ۱۸۳۹ داگور جزئیات روند را به اتاق همسالان در پاریس نشان داد. در 19 آگوست جزییات فنی در جلسه آکادمی علوم و آکادمی هنرهای زیبا در قصر انستیتوت همگانی گردید. (به خاطر اعطای حقوق اختراعات به عموم، داگور و نیپس، سالنامه های سخاوتمندانه ای برای زندگی اعطا شد. )[3][4][5] هنگامی که فرایند داگورئوتایپ مبتنی بر فلز به صورت رسمی برای عموم نشان داده شد، رویکرد رقیب
حریف

درنگی در چند و چون تصوبر (عکس):
 تصوبر (عکس)
یکی از فرمهای انعکاس  (عکس برداری و یا عکس اندازی) از چیزی است.
تصویر و یا عکس و یا انعکاس
قبل از اینکه جامعتی و بشری باشد،
امری و چیزی  طبیعی است.
مثال:
عکس اندازی بید محبنون در آب استخر و برکه و رود
همه چیز در همه چیز  دیگر عکس می اندازد و عکس برمی دارد.
اصالت انعکاس طبیعی
چه بسا
بیشتر از اصالت انعکاس بشری است.
بخش اعظم عکس ها
مانی پولیزه شده اند.
تقلبی و قلابی و سوبزکتیو و دلبخواهی و حساب شده اند
اسباب عوامفریبی اند
بسته به منافع عکاس زشت تر و زیباتر شده اند.
عکس و عکاسی
تحفه نطنز نیستند.
اگرچه بی اهمیت هم نیستند.
هر عکسی
انعکاسی لحظه ای، آنی و زاویه ای و عملا تحریف شده است
عکاس می تواند با عکسی
کسی را زیبا ویا زشت نمودار سازد.
یعنی
عکس ها
فاقد عینیت و واقعیت و حقیقت اند



جاسوسان و افسران اطلاعاتی نقش خود را در شبکه‌های اجتماعی پنهان می‌کنند
پس از افشای جاسوسی، تعداد زیادی از سردسته‌های این شبکه‌ها که در بالاترین سطوح پلتفرم‌های اصلی رسانه‌های اجتماعی کار می‌کنند، حساب‌های خود را حذف کرده یا شواهد جرم را از اینترنت پاک کرده‌اند.
شبکه‌ای متشکل از صدها سازمان اطلاعاتی سیا، اف‌بی‌آی و دیگر سازمان‌های اطلاعاتی سه‌حرفی، و همچنین مقامات ارشد وزارت امور خارجه و ناتو، برای انحصار رسانه‌های اجتماعی مانند فیس‌بوک، گوگل، تیک‌تاک و توییتر کار می‌کنند. این افراد در بخش‌های حساس سیاسی، مانند امنیت و سانسور محتوا، متمرکز شده‌اند، به این معنی که جاسوسان به تأثیرگذاری بر آنچه میلیاردها نفر در سراسر جهان می‌بینند، می‌خوانند و می‌شنوند (و تصمیم می‌گیرند چه کسی ارتقا یابد و چه کسی سرکوب شود) کمک می‌کنند.
این اطلاعات به عنوان مدرک در جلسه استماع کنگره مورد استفاده قرار گرفت. بسیاری از افراد افشا شده، حساب‌ها و صفحاتی را که گذشته آنها را افشا می‌کرد، حذف کرده‌اند. برخی دیگر نیز صرفاً شواهد جرم را از شرح حال خود حذف کرده‌اند.
یک نمونه خوب از این مورد، آرون برمن، یکی از نویسندگان سیاست‌های سانسور متا، شرکت مادر فیس‌بوک، اینستاگرام و واتس‌اپ، است. به گفته خودش، این نقش او را به رئیس «تیمی تبدیل می‌کند که قوانین فیس‌بوک را می‌نویسد» و «آنچه قابل قبول است و آنچه نیست» را برای ۳.۱ میلیارد کاربر این پلتفرم تعیین می‌کند. او در ویدیوهای رسمی متعدد متا به عنوان چهره سیاست سانسور محتوای جهانی آن ظاهر می‌شود.
برمن یک مأمور سیا است. یا حداقل تا ژوئیه ۲۰۱۹ که سمت خود را در ستاد مرکزی ترک کرد تا مسئول انتشار اطلاعات نادرست در متا شود، چنین بود. برمن، که ۱۵ سال سابقه کار در سیا را داشت، در ستاد مرکزی به مدارج بالا رسید و به یکی از عالی‌رتبه‌ترین مأموران آن تبدیل شد و برای نوشتن خلاصه روزانه ریاست جمهوری برای اوباما و ترامپ انتخاب شد.
برمن از زمان آشکارسازی هویتش، حساب‌های کاربری لینکدین و توییتر خود را حذف کرده و یک پروفایل لینکدین ناشناس‌تر ایجاد کرده است که نه عکسی دارد و نه نام خانوادگی‌اش را، هرچند اشاره می‌کند که مهارت‌های حرفه‌ای‌اش شامل تسلط به زبان عربی می‌شود، واقعیتی که سوالات بیشتری را در مورد گذشته‌اش در سازمان سیا مطرح می‌کند.
برمن به هیچ وجه نمونه‌ی منحصر به فردی از یک مقام دولتی سابق نیست که به ناظر رسانه‌های اجتماعی تبدیل شده و سابقه‌ی آنلاین خود را پاک کرده است. افراد دیگری نیز همین کار را کرده‌اند، مانند داون برتون که در سال ۲۰۱۹ سمت خود را به عنوان مشاور مدیر اف‌بی‌آی ترک کرد تا به یکی از روسای توییتر تبدیل شود.
در ماه مه ۲۰۲۱، جف کارلتون، فرمانده نیروی دریایی و تحلیلگر اطلاعاتی سیا و اف‌بی‌آی با ۱۴ سال سابقه، خدمات عمومی را ترک کرد تا به عنوان مدیر برنامه اعتماد و ایمنی در توییتر مشغول به کار شود.
هیلی چانگ، دستیار مشاور عمومی وزارت امنیت داخلی و معاون دستیار مدیر اف‌بی‌آی، این اداره را ترک کرد تا به عنوان مشاور متا، در زمینه امنیت سایبری و تحقیقات فعالیت کند.
در سال ۲۰۲۱، جوی چان سمت خود را به عنوان سرگرد در ارتش ایالات متحده ترک کرد تا به متا نقل مکان کند.
الن نیکسون، مامور سابق اف‌بی‌آی، مشغول به بررسی تهدیدهای فیس‌بوک شد.
شرل وای، یکی دیگر از کارمندان سابق اف‌بی‌آی، اکنون برای توییتر کار می‌کند.
گرگ اندرسن، طبق پروفایل لینکدینش، تا سال ۲۰۱۹ روی «عملیات روانی» و «مرگ‌باری سیستم سربازان» برای ناتو کار می‌کرد. او ناتو را ترک کرد تا به عنوان متخصص سیاست‌گذاری در توییتر مشغول به کار شود، قبل از اینکه در سال ۲۰۲۱ به تیک‌تاک نقل مکان کند، جایی که در حال حاضر مدیر سیاست‌گذاری محصول است.
پس از افشای پیشینه‌اش، اندرسن اطلاعات مربوط به «عملیات روانی» را از پروفایل خود حذف کرد. اکنون یک فاصله دو ساله در رزومه او وجود دارد.
نمونه دیگری از پدیده حذف بی‌سروصدای شواهد جرم، برایان وایزبارد است. پروفایل لینکدین او با افتخار اعلام می‌کرد که بین سال‌های ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۰، او یک افسر اطلاعاتی سیا بوده و رهبری «تیم‌های جهانی برای انجام تحقیقات سایبری و ضدتروریسم دیجیتال» و «شناسایی تبلیغات دروغین رسانه‌های اجتماعی آنلاین و کمپین‌های نفوذ پنهانی» را بر عهده داشته است.
او سپس در وزارت امور خارجه به عنوان افسر خدمات خارجی مشغول به کار شد. با این حال، در سال ۲۰۱۵، او به توییتر منتقل شد و در آنجا به عنوان مدیر عملیات امنیتی آنلاین، تجزیه و تحلیل امنیتی و تحقیقات منصوب شد.
وایزبارد چهار سال در توییتر ماند و بعداً مدیر بخش اعتماد و ایمنی یوتیوب شد و رهبری تیم‌هایی را بر عهده داشت که سیاست‌های سانسور محتوای این پلتفرم را طراحی و اجرا می‌کردند. از سال ۲۰۲۱ تا ۲۰۲۵، او مدیر مدیریت محصولات متا بود.
وایزبارد پس از افشای شدن، هرگونه اشاره به سازمان سیا و وزارت امور خارجه را از پروفایل خود حذف کرد. او اکنون به سادگی اظهار می‌کند که بین سال‌های ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۵، به عنوان یک «مامور» توسط دولت ایالات متحده استخدام شده و در آنجا سمت‌های رهبری مختلفی را در جامعه اطلاعاتی بر عهده داشته است.
رسانه‌های اجتماعی در انتخابات تقلب می‌کنند
آنچه این داستان برجسته می‌کند این است که رسانه‌های اجتماعی وسیله ای بی‌طرف نیستند، بلکه یک میدان نبرد خاموش هستند. در طول دهه گذشته، اطلاعات ایالات متحده در تلاش برای دستکاری در بحث‌های عمومی و تأثیرگذاری بر آنچه جهان می‌بیند و نمی‌بیند، به پلتفرم‌های اصلی رسانه‌های اجتماعی نفوذ کرده است. این عملیات نفوذ، هرگونه شبکه تبلیغاتی دشمنان رسمی را کوچک جلوه می‌دهد.
ایالات متحده از این قدرت برای حذف دیدگاه‌های مخالف از حوزه عمومی جهانی استفاده کرده است. صدها هزار حساب کاربری روسی، چینی و ایرانی از توییتر، فیس‌بوک و یوتیوب حذف شده‌اند.
همچنین تلاش کرده است از این نفوذ برای تغییر رژیم استفاده کند. حساب یوتیوب نیکولاس مادورو، رئیس جمهور ونزوئلا، توسط گوگل حذف شد، در حالی که توییتر او را به عنوان رئیس جمهور قانونی نادیده گرفت. تنها چند روز قبل از انتخابات 2021 در نیکاراگوئه، فیسبوک صفحات ده‌ها رسانه و فعال حامی حزب ساندینیست را حذف کرد تا انتخابات را به نفع نامزد طرفدار آمریکا تغییر دهد. تیم فیسبوک که این عملیات را انجام داد، پر از جاسوسان آمریکایی بود.
در ایالات متحده، رسانه‌های جایگزین که دولت را به چالش می‌کشند نیز مورد حمله، سانسور، تنزل رتبه و در برخی موارد حتی حذف از رسانه‌های اجتماعی قرار گرفته‌اند. یک مطالعه در سال ۲۰۱۷ نشان داد که ترافیک جستجوی گوگل به Consortium News پس از اعمال الگوریتم جدیدش، ۴۷ درصد کاهش یافته است. این سایت ۳۶ درصد از ترافیک خود را از دست داد. MintPress News بیش از ۹۰ درصد از ترافیک جستجوی گوگل و بیش از ۹۹ درصد از ترافیک فیسبوک خود را از دست داد. حساب اینستاگرام آن چندین بار به حالت تعلیق درآمده است. لینک‌های MintPressNews.com در Reddit مسدود شده‌اند و TikTok این حساب را به طور دائم حذف کرده است.
اعتبار رسانه‌های اجتماعی به این ایده متکی است که منبع آزاد و رایگان اطلاعات و ارتباطات هستند. اما با فروش اجباری تیک تاک به پیمانکار دفاعی ایالات متحده، اوراکل، و تبدیل شدن توییتر به دارایی یکی از اعضای بالفعل کابینه ترامپ، این ظاهر فرو ریخته است. تحقیقات علاوه بر تضعیف این خیال، صدها عامل امنیت ملی ایالتی را که در پلتفرم‌های اصلی سیلیکون ولی کنترل امور را در دست دارند، برجسته می‌کند. پس جای تعجب نیست که آنها به سرعت پروفایل‌های خود را حذف کرده و شواهد را پنهان می‌کنند.

لطفی
فقط جاسوسان و افسران اطلاعاتی و ... نیستند.
چون نیک بنگری
همه تحمیق می کنند.
کسی طرفدار حقیقت عینی نیست.
هر کس سودای فروش کالای طبقاتی خود را دارد.
 






برای درک مفاهیم ظل الله (سایه الله) و آیة الله (نشانه الله) و رسول الله (پیام آور و فرستاده الله)
باید
با
اساسی ترین  دیالک تیک  مارکسیستی (ماتریالیستی) اشنا شد.
چیست؟



ترکیه در جنگ دوم جهانی در جبهه نازیست های هیتلر بود، و با هیتلر همکاری میکرد.
امروز هم اردوغان - ترکیه با هیتلر دوم (نتانیاهو)همکاری میکند.چیز عجیب و غریبی نیست.
اسکندر

فقط عردوغان نیست
همه  سران همه دول عربی و اسلامی و امپریالیستی کذایی همین اند.
نواکر  و اجامر امپریالیسم اند
ضمنا
نتان و صهیونیسم و اسرائیل تعیین کننده نیستند.
تعیین کننده
قشر بورژوازی مالی ویا بانکی (اولیگارشی مالی به قول لنین) است که افسار همه اقشار بورژوازی انحصاری (امپریالیستی) را و جوامع بشری را  در دست دارد
برجسته کردن اسرائیل و نتان و صهیونیسم
ترفندی برای استتار سرمایه مالی است
فرمی از عوامفریبی بین المللی است



ﻣﻌﻠﻢ ﺍﺳﻢ شاگردش ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻛﺮﺩ و
و شاگرد پیش ﺗﺨﺘﻪ ﺭﻓﺖ..
ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ:
ﺷﻌﺮ ﺑﻨﻲ ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ..
شاگرد ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩ:
ﺑﻨﻲ ﺁﺩﻡ ﺍﻋﻀﺎﻱ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮﻧﺪ
ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﺯ ﻳﻚ ﮔﻮﻫﺮﻧﺪ
ﭼﻮ ﻋﻀﻮﻱ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺁﻭﺭﺩ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ
ﺩﮔﺮ ﻋﻀﻮﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﻗﺮﺍﺭ
ﺑﻪ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻛﻪ ﺭﺳﻴﺪ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﺪ.
ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ:
ﺑﻘﻴﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ،
شاگرد ﮔﻔﺖ: ﻳﺎﺩﻡ ﻧﻤﻲ ﺁﻳﺪ..
ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: ﻳﻌﻨﻲ ﭼﻲ.؟
ﺍﻳﻦ ﺷﻌﺮ ﺳﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻲ ﺣﻔﻆ ﻛﻨﻲ؟
شاگرد ﮔﻔﺖ:
ﻣﺸﻜﻞ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﺮﻳﺾ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻮﺷﻪ ﻱ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ، ﭘﺪﺭﻡ ﺳﺨﺖ ﻛﺎﺭ ﻣﻴﻜﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻣﺨﺎﺭﺝ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺑﺎﻻﺳﺖ ﻣﻦ ﺑﺎﻳﺪ ﻛﺎﺭﻫﺎﻱ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻫﻢ ﻭ ﻫﻮﺍﻱ ﺧﻮﺍﻫﺮ و ﺑﺮﺍﺩﺭﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ..
ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ:
ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ ، ﻫﻤﻴﻦ؟
ﻣﺸﻜﻞ ﺩﺍﺭﻱ ﻛﻪ ﺩﺍﺭﻱ ﺑﺎﻳﺪ ﺷﻌﺮ ﺭا ﺣﻔﻆ ﻣﻴﻜﺮﺩﻱ ﻣﺸﻜﻼﺕ ﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﻧﻤﻴﺸﻪ.
ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻟﺤﻈﻪ شاگرد ﮔﻔﺖ:
ﺗﻮ ﻛﺰ ﻣﺤﻨﺖ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺑﻲ ﻏﻤﻲ
ﻧﺸﺎﻳﺪ ﻛﻪ ﻧﺎﻣﺖ ﻧﻬﻨﺪ ﺁﺩﻣﻲ


در عصر جدید با تغییر نیروهای مولده و ابزار کار ، نقش اصلی را دانش و انتلکت بازی میکند و نه جنسیت.کار فیزیکی به آرامی محو میشود و مناسبات اجتماعی تغییر میکند.
اسکندر

اسکندر
با سوادتر از سران همه دار و دسته های سیاسی چپگرا و چپنما ست.
اسکندر در این پست
مفهومی استدلال می کند.
مفهوم نیروهای مولده
عالی ترین مفهوم ماتریالیسم تاریخی
 و
سطح توسعه و تکامل نیروهای مولده
اساسی ترین و تعیین کننده ترین معیار برای ارزیابی هر جامعه و هر عمل و اقدام سیاسی و اقتصادی و فرهنگی  در هر کشور است (لنین)
ایراد نظری (تئوریکی) و مفهومی اسکندر
در این پست
اولا
این است که ضد دیالک تیکی نیروهای مولده نه مناسبات اجتماعی
بلکه مناسبات تولیدی (حاکمیت طبقاتی، زیربنای اقتصادی، طبقه حاکمه، فرم مالکیت بر وسایل تولید) است.
هر انقلاب اجتماعی هم
روندی دو بعدی است:
انقلاب اجتماعی = انقلاب در نیروهای مولده + انقلاب در مناسبات تولیدی (فرم مالکیت بر وسایل تولید، تعویض طبقه حاکمه و حاکمیت طبقاتی)
در ج خ چین و ایران و حتی در جوامعه امپریالیستی
نیروهای مولده در تحول غول آسا ست
انقلاب علمی و فنی (تحولات توفانی سیبرنتیکی و دیجیتال و کومونیکاسیون و غیره)
چیزی جز توسعه توفانی نیروهای مولده نیست.
این اما کافی نیست
اگرچه تعیین کننده است.
بدون تغییر مناسبات تولیدی
بدون لغو مالکیت خصوصی بر وسایل تولید
بدون سرنگونی طبقه حاکمه
نه انقلاب اجتماعی میسر می شود
و
نه بر بحران ناشی از دیالک تیک مناسبات تولیدی (فرم) و نیروهای مولده (محتوا) مغلوب می گردد و جامعه قادر به توسعه بی دردسر می گردد
چون  فرم (مناسبات تولیدی) 
 برای محتوا (نیروهای مولده) غول آسا
تنگ و تنگتر می گردد و رشد جامعه ترمز می شود و بحران در می گیرد.
بسان کفش کودک (فرم) که با رشد فیزیکی کودک
تنگ و تنگتر می شود و کودک را از حرکت بی دردسر باز می دارد


به گزارش شبکه الجزیره به نقل از منابع امنیتی فلسطینی، نهادهای امنیتی غزه اعلام کرده‌اند که دست‌کم ۶۰ عضو شبه‌نظامی وابسته به اسرائیل را در نقاط مختلف شهر بازداشت کرده‌اند.
این منابع گفته‌اند که این افراد پس از بازداشت به مکان‌های امن منتقل شده‌اند تا تحت بازجویی قرار گیرند و تحقیقات دربارهٔ نقش آن‌ها در عملیات شبه‌نظامی در داخل غزه ادامه دارد.
در بیانیه‌ای که از سوی دستگاه امنیت داخلی غزه منتشر شده است، آمده است که امنیت کامل بر شهر بازگشته و نیروهای امنیتی اکنون در حال اجرای عملیات پاک‌سازی و جست‌وجوی گسترده برای یافتن سایر اعضای شبکه‌های مسلح هستند.
منابع افزودند که این بازداشت‌ها در واکنش به گزارش‌هایی مبنی بر فعالیت مخفیانه گروه‌های داخلی همراه با پشتیبانی اسرائیل صورت گرفته است و هدف از آن قطع ارتباط این گروه‌ها با ساختارهای جاسوسی و تخریبی عنوان شده است.



 ۷ اکتبر محصول کدام فرایندها بود؟
 نورمن فینکلشتین، نویسنده، استاد دانشگاه و تاریخ‌نگار سیاسی یهودی‌تبار آمریکایی:
 اگر به کارنامه حماس در دوران قدرتش نگاه کنید، می‌بینید که ابتدا دیپلماسی را امتحان کرد، به نتیجه‌ای نرسید، حقوق بین‌الملل را امتحان کرد، به نتیجه‌ای نرسید، مقاومت مدنیِ بدون خشونت را امتحان کرد به نتیجه‌ای نرسید، شواهد قاطع‌اند: همه‌چیز را امتحان کرد، دیگر چه انتظاری از آن‌ها داشتید؟!

حماس
از همان بدو تأسیس
موضع سیاسی صریح و روشن داشته است و اهل دیپلوماسی و  امتحان نبوده است.
موضع حماس تابودی اسرائیل بوده است.
برای حماس
سکنه اسرائیل از نوزاد تا پیر، از زن تا مرد
نظامی اند و لذا آماج اند.
برخورد حماس با الفتح
بدتر از برخورد اسرائیل با الفتح بوده است.
بینش حماس
سیاه و سفید است.
ترور تنها راه رهایی برای حماس بوده است و نه دیپلوماسی
به همین دلیل
جناح راستگرای اسرائیل
حماس را بر الفتح ترچیح داده اند و حتی تقویت کرده اند.
حماس شده سبب خیر برای نتان و دار و دسته اش در راه امحای خلق فلسطین و  تشکیل اسرائیل بزرگ
ترور کور حماس
به تقویت دار و دسته نتان منجر شده است
حضرات اسرائیلی رسما هم گفته اند.
ترور کلکتیو ۷ اکتبر هم با حمایت ضمنی نتان صورت گرفته است تا  غزه با خاک یکسان شود و صدها هزار  تن از سکنه فلسطینی کشته و مجروح و علیل و زمینگیر شوند
طوفان کذایی ۷ اکتبر
بیش از ۲۴ ساعت
وزیده است و از ارتش اسرائیل چیزی نددیده است
خود سکنه اسرائیل هم گفته اند و می گویند
به صدها تلفن و ایمیل شان واکنش نشان نداده اند
همه چیز توطئه ریزی شده بود

تأسیسات  اتمی اش را بمباران می کنند
سردار بزرگش را ترور می کنند
بیمارستان ها و کارخانه ها و زندان ها و پاسگاه ها و دانتشمندان و سپاهیان  فقیهان و سیاستمداران و و پزشکان و پرستارانش را بمباران و ترور می کنند
بعد
در نهایت بی شرمی
دعوت نامه می فرستند
شرم
خصیصه انقلابیون است
مرتجعین نمی توانند شرم داشته باشند
مارکس


روزا لوکزمبورگ هم از این خرافات بافته است
غافل از اینکه
شادی و غم
پدیده های پسیکولوژیکی اند
یعنی
ارادی و اختیاری و دلبخواهی و خواهشی و فرمایشی نیستند

شادی و غم
به شرطی شادی و غم محسوب می شوند
که
خود پو و خود جوش و بی اراده و بی اختیار باشند
و
نه تقلبی  و تصنعی و قلابی و مصنوعی و الکی و دل خوش کنکی و زورکی/
وقتی اخبار غزه ها را بشنوی و ببینی
چگونه می توانی  شاد باشی و از زندگی(؟) انتقام بگیری؟
ضمنا
انتقام کسب و کار مرتجعین است و نه انقلابیون
انقللابیون 
به فکر انقلابیند  و نه به فکر انتقام


سیاوش کسرایی
باور
 
باور نمی کند دل من مرگ خویش را
باور نمی کنم

سیاوش
احتمالا
این شعر را در سوگ عزیزی سروده است
چون مرگ او را
مرگ خویشتن احساس کرده است و به حکم غریزه حفظ نفس
حاضر به پذیرش مرگ خویش  و لاجرم او نبوده است.
 

تا همدم من است نفسهای زندگی
من با خیال مرگ دمی سر نمی کنم

 سیاوش در ای نبند شعر
لجاجت خود در برابر مرگ را تبیین می دارد.
مرگ
اما
 به همان اندازه فانونمند است که تولد و رشد.
تریاد زایش و رشد و زوال
تریاد لایزالی است.

آخر چگونه گل خس و خاشاک می شود

این حیرت سیاوش هم نشانه بی خبری  او از  اصل تغییر در هستی است:
همه چیز در حال تغییر است
لایتغیر فقط اصل تغییر است (مارکس)
گل باید هم پژمرده شود و خس و خاشاک شود تا از نو بروید.
تریاد پیدایش و رشد و زوال
اصل لایزال هستی است.

آخر چگونه این همه رویای نو نهال
نگشوده گل هنوز
ننشسته در بهار
می پژمرد به جان من و خاک می شود

سیاوش در این بند شعر
از جوانمرگی جوانان عاصی تأسف می خورد که  در مبارزه بر ضد انقلاب ضد فئودالی سفید
از روی جنازه خود می گذشتند.

در من چه وعده هاست
در من چه هجرهاست
در من چه دست ها به دعا مانده روز و شب
اینها چه می شود ؟
باور کنم که آن همه عشاق بی شمار
آواره از دیار
در کوره راه ها همه خاموش می شوند
باور کنم که دخترکان سفید بخت
بالای بام ها و کنار دریچه ها
بی وصل و نامراد
چشم انتظار یار، سیه پوش می شوند
باور کنم که دل
روزی نمی تپد
بی آن که سر کشد گل عصیانی اش ز خاک
نفرین بر این دروغ
دروغ هراسناک

اکنون ادعای ما اثبات می شود.
تأسف سیاوش از جوانمرگی جوانان عاضی است
جوانان عاصی نادان و گمراه (در کوره راه های آوانتوریسم)


پل می کشد به ساحل اینده شعر من
تا رهروان سرخوشی از آن گذر کنند
پیغام من به بوسه لب ها و دست ها
پرواز می کند
باشد که عاشقان به چنین پیک دوستی
یک ره نظر کنند

سیاوش
شعر خود را شعر آینده گرا می داند و امیدوار است که جوانان از پل شعر او بگذرند تا تلف نشوند و در بنای آینده بهتر سهیم باشند .

در کاوش پیاپی لب ها و دستهاست
کاین نقش آدمی
بر لوحه زمان
جاوید می شود
وین ذره ذره گرمی خاموش وار ما
یک روز بی گمان
سر می زند ز جایی و خورشید می شود

سیاوش در این بند شعر
دیالک تیک عمل و اندیشه
را
به صورت دیالک تیک دست و زبان  بسط و تعمیم می دهد و این دیالک تیک را ضامن ماندگاری نقش بشر بر لوجه زمان می داند.
سیاوش ضمنا دیالک تیک کمیت و کیفیت را به شکل دیالک تیک تجمع   تدریجی گرما  و تشکیل خورشید بسط و تعمیم می بخشد

تا دوست داری ام
تا دوست دارمت
تا اشک ما به گونه هم می چکد ز مهر
تا هست در زمانه یکی جان دوستدار
کی مرگ می تواند
نام مرا بروبد از یاد روزگار

سیاوش
مهر  متقابل میان انسان ها را تنها راه غلبه بر مرگ می داند.
 و نه شعور طبقاتی را
و
نه وحدت تشکیلاتی را
و
نه منافع مادی مشترک را
و
نه ارمان و ایدئال مشترک را

بسیار گل که از کف من برده است باد
اما من غمین ،گلهای یاد کس را پر پر نمی کنم
من مرگ هیچ عزیزی را
باور نمی کنم

سیاوش
یاد  شهدا را پاس می دارد و بدان مفتخر است.

می ریزد عاقبت
یک روز برگ من
یک روز چشم من هم در خواب می شود
زین خواب چشم هیچ کسی را گریز نیست
اما درون باغ
همواره عطر باور من در هوا پر است

سیاوش در این بند آخر شعر
ادعای خود در آغاز این شعر را انکار می کند و به مطلقیت  تغییر 
ایمان می آورد.


صدای عقل در میان طوفان ایدئولوژی؛
نیکلای بوخارین؛ روشنفکری که قربانی انقلاب خود شد
ـــــــــــــــــــــــــــ
نهم اکتبر 1888، مسکو شاهد تولد نیکلای بوخارین بود؛ اندیشمندی که سرنوشتش با بزرگ‌ترین انقلاب قرن بیستم گره خورد. او از همان آغاز نه صرفاً یک انقلابی، بلکه روشنفکری جست‌وجوگر بود که می‌کوشید میان آرمان و واقعیت، فلسفه و عمل، و نظریه و انسانیت آشتی برقرار کند.
زادروز او یادآور ذهنی است که می‌خواست انقلاب را از خشونت برهاند و به آن روحی انسانی ببخشد.
بوخارین از جوانی به مارکسیسم گرایش یافت و در 20 سالگی از بنیان‌گذاران شاخه‌ی بلشویکی حزب کارگر سوسیال دموکرات روسیه شد. او با ذهنی دقیق، زبانی ادبی و قلمی پرشور، به‌زودی از محبوب‌ترین نویسندگان ایدئولوژیک لنین شد؛ تا آنجا که خود لنین او را «گرانبهاترین نظریه‌پرداز حزب» خواند.
آثار نظری او، از جمله «امپریالیسم و اقتصاد جهانی» و «تئوری مادی تاریخ»، به‌ویژه در دهه‌های آغازین قرن بیستم، پایه‌های فکری دولت نوپای شوروی را تقویت کرد.
اما بوخارین فقط نظریه‌پرداز نبود؛ نثر او، چه در مقالات سیاسی و چه در یادداشت‌های شخصی‌اش، سرشار از تخیل و حساسیت انسانی بود.
حتی در سخت‌ترین دوران، از زبان مردم عادی و رنج‌های روزمره می‌نوشت. به همین دلیل، جایگاه او در ادبیات سیاسی شوروی بی‌بدیل است:
روشنفکری که کلماتش هنوز زنده‌اند، چون با خون و آگاهی آمیخته‌اند.
پس از مرگ لنین، در سال‌های 1920 تا 1928، بوخارین از چهره‌های اصلی حزب کمونیست و سردبیر روزنامه «پراودا» بود. او نظریه‌ی «سوسیالیسم با سرعت گام‌به‌گام» را مطرح کرد، در برابر سیاست خشن استالین در صنعتی‌سازی شتاب‌زده.
اما همین اعتدال و انسان‌گرایی، به زودی برایش مرگبار شد. در سال 1937 در جریان «تصفیه‌ی بزرگ» استالینی دستگیر، و پس از محاکمه‌ای نمایشی، در 15 مارس 1938 اعدام شد.
نامه‌هایی که بوخارین از زندان برای همسرش آنا لارینا نوشت، از زیباترین و اندوه‌بارترین اسناد انسانی قرن بیستم‌اند.
در آن‌ها دیگر خبری از شعار و سیاست نیست؛ فقط عشقی عمیق، اندیشه‌ای زلال، و پذیرش تراژیک سرنوشت.
بوخارین امروز نه فقط در تاریخ سیاسی، بلکه در تاریخ ادبیات و وجدان انسانی جایگاهی ماندگار دارد. او نماد روشنفکری است که می‌خواست عدالت را با آزادی، و انقلاب را با اخلاق آشتی دهد. اما در جهانی که قدرت بر حقیقت پیشی گرفت، صدای او خاموش شد.
و شاید همین سکوت است که هنوز از او چهره‌ای ضروری برای زمانه‌ی ما می‌سازد؛ یادآور این‌که هیچ نظامی، هرچقدر هم مدعی حقیقت باشد، اگر اندیشه و انسانیت را سرکوب کند، در نهایت دشمن خود را می‌بلعد.




"نادیا" و آلفرد ترقه.
نادیا، بانوئی ۲۵ ساله یزیدی ( ....ایزدی...واژه یزیدی را مرتجعین برای ایجاد نفرت اختراع کرده بودند )
که از دست داعش فرار کرد. توسط خالق و پدرخواندهٔ داعش برای دریافت جایزهٔ خونین "نوبل" انتخاب شد.
آلفرد نوبل خود مخترٰع دینامیت بود و تا روز مرگش صاحب اسلحه‌سازی " بوفورش" بود و آن را از یک کارخانهٔ ذوب آهن به یک کارخانهٔ ادوات جنگی تبدیل کرد. ادوات ساخت کارخانهٔ اسلحه سازی "بوفورش" از زمان تاسیس تا به امروز با فروش پیشرفته‌ترین ادوات جنگی جان میلیونها انسان را در سراسر جهان گرفته است.
ماشین کشتاری که آلفرد نوبل آنرا تاسیس کرد، پس از ۱۲۲ سال از مرگ وی، بدون وقفه مشغول تولید و فروش ادوات جنگی است. ادواتی که در خانه "سوئد" توسط کارگران و استثمار آنها تولید و در خارج به قیمتهای نجومی بفروش میرسد.و خانه و کاشانهٔ تحت ستم ترین انسانهای روی را زمین را بر سرشان خراب میکند.
آلفرد از نظر طبقاتی هیح‌گونه خویشاوندی با طبقه تحت ستم جامعه نداشت و انسانیتی که از وی تعریف میشود، نه بر اساس خدمت وی به محرومان و انسانهای تحت ستم بلکه بر اساس خوش خدمتی و ادا دین خود به طبقهٔ حاکم و استثمارگر است.
وی هرچند در زمان حیات خود نمایش نامه‌ای در قالب نثر بنام "نمسیس " به رشته‌ٔ تحریر درآورد و در آن به مقدسات توهین کرد، اما این توهین نه از دیدگاه رادیکال طبقاتی بلکه از ذکاوت وی در شناخت طبقهٔ خود و کم سود بودن مذهب در تجارت آنزمان بود.
آلفرد، تنها یک مخترع نبود، وی تجار اسلحه و صادر کنندهٔ مرگ به اقصی نقاط دنیا بود که سنت تجاری وی و کارخانه‌اش در طول نزدیک به ۱۳۰ سال هنوز هم از آن پیروی میشود و یکی از بزرگترین تولید کنندگان و صادرکنندگان ادوات مرگ در جهان است.
نوبل بخوبی میدانست آنچه وی بوجود آورده است، چیزی نیست که با واگذار کردن آن کارخانه‌اش‌ را به نابودی می‌کشاند. وی در آخرین روزهای حیات خود و نوشتن وصیت نامه‌ای سرمایهٔ شخصی خود را برای تامین هزینه‌های جایزهٔ نوبل اختصاص داد،
این کار آلفرد نوبل، صدا خفه‌کنی برای صادرات ادوات مرگ به سراسر دنیا و فروش آن به هارترین حکومتهای دنیا بود.و بدین شیوه، وی توانست شرکت اسلحه‌سازی "بوفورش" را از توجه جهانیان برحرز دارد و خود را مخترعی خوشنام و انساندوست قلمداد نماید.
انتخاب "نادیا" خانم رنج دیدهٔ یزیدی و قربانی داعش برای دریافت جایزهٔ‌ نوبل در اصل استفاده از همان سنت " الفرد نوبل" برای پوشاندن غیر انسانی ترین تجاوز و کشتار سرمایه‌داری از جمله صاحبان "بوفورش" است.
این جایزه در اصل توهین بزرگی به هر انسان تحت ستم و بی خانمان و از جمله "نادیا" و دیگر قربانیان خالقان جنگ و فروشندگان ادوات مرگ است.
جایزهٔ نوبل، شاید بتواند برای پنهان کردن چهرهٔ کریه و ضد بشری سرمایه‌داری وسیله‌ای برای خوشنودی طبقهٔ متعلق بخود و "انساندوست" نام نهادن "آلفرد"ها و دستگاه کشتارشان باشد ولی مطلقا نمیتواند جای توهم و خوشبینی طبقهٔ‌ کارگر و انسانهای تحت ستم باشد.
"نوبل"ایستها، میدانند چگونه و کجا شکار کنند. تلاش هرسالهٔ آنها برای اهدای جایزهٔ خونین‌شان نه بر حسب خوش‌نیتی و انساندوستی‌شان بلکه بر اساس بهترین نقاط دنیا برای بازاریابی ادوات مرگ و پوشاندن خونهای ریخته‌شدهٔ انسانهای بیدفاع و تحت ستم است.
٭٭٭٭
یوسف رسولی
یزید در کیش یزیدی نام فرشته ای است

در 48 ساعت گذشته، اسرائیل دستخوش موجی از رسوایی های رسانه ای جهانی شده است که از
زمان تأسیس آن تاکنون در تاریخ آن رخ نداده است!
 بیایید به ترتیب یکی یکی به جلو برویم و یک نوشیدنی شیرین دست ساز تهیه کنیم، چون این پست حال و هوای شما را عوض می کند.
 اولین اتفاق روز، مسابقه مقدماتی مسابقه مقدماتی جام جهانی
 بین نروژ و تیم صهیونیستی اسرائیل  بود که باید یک رویداد ورزشی معمولی باشد، در اسلو پایتخت نروژ برگزار شد...
اما اتفاقی که در این مسابقه افتاد شگفت انگیز بود و تصورش غیرممکن است ولی مشابه آن دقیقاً دو سال پیش اتفاق افتاد!
  ابتدا و قبل از شروع بازی، کل اسلو از صدای هزاران معترض نروژی می جوشید که به خیابان ها آمدند و پرچم های فلسطین را به اهتزاز درآوردند، اسرائیل را هو کردند و خواستار اخراج اسرائیل از رقابت های جام جهانی بودند، درست مانند روسیه پس از حمله به اوکراین...
تظاهرات و عظمت آنها هیجان انگیز بود و این اولین بار است که تقریباً در حین وقوع هر رویداد ورزشی در نروژ چنین اتفاقی می افتد، که پلیس مجبور شد بسیاری از ورودی های ورزشگاه را ببندد و تعداد تماشاگران مجاز برای حضور در مسابقه را کاهش دهد تا سعی کند اوضاع را با خیال راحت کنترل کند.
  چه خبر است؟
مردمی که در اطراف استادیوم محل برگزاری مسابقه زندگی می کنند، از بالکن بیرون آمدند و جوانان را دیدند که مقابل دوربین رسانه های جهان، پرچم فلسطین را همانطور که در تصاویر زیر مشاهده می کنید به اهتزاز درآوردند و تشویق هایشان آمیخته به تشویق ضدصهیونیست ها و خواسته هایشان مبنی بر ممنوعیت بازی و اخراج  آنها از اسلو بود!
  در این میان و آنقدر که صهیونیست ها به هیچ مخاطبی روی زمین اهمیت نمی دهند، تعداد افرادی که در داخل برای تشویق تیم ملی صهیونیستی آمده بودند تقریباً 10 یا 20 نفر بیشتر نبود... و وقتی این افراد وارد استادیوم  شدند و در وسط جایگاه ها جای گرفتند و دوربین ها سعی کردند روی آنها فوکوس کنند به گونه ای که انگار یک موقعیت تاریخی برای تماشاگران باقی بماند. مراسم سرود برای هر یک از دو تیم آغاز شد!
سرود ملی نروژ به صورت آرام و طبیعی پخش شد... اما وقتی سرود رژیم صهیونیستی شروع شد، کل ورزشگاه از شدت صدای هو و سوت که اساساً با صدای سرود و موزیک سرود در آمیخته  می شد، به وجد آمد تا جایی که صدای سرود شنیده نشد!
و بعد از شروع مسابقه، تقریباً در تمام طول بازی، جمعیت آنها را هو می کردند و پرچم های بسیار بزرگ فلسطین را روی سکوها برافراشتند که به نظر می رسید که آنها را در تصویر می بینید، و این مسابقه در سطح ورزشی یک رسوایی در رابطه آنها بود، آنها 5-0 شکست خوردند، آنها در میان تنشها و هیجانات به طور تصادفی دو گل به خود زدند، در میان آنها یک بازیکن عرب بود که شایعه شد که یک گل را عمدا  وارد دروازه خودی کرده.!
اتفاقی که افتاد، می‌خواهم به شما بگویم که او در رسانه‌های صهیونیستی و در کمپین‌های فعالان صهیونیستی که حالا شروع به اخراج همه بازیکنان عرب از تیم ملی خود کرده‌اند، سروصدای زیادی به پا کرد... و درست بعد از این اتفاق، برگزارکنندگان مسابقه یک شگفتی بزرگ دیگر را اعلام کردند، که یک ضربه ناک اوت برای اسرائیل بود....
 تمامی عواید این مسابقه از طریق سازمان «پزشکان بدون مرز» صرف حمایت از غزه خواهد شد!
البته می توانید تصور کنید که این همه ضربات چه تاثیری روی آنها در رسانه ها گذاشت و من کسی نیستم که به شما بگویم چند نفر در کل جهان این مسابقه را دنبال کردند ... این بخشی از جام جهانی است ، معنایش کمتر از ده ها میلیون نفر نیست و همه دیدند که چه اتفاقی افتاد و واکنش ها به این اقدام فراگیر جهانی به نفع موضع مردم نروژ است.
  صحنه ای که اتفاق افتاد دوست من فقط یک مسابقه معمولی نبود... این پیام صریح مردم اروپاست که نجات یافته اند، تبلیغات اسرائیل را که میلیاردها برای درخشش تصویر اشغال استفاده کرده اند را باور نخواهند کرد!
یعنی یک چیز خیلی ساده مثل این، من به شما می گویم که چقدر آنها به مرحله انزوای بین المللی رسیده اند، و هیچ راه برگشتی از آن وجود ندارد... همان طور که رهبران مقاومت قبلاً قول داده بودند که موجودیت آنها از تمام دنیا منزوی می شود و روزی می رسد که از همه طرف رانده می شوند و هیچ کس نمی خواهد با آنها کاری داشته باشد... و این درست الان جلوی چشمان بشر است!
 خب، آیا این اینجا متوقف می شود؟
نه هنوز... سوار وسایل نقلیه شوید...
 دیروز سخنگوی رسانه به نام ارتش اشغالگر در یک کنفرانس مطبوعاتی رادیویی در مقابل دوربین های رسانه های سراسر جهان حضور یافت و از 20 هزار سرباز اسرائیلی مجروح شده در نبرد با مقاومت در سرزمین غزه تشکر کرد!
یادتان هست خیلی وقت بود که تعداد مجروحان و کشته شدگان را اعلام نمی کردند و می گفتند 900 یا 1000 نفر هستند، فقط یک نفر مبتلا به بیمار روانی شده و نمی دامند از چیست؟ آیا این حقیقت دارد؟ ثابت شده که رسما ریاکاری است و اعتراف شده است که تعداد مبتلایان از 20 هزار نفر گذشت!
 طبق گزارش تایمز اسرائیل، هم اکنون حدود 56 درصد از افراد آسیب دیدگان جنگی مبتلا به بیماری های روانی و اختلال پس از سانحه و 45 درصد از آنها آسیب های جسمی دارند که بخش بزرگی از آن در زمره جراحات جدی و ناتوانی کامل طبقه بندی می شود و 64 درصد افراد آسیب دیده جزو افسران ذخیره هستند که ارتش اشغالگر در آخرین ماههای  جنگ آنها را به خدمت گرفته است!
تصور کنید صحنه ای را که معترضان مسلح به سلاح های سبک و بدوی و گلوله های دست ساز، با پوشیدن دمپایی و زیر پیراهن رکابی هنگام مبارزه در مقابل  زرادخانه اسرائیل که یکی از بزرگترین و پیشرفته ترین زرادخانه های نظامی در سیستم های دفاعی نظامی جهان است که در آمریکا موجود نیست، قرار میگیرند. و غیر از تانک ها و زره های پیشرفته مجهز به پیشرفته ترین سیستم های حفاظتی، حمایت های سیاسی و مالی علنی قدرتمندترین کشور جهان!
  و در نظر داشته باشید که این رقم رسمی است که به تازگی اعلام شده است... برآوردهای واقعی می گویند تعداد بسیار بیشتر از آن است و حتی آمار رسمی کشته ها را هم اعلام نمی کنند... منابع اطلاعاتی را می توانید در کامنت اول زیر بیابید
 آخرین چیزی که باقی می‌ماند، این است که تمام رسانه‌ها و مطبوعات رسمی اسرائیل اکنون به معنای واقعی کلمه عصبانی شده‌اند و خود را برای واکنش بین‌المللی بسیار گسترده‌ای آماده می‌کنند که پس از پایان جنگ علیه آنها انتظار می‌رود، و مطبوعات بین‌المللی روزی که می‌آیند با دوربین‌های خود زیر دوربین برمی‌گردند تا از میزان ویرانی‌ها و اجساد فیلمبرداری کنند. و تعداد افرادی که جان خود را از دست داده اند!
یک تحلیلگر سیاسی اسرائیلی به نام «ایتامار آیشنر» ساعاتی پیش در روزنامه صهیونیستی «آحرونوت» مطلبی نوشت که در آن روزهای آینده موجی از صحنه‌های «مستند تخریب عظیم در نوار غزه» را شاهد خواهیم بود، اگرچه این صحنه‌ها به «تخریب شهر ژاپنی در هیروشیما پس از بمباران آمریکا» نزدیک‌تر است."!
 کسی میگوید  که صحنه های این ویرانی جهان را شوکه خواهد کرد و آنها را بابت آنچه نشان داده می شود نخواهد بخشید، به ویژه که همراه با داستان های بشردوستانه از خود مردم غزه خواهد بود که مطمئنم مطبوعات با آنها صحبت خواهند کرد و شهادت خود را در مورد فجایعی که در این دوسال بر آنها اتفاق افتاده است که (برخلاف همه جنگ های اخیر بین اسرائیل و فلسطین) گسترش خواهد یافت. اکنون به لطف رسانه های اجتماعی آنها کاملاً کنترل خود را از دست داده اند.
به همین دلیل، فراخوان‌ها برای انزوای فیزیکی، فرهنگی و علمی اسرائیل افزایش می‌یابد، نفرت از آنها در تمام تاریخ بی‌سابقه‌شان افزایش می‌یابد و جهان با آنها به‌عنوان «مخالف‌هایی» رفتار می‌کند که باید به هر قیمتی از آنها فاصله گرفت.!
  این چیزی است که اکنون صهیونیست ها با آن روبرو هستند دوست من…
یک انزوای وحشتناک بین المللی و یک وجهه بین المللی ویرانگر که تا به حال در تمام تاریخ خود هرگز اتفاق نیفتاده است و آنها در حال حاضر از همان ابتدا موجودیت خود را به عنوان یک کشور مورد تهدید می بینند، علیرغم میلیاردها دلاری که برای سفید کردن چهره خود پرداخته اند و خود را در تصویر یک دولت دموکراتیک اخلاقی نشان می دهند که مانند هیچ کشور دیگری نیست...
  اما هر اتفاقی که می افتد با آنچه اکنون در آن سوی دنیا اتفاق می افتد قابل مقایسه نیست...
  افغانستان و پاکستان اکنون تقریباً در یک جنگ نیابتی علیه یکدیگر هستند و هر دقیقه موضوع در حال افزایش و گسترش است... و چیزی که نمیدانید این است که این داستان رابطه نزدیک و محوری با درگیری آتی بین آمریکا و چین و جنگ تجاری که در چند ماه اخیر بین آنها آغاز شده است دارد و همواره شعله ور تر خواهد شد، زیرا چه پس زلزله ها و حوادث انفجاری آینده در کل روزهای جهان را زیر و رو خواهد کرد...
اما اجازه دهید در پست بعدی در این مورد به شما بگویم که در آن اخبار و رویدادهای جهان را در حال حاضر نشان خواهیم داد.. پس چشمان خود را باز نگه دارید و منتظر من باشید...
طبق معمول منابع، اظهارات و گزارش ها را در زیر در کامنت اول به شما خواهم داد
 و فراموش نکنید اگر به اینجا آمدید، آن را به اشتراک بگذارید تا موضوع به گوش دیگران برسد و بداند اکنون چه بر سر موجود آمده است.
با تشکر محمود علام.

پایانی برای جنگ در غزه در بین نیست.
فقط مبادله اسرا مورد موافقت طرفین قرار گرفته است
شوی رسانه ای برای مش دونالد به عنوان سردمدار صلح ابدی در بین است
از اینکه سکنه غزه
در ایوان مداین چگونه باید زندگی کند
هنوز حرفی زده نشده است.
خلع سلاح حماس و تشکیل مستعمره انگلیس و امریکا هم در حرف معتبر است و نه در عمل
شاید حل الکی مسئله غزه
فرصتی باشد برای حمله به ایران
چون ناوگان های یانکی به سوی خاوران خاور روانند
به داد مردم ایران مگر خدا برسد


 ارتباط این کامنت با پست فوق را روشن کنید.
حق پرست

ج خ چین
در واکنش به تعرفه گمرکی ۱۰۰ درصدی ترامپ بر کالاهای چینی
از
صدور مواد شیمیایی کمیاب  به ایالات متحده و از صدور گرمانیوم به آلمان خودداری می کند و اعلام  مقاومت می کند.
پوتین 
ضمن فرو رفتن تا خرخره در جنگ با اوکراین و فدا کردن یک میلیون روس
راه حل های کنفوسیوسی ـ چینی برای مسائل جهانی را تبلیغ می کند.
۹۹ درصد سکنه جهان
خواهان پایان دادن به آپارتهاید و هلوکاوست در فلسطین اند
و
در همچنان بر همان لولای مولا می چرخد و آب از آب تکان نمی خورد و وضع بدتر و بدتر می شود
ج ج سوم در حال تدارک است
ایران عنقریب مورد حمله قرار خواهد گرفت و پس از واکنش ایران به حمله
 در جهنم ج ج سوم هسته ای به روی بشریت باز خواهد شد



تدارک جنگ جهانی سوم دیده می شود
و
ایران عنقریب مورد جمله امپریالیسم و سگ زنجیری اش قرار خواهد گرفت
در این واویلا
یزدی های فانی و باقی 
  دنبال همه پرسی اند
بیا و کشتی ما در شط سراب انداز
غریو و ولوله در بزم اهل خواب انداز


فرمایشاتش را منتشر کنید
تا تحلیل مارکسیستی شوند.
فرستادن خلایق به دنبال نخود سیاه
روا نیست


درخواست برنده جایزه صلح نوبل از جنایتکار جنگی و جنایتکار علیه بشریت و رهبر تروریسم دولتی
 برای مداخله نظامی در ونزوئلا و نجات مردم آن کشور از دست حکومت چپگرای مادرو
ترجمه دقیق فارسی:
ماریا کورینا ماچادو
کاراکاس، ۴ دسامبر ۲۰۱۸
آقای مائوریسیو ماکری
رئیس‌جمهور جمهوری آرژانتین
کاسا روسادا
خیابان بالکارسه ۵۰، کد ۱۰۶۴
بوئنوس آیرس، آرژانتین
آقای بنیامین نتانیاهو
نخست‌وزیر دولت اسرائیل
خیابان کاپلان شماره ۳، هکیریا
۹۱۹۵۰ اورشلیم، اسرائیل
مردم ونزوئلا نیازمند حمایت بین‌المللی در برابر حملات گسترده و سازمان‌یافته‌ای هستند که از سوی رژیم ونزوئلا بر آنان تحمیل می‌شود. این امر در گزارش مورخ ۲۹ مه ۲۰۱۸ که از سوی سازمان کشورهای آمریکایی به دادگاه کیفری بین‌المللی ارائه شد، اثبات گردیده است. نقش رهبری آرژانتین در محکوم کردن این رژیم در آن نهاد بین‌المللی از اهمیت بالایی برخوردار بوده است. ما عمیقاً از این اقدام و از ایفای نقش برجسته و جهانی آرژانتین سپاسگزاری می‌کنیم.
شایان ذکر است که تنها مردم ما نیستند که زیر ضربه این حملات سازمان‌یافته و مستمر قرار دارند. ساختارهای جنایی رژیم که به‌طور تنگاتنگ با قاچاق مواد مخدر و تروریسم پیوند خورده‌اند، تهدیدی واقعی برای کشورهای منطقه و حتی فراتر از آن به شمار می‌آیند. ونزوئلا به پناهگاهی برای سازمان‌های جنایتکار و تروریستی بین‌المللی تبدیل شده است که از خاک کشور ما به عنوان پایگاه عملیات خود استفاده می‌کنند.
مرزها به‌طور فزاینده‌ای در کنترل نیروهای نامنظم قرار گرفته‌اند. فاجعه انسانی با بیش از سه میلیون نفر پناهجو که از کشور گریخته‌اند، مستقیماً ثبات کشورهای همسایه را تهدید می‌کند. فروپاشی اقتصادی و اجتماعی ونزوئلا شرایطی از آسیب‌پذیری شدید برای سراسر منطقه پدید آورده است.
علاوه بر این، حمایت و همکاری فعال رژیم با بازیگران خارج از منطقه همچون کوبا، ایران، روسیه و چین، و حضور روزافزون سلول‌های حزب‌الله در خاک کشور، تهدیدی فزاینده برای صلح و امنیت قاره آمریکا و جهان به شمار می‌رود.
از این‌رو ما محترمانه از دولت‌های شما، به عنوان اعضای شورای امنیت سازمان ملل متحد، درخواست می‌کنیم تا اجرای سازوکارهای پیش‌بینی‌شده در فصل هفتم منشور ملل متحد را برای بازگرداندن صلح، امنیت و حفاظت از حقوق بشر در ونزوئلا پیگیری کنید.
همه ما در برابر رنج مردم ونزوئلا مسئولیم؛ مردمی که اکنون زیر ستم بی‌رحم‌ترین رژیم تاریخ نیم‌کره ما زندگی می‌کنند. ما می‌دانیم که ملت‌های آرژانتین و اسرائیل عمیقاً ارزش آزادی، عدالت و زندگی را درک می‌کنند و در آرزوی بازگشت دموکراسی و کرامت به ونزوئلا با ما هم‌دل‌اند.
از این رو، از طرف شهروندانی که زیر این ستم می‌جنگند و رنج می‌برند، از شما تقاضای فوری دارم و نیز مراتب سپاس خود را از تعهد شما به آرمان ما ابراز می‌دارم. ونزوئلا به‌صورت فوری به کمک‌های انسان‌دوستانه و مداخله بین‌المللی برای متوقف ساختن جنایات علیه بشریت که هر روز در کشور ما رخ می‌دهد نیاز دارد.
با ایمان به عدالت و نیروی اخلاقی ملت‌هایمان، اطمینان داریم که ونزوئلا به‌زودی آزاد، عادل و شکوفا خواهد شد.
خداوند ملت ونزوئلا و سرزمین مقدس آن را برکت دهد.
با احترام،
ماریا کورینا ماچادو
(کاراکاس، ۴ دسامبر ۲۰۱۸)


 هرگونه راه‌ حلی در جهان تنها بر اساس توافق‌هایی که همه یا اکثریت را راضی کند، امکان‌پذیر است؛
 در غیر این صورت، غیرقابل اجرا هستند.
معنی تحت اللفظی:
تنها راه حل مسائل و اجرای آن راه حل
 در مقیاس جهانی
موافقت و رضایت همگانی و یا موافقت و رضایت اکثریتی است.
اگر کریم این پرت و پلا و هارت و پورت پوتین را بشنود،
فی الفور
 آیه معروفش را نازل می کند:
کور است و کر است و خر است.


عکس و جایزه و پیام
برنده نوبل صلح جایزه اش رابه دونالد ترامپ اهداکرد!
پیام برنده جایزه نوبل به مردم ایران و رضا پهلوی
جایزه صلح نوبل سال ۲۰۲۵ که به ماریا کورینا ماچادو، سیاستمدار و فعال دموکراسی‌خواه و مخالف سرسخت حکومت ونزوئلایی اعطا شده بود ؛ ...توسط ایشان و طی پیامی بااحترام به دونالد ترامپ اهدا نمود.
گفتنی است خانم ماچادو برنده نوبل صلح امسال ...طی پیامی ویدیویی در کنفرانس «ایران» اتحادیه ملی برای دموکراسی در ایران، حمایت خود را از مردم ایران و رضا‌ پهلوی ابراز کرد.
او در بخشی از این پیام گفت: «رژیم‌های کاراکاس و تهران باید درک کنند که جهان دیگر اقدامات آن‌ها را تحمل نخواهد کرد، هیچ چیز نمی‌تواند مردمی را که آزادی را برگزیده‌اند، متوقف کند.»


آیا بشریت به چنان وضعیت اسفناکی رسیده که برنده جایزه صلح نوبل بین یک دیوانه نسل‌کش، یک رئیس جمهور محکوم و زنی که خواستار بمباران و کشتن
مردم خودش است انتخاب شود.
مطمئنا این جایزه صلح نوبل لست که تبدیل به جایزه خود و مردم فروشی شده است.

لطفی
محتوای جوایز  نوبل و و اسکار و غیره
همیشه همین بوده است.
بورژوازی
بی دلیل
 صناری به کسی نمی دهد
چه رسد به اینکه یک میلیون دلار  به ضعیفه ای بدهد.
یک میلیون دلار  می دهد
تا صد بیلیون دلار به دست آورد.
درآمد صنایع لهو و لعب آلمان امپریالیستی
فقط
 از خرید و فروش نوجوانان بلوک شرق
 شس از شکست سوسیالیسم
سالانه ۵ میلیارد یورو بود



من را رها باید کنی تا ما شوی
غوغا شوی.
منم منم گفتن
 کسب و کار بدبخت ها ست


عجب عقلی خدا داده
اگر ما جای او بودیم
به جای عقل
قدری مقل می دادیم.
اعدام چیست؟
اعدام
متمدنانه ترین فرم منضبط سازی جامعه است.
برای صدور  حکم اعدام برای فرح و فرخ و علی نجات و احمدی نجات و مریم جولانی و مینا بن سلمانی
سالها وقت صرف می شود:
اول
فرح و فرخ
بازداشت می شوند
بعد بسته به قانون
 حبس و یا حتی موقتا آزاد می شوند تا بعد فراخوانده شوند
بعد بازپرسی و پرونده سازی صورت می گیرد
بعد
دادگاهی تشکیل می باد
و
شاهدان عینی گزارش می دهند
دفاع توسط وکلای مدافع و شخص متهم به عمل می آید
بعد
 قضات تشکیل جلسه می دهند
و
آخر سر فرح آزاد می شود و فرخ اعدام
اگر اعدام را با توطئه و ترور و تروریسم مقایسه کنید
درمی یابید که  توطئه و ترورو تروریسم
صدهزار بار وحشیانه تر و ضد انسانی تر از اعدام است
در  توطئه و ترور و ترویسم
دژخیم همه کاره است
دژخیم تصمیم می گیرد و اجرا می کند
چه بسا برای ترور حریفی
آپارتمانی بمباران می شود
بیمارستانی با خاک یکسان می گردد
پادگانی به موشک بسته می شود




جمهوری خلق چین از امروز رسما جبهه سوم مقاومت بر علیه امپریالیسم و زیاده خواهی غرب را گشود؟

حداقل بفرمایید چگونه.

علی خدایی
احسان طبری
در بهار دل انگیز 1358
زاده شهر ساری بود و در 1295 بدنیا آمد. سنگ قبری تیره رنگ، در گوشه ای از بهشت زهرای تهران که به قاره مردگان و کشتگان سه نسل تبدیل شده، تاریخ مرگ او را بر سینه خود، بهار 1368، یعنی 9 اردیبهشت حک کرده است.
بگذار نام خیابان ها و میادین را آقایان مزین به نام "خودی" هائی کنند که از شمار آنها نیز فصل به فصل کم می شود. اما بر جای جای نقشه ای که مردم ایران در سر دارند، نام آنهائی ثبت است که به فرهنگ و هنر و ادب و سیاست ایران خدمت کرده اند. خواهد رسید روزگاری که همگان بدانند احسان طبری چه دُر یگانه ای بود. شاعر، فیلسوف، نویسنده، مبارزه سیاسی، روزنامه نگار و لغت شناس و ادیبی که به شش زبان، در کنار فارسی دلنشینی که می نوشت و با آن سخن می گفت تسلط داشت: انگلیسی، فرانسه، آلمانی، روسی، ارمنی و عربی. به تاریخ جهان و تاریخ کهن ایران تسلط داشت و زبان های پهلوی و سانسگریت را نیز در حد کارهای تحقیقاتی اش میدانست. در این راه همان مسیری را رفته بود که صادق هدایت رفته بود.
در جستجوی تاریخ روزی که بدنیا آمده بود و نه روزی که به خاک ایرانش سپردند، دختر کوچکش را یافتم. خواهر و برادر بزرگتری هم دارد که هر کدام یک گوشه ای از خاک کشور آلمان پراکنده اند و هیچکدام در ایران قد نکشیده اند.
درباره این پراکندگی و بی خبری، شاید این بیت از غزل بسیار زیبای شهریار، وصف کاملی باشد از آنچه در بالا نوشتم:
آسمان کاین جمع مشتاقان پریشان می کند
در شگفتم من، نمی پاشد ز هم دنیا چرا؟
وای که اگر "فیسبوک" نبود، بوی گل را در کجا باید می جستیم؟ بقول زنده یاد "سایه":
باغ ها را گرچه دیوار و در است
از هواشان، راه با یکدیگر است
و من از همین روزنه، یعنی از طریق هوا و فضای اینترنتی و فیسبوک، دخترش را یافتم و سرانجام رد پای تاریخ تولد احسان طبری را: 19 بهمن 1295 بدنیا آمد.
عجیب است، نه؟
سیاوش کسرائی در همین روز اما در سال 1374 به جمع خاموشان ابدی پیوست و نخستین شلیک در جنگل های سیاهکل نیز در همین روز اما در سال 1349 از تفنگ عاشق ترین عاشقان دهه 1340 کمانه کرد و به چپ رفت و ...!
انسان مهربان و فرهیخته ای که ر بهار پرشکوفه سال 1358، زیر سایه های چهار بید مجنون کهنسال، در باغی در شهریار کرج، همراه با رحمان هاتفی و مهدی پرتوی روی یک نیمکت چوبی، پای صحبت های خصوصی اش نشستیم.
هرگز نمی توانم توصیف کنم آن شادی اولیه اش، پس از دیدن درخت های پرشکوفه، دست نوازش کشیدنش بر پوست درخت ها و معرفی یکایک آنها را: این سیب است، این گیلاس پیوندی است و...
سپس، همراه شدن روحش را با نسیمی که شاخه های پرشکوفه گیلاس و سیب را نوازش می داد. نسیمی که ملایم، از لای گیسوان پریشان چهار بید مجنونی می گذشت که گوئی با شیفتگی تصویر خویش را در حوض کوچکی که زیر سایه شان آرمیده بود می ستودند.
این نسیم به کجا می رفت؟ از کدام دره و باغ آمده بود و به کدام باغ و دره دیگر می رفت؟ آرزوهای ما را با خود به کجا می برد؟ طبری در خیال خود با آن همراه می شد؟ به پیری و پایان راه درازی که آمده بود می اندیشید؟ نگران سرانجام بازگشت به ایران بود؟ سرانجام خود را با سرانجام انقلاب پر امید مردم در سال 57 یکسان می دید؟
در خشت خام دیده بود، آنچه را ما غافل بودیم و شاید بسیار تیره و گنُگ در آینه می دیدیم؟
شاید به آخرین بوسه های نسیم بر شاخه ها می اندیشید؟ و شاید به آخرین بوسه پائیزی بر درخت عمرش. همان بوسه ای که رهی معیری حافظ گونه در باره اش گفته بود:
برگ خزان رسیده بی طاقتم رهی
یک بوسه نسیم، زجا می برد مرا
گونه هایش کمی استخوانی بود و شاید شده بود، قد بلندش از آخرین مهره های گردن کمی خم شده بود. به پائیز زندگی رسیده بود.
از تهران قدیم گفت، از باغ های شمیران، از بلوار آب کرج، از "بُت کلاب" که اولین پارک تفریحی تهران بود و حالا تئاتر شهر در گوشه ای از آن آرمیده و گوشه بزرگترش را پارک دانشجو تصرف کرده، از مهاجرت تلخ تر از زهر در سالهای پس از تیراندازی به شاه در سال 1327 که تا انقلاب 57 ادامه یافت گفت. مهاجرتی که مرگ را به تن دادن دوباره به آن ترجیح داد. از دوستان و دوستی هایش در سالهای بسیار دور گفت. همه آنها که بعدها مردان بزرگ سیاست و شعر و هنر و ادب در ایران شدند. از کشاکش هایش با هدایت و واکنش های تند بزرگان شعر و ادب ایران پس از جسارتش در معرفی نیما در کنگره بزرگ نویسندگان و شعرای ایران در سال 1325 در تهران.
از حافظه حیرت آورش پرسیدیم. این که حافظه شما قوی تر بود و یا حافظه ارانی؟
با فروتنی پاسخ داد: در زندان رضاخان (53 نفر) گاهی این سنجش پیش می آمد. خوب، من جوان تر بودم و حافظه در جوانی چابک است!
از سخن گفتن درباره سالهای مهاجرت آنچنان پرهیز داشت که گوئی از یاد آن نیز نفرت دارد. و من مبهوت آرامش و کلام رویائی او هنگام سخن گفتن از گذشته ها.
دوبار، از ما خواست تا جزئیات اشغال کیهان توسط رهبران آن گروه های حرفه ای "حزب، فقط حزب الله" و "اعدام باید گردد" را برایش تعریف کنیم، که هر بعد از ظهر ابتدای سال 1358 به محوطه کیهان فرستاده می شدند. اصرار داشت که جزئیات را برایش تعریف کنیم. و بار دوم، در پاسخ توام با تعجب هاتفی که پرسید:
تکرار دوباره این جزئیات ضرورتی دارد؟
گفت: اشغال کیهان، نخستین رویداد بود، اما آخرین آن نیست. این روش می تواند به روش حکومتمداری در جمهوری اسلامی تبدیل شود، یاد بگیرید که پدیده های کوچک را موشکافانه بررسی کنید و از دل آنها، آینده را بیرون بکشید!
و حالا 40 سال است که جمهوری اسلامی با همین شیوه حکومت می کند.
در طول ساعت ها گفتگوئی که رشته کلام پیوسته دراختیار او بود، حتی یکبار از اصطلاحات مارکسیستی استفاده نکرد، اما هرآنچه گفت و تحلیل و تفسیر کرد، برخاسته از درک عمیقش از مارکسیسم بود.
این فصل پایانی از شعر زیبای "ترانه خوابگونه" طبری را هربار که همراه با تار "محمد رضا لطفی" شنیده ام، به آن باغ و آن دیدار و سخنانش درباره آینده باز گشته ام:
از این مرز آسمان تا آن مرز
با سینه ی گشاده
به سوی بادها كه از دریا می آیند،
ایستاده ام.
خزانی ناگزیر از راه فرا می رسد
و شب، دیوارهای سیاه خود را
بر من فرو می ریزد
ولی ناقوس روشن آب
و غوغای شهرها
از زیستن سخن می گویند،
از انقلاب .
آری، رگهای ابدی سرنوشت
از میان ریگ ها و الماس ها می گذرد.
یقین دارم، بازماندگان انگشت شمار شاعران و ادیبان، مترجمان و روزنامه نگارانی که سالهای دهه 1320 را بخاطر دارند، بی شک وزین ترین مجله آن دوران را نیز در خاطر دارند. مجله ای بنام "نامه مردم" که طبری سردبیر آن بود و معروف ترین و بزرگترین شعرا و مترجمین و اهل تحقیق آن دوران نویسندگان آن. از ابراهیم گلستان که در آن زمان ادبیات امریکا را همراه با مقالاتی در باره "اتم" در "نامه مردم" معرفی می کرد و می نوشت، تا سعید نفیسی که از "ابومسلم خراسانی" در آن می نوشت و او را می ستود. و اگر نبود حسن سلوک و دانش طبری، چنین جمعی را چه کسی می توانست در آن سالها، چون دانه های تسبیج به نخ بکشد؟
13 شماره از این مجله را سالها بعد، در جستجوی بی امان نشریات قدیمی و پیش از کودتای 28 مرداد ایران، در دستفروشی ها و کهنه فروشی های پایتخت افغانستان "کابل" یافتم. بسیار ارزان خریدم و بسیار ارزان فروخت، آنچه را می دانستم لعل بدخشان است. پیرمرد فروشنده، که مجلات قدیمی را می فروخت، با شادی پول نان شب را از من خواست تا مجلات را دراختیارم بگذارد و من پول نان یک هفته اش را کف دستش گذاشتم.
تازه با خواندن این 13 شماره "نامه مردم" بود که دانستم طبری تنها فیلسوف و ادیب، شاعر و محقق و سیاستمدار و مبارز سیاسی و توده ای نبود، بلکه روزنامه نگاری چیره دست نیز بود.
باخواندن کتاب "چهره خانه" او، دانستم که جوانی را در فقیر ترین محلات تهران گذرانده است. اتاقی در یک خانه قدیمی که کف حیاط آن با آجر فرش شده و اتاق هایش در اطراف یک حوض سنگی حلقه زده بودند. در کوچه های تو در توی پشت بازار تهران.
درنو جوانی سریال تلویزیونی "خانه قمرخانم" را از تلویزیون ملی ایران دیده بودم. زمان پخش این سریال، مردم در هر کجا بودند خود را به خانه می رساندند، تا دنبال کنند سرگذشت مستاجران اتاق های این خانه را. یک گروه سه نفره سناریوی این سریال را تهیه می کرد که یکی از آنها شادروان منوچهرمحجوبی فکاهی نویس چیره دست مجله "توفیق" بود. وقتی "چهره خانه" را خواندم، تازه دانستم همین کتاب را آن گروه بی سر و صدا تبدیل به سناریوئی برای سریال "خانه قمرخانم" کرده بودند. کارپایه آن سریال، بخش مهمی از کتاب "چهره خانه" طبری بود!
کتاب که در دو فصل و بصورت داستان های کوتاه نوشته شده را باید خواند تا با پایه گذار شیوه نوین داستان نویسی در ایران آشنا شد و رد "حاجی آقا"ی صادق هدایت و "علویه خانم و ولنگاری" او را پیدا کرد. از دل آن دوستی و نشست و برخاست بی تعارف ادبی که میان طبری و هدایت برقرار بود، هم "حاجی آقا" و "علویه خانم و ولنگاری" درآمد و هم "چهره خانه". اولی چاپ و منتشر شد اما دومی تا پس از انقلاب 57 محروم از چاپ بود، زیرا نویسنده دومی "طبری" مهاجر سیاسی بود و اولی هدایت!
صبر، متانت و ادب او، حتی آلوده به اندیشه های سیاسی و حضور طولانی اش در رهبری حزب توده ایران نشد. زمانی که در مناطره های تلویزیونی بهار سال 1360عبدالکریم سروش سرمست از برپائی حکومت اسلامی در کنار آیت الله مصباح یزدی خطاب به طبری دهان به درشتی گشود و یا مصباح یزدی کلام را آغشته به نفرت و کینه کرد و هر دو، نام آن درشتی و نفرت را فلسفه الهی گذاشتند، طبری آرام و متین دریچه هائی را برای شنوندگان و بینندگان آن مناطره تلویزیونی به روی اقیانوسی که از دانسته ها در سینه داشت گشود. در فاصله همان مناطره ها، به هاتفی (سردبیر کیهان دوران انقلاب) در باره آن دو، یعنی سروش و مصباح یزدی گفته بود: سروش حافظه خوبی دارد، خوب خوانده است و هنوز راه درازی برای دگرگونی و تکامل در پیش دارد. اما آن دیگری، یعنی مصباح یزدی از خمیره دیگری است. فیلسوف نیست، با آنچه یاد گرفته و از حفظ کرده، در پی فرصت هائی است. انسان خطرناکی است.
و چه درست دیده بود، در خشت خام!


آره.

حرف های ما
 شبیه حرف های خمینی است.
کسی که رضاشاه را بیسواد می نامد و تحقیر می کند و عملا خود را علامه جا می زند
قادر به کشف تفاوت حرف های مارکسیست ها با مذهبیون نیست
 اکابر توانگر کند فرد را
به زیر آورد چرخ ولگرد را


 نان برایشان نه عادت، که آرزو بود؟

وقتی کسی از دیالک تیک به طور کلی خواه دیالک تیک ایدئآلیستی هگل و خواه دیالک تیک مارتریایلستی مارسک و انگلس
به کلی بی خبر باشد به این روز  می افتد.
درست حرف زدن را از یاد می برد.
یعنی قادر به عوامفریبی هم نمی شود

عجب خرافاتی.
بشر با از جان گذشتگی حتی نمیتواند دل کسی را برای همیشه و حتی برای چند سال تسخیر کند
چه رسد به اینکه با کلمات ساده بتواند.
 جایزه نوبل را به این جور جماعت می دهند
و
نه به کریم
که اندیشنده ای رشگ انگیز است:
ان من اولادکم اموالکم ازواجکم فتنه عدو لکم.
زنان تان
 اموال تان
 اولادتان
دشمنان تان هستند


رضا خان اگر قصد خدمت داشت در مقام نخست وزیری یک حکومت مشروطه بهتر می‌توانست انجام دهد
یک بیسواد، مستبد، نمی‌تواند دولت مدرن تاسیس کند
طهماسب

اولا
رضا خان با رضا شاه یکی نبوده است.
ثانیا
صحبت از خدمت و خیانت نبوده است.
ثالثا
افراد
آن نمی کنند که می خواهند.
بلکه ان می کنند که به حکم رب النوع تاریخ باید بکنند.
مثال:
جلاد هر انقلاب
بالاجبار
به مجری وصایای انقلاب مغلوب تبدیل می شود
(مارکس)
مدرنیزاسیون جامعه
برنامه حزب کمونیست ایران بوده است
انقلاب سفید
اجرای بخش ضد فئودالی برنامه حزب توده بوده است
انقلاب اسلامی
تعمیق انقلاب سفید و اجرای بخش ملی (ضد امپریالیستی، استقلال طلبانه)  برنامه حزب توده بوده است


تنها کشوری که داوطلبانه سلاح های هسته ای را کنار گذاشت؟!
اگر به شما بگویم که تنها یک کشور در تاریخ وجود دارد که سلاح هسته‌ای ساخته است... و سپس تصمیم بگیرد که همه آنها را نابود کند، چطور؟
در سایه های جنگ سرد، آفریقای جنوبی به طور مخفیانه شش بمب هسته ای ساخت - سلاح هایی که به اندازه کافی قدرتمند بودند تا کل شهرها را از بین ببرند.
اما بعد اتفاقی بی سابقه افتاد...
در سال 1989، با تغییر جهان و پایان آپارتاید، آفریقای جنوبی تصمیمی گرفت که جامعه جهانی را شوکه کرد:
آنها کل زرادخانه هسته ای خود را از بین بردند. آنهم به صورت داوطلبانه.
هیچ قدرت هسته ای دیگری هرگز این کار را نکرده است.
نه آمریکا نه روسیه نه چین
در حالی که سایر کشورها به ساخت سلاح های مخرب تر ادامه می دهند، آفریقای جنوبی صلح را به پرخاشگری ترجیح داد و به اولین و تنها کشوری تبدیل شد که سلاح های هسته ای خود را به طور کامل کنار گذاشت.
قابل تأمل است...
اگر یک ملت توانست به خاطر بشریت سلاح نهایی را کنار بگذارد... چرا دیگران نمی توانند دنبال کنند؟
نظر شما در این مورد چیست؟


فقط جایزه صلح  نوبل یک میلیون دلاری  که نیست
همین ها جوایز دیگری هم دریافت کرده اند
حضرات
بدین طریق
میلیونر می شوند.
ضمنا محبوبیت جهانی کسب می کنند.
نویسنده ای که رمانش جایزه نوبل می گیرد
یکشبه میلیونر می شود
و
 بشریت
با خواندن رمان های او و با دیدن  فیلم های حاصله از رمان های او
 در مقیاس جهانی مسموم می گردد و آسیاب امپریالیسم سریعتر می گردد
حریفه اکنون پناهنده در سفارت امریکا در ونزوئلا ست
وزیر خارجه کوبایی  امریکا و رئیس جمهور بعدی امریکا
او را به جایزه نوبل پیشنهاد  کرده بود
ترامپ سال بعد جایزه نوبل صلح خواهد گرفت
ما نتان را پیشنهاد کرده بودیم



سرکوب اشرار و حبس و حصر سران قبایل کرد و لر و غیره
در تحلیل نهایی
 یکی از اقدامات مثبت بورژوایی رضا شاه
در روند تشکیل دولت متمرکر مدرن
بوده است.
 البته بسان رفیقش عادولف
ضمنا
 اراضی و باغات آنها را هم تصاحب کرده است.
رضاشاه
نوکر انگلیس نبوده است
ولی منافع مشترک با امپریالیسم انگلیس داشته است
رضاشاه متحد فاشیسم آلمان بوده است
دانشگاه تهران را هم معماران آلمان فاشیستی ساخته اند
اهل و عیال رضاشاه هم به دیدار عادولف رفته اند و عکس عادولفی  گرفته اند و قالیچه هدیه داده اند


جایزه نوبل هم شده (؟) مسخره بازی شده .
افراخته

جایزه نوبل همان است که همیشه بوده است
حکمت تعیین کننده جایزه نوبل
منافع استراتژیکی  طبقه حاکمه امپریالیستی بوده است.
حتی
اگر برنده کذایی جایزه نوبل
نرودا
رفیق شفیق سالوادور النده باشد.
همین حریفه ونزوئلایی
پناهنده در سفارت ترامپ در ونزوئلا ست
بسان اوپوزیسیون ایران
خواهان مداخله مسلحانه  امپریالیسم امریکا در  ونزوئلا ست
از طرفداران سرسخت نئوفاشیسم در جهان است
وزیر امور خارجه ترامپ
طی نامه ای به کمیته جایزه نوبل
همین حریفه را پیشنهاد کرده است
نتان هم ترامپ را طی نامه ای پیشنهاد کرده بود.
ما هم با پارسی به زبان پارسی به کمیته جایزه نوبل
عالیجناب نتان را پیشنهاد کرده ایم.
چه کسی صالحتر از عالیجناب نتان برای جایزه صلح نوبل؟
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر