اریش فروم
(Erich Fromm)
( ۱۹۰۰ – ۱۹۸۰)
م. معمار نژاد
درنگی
از
شین میم شین
خلاصهای از دیدگاههای فروم درباره آزادی:
آزادی دو بُعد دارد:
الف
آزادی از چیزی:
رهایی از سلطه، اقتدار، و فشارهای بیرونی.
ب
آزادی برای کسب چیزی:
توانایی برای انتخاب آگاهانه، بیان خود و مسئولیتپذیری در قبال خویشتن و جامعه.
تعریف و در واقع، تحریف م. معمار نژاد و اریش فروم از مفهوم فلسفی آزادی (اختیار) در همین طبقه بندی آزادی به دو بعد من در آوردی
خرناسه می کشد:
بعد اول آزادی:
آزادی از چیزی:
رهایی از سلطه، اقتدار، و فشارهای بیرونی.
بعید است که اربش فروم از تعریف کلاسیک آزادی (اختیار) توسط هگل و بعد مارکس و انگلس بی خبر باشد:
آزادی (اختیار)
درک ضرورت (جبر) است.
این بدان معنی است
که
آزادی (اختیار)
در دیالک تیک جبر و اختیار (ضرورت و آزادی) وجود دارد
و
نقش تعیین کننده در این دیالک تیک از آن جبر (ضرورت) است.
این بدان معنی است
که
آزادی (اختیار)
همدم و همگام و همنفس و همراه آگاهی است.
این بدان معنی است
که
خر نمی تواند
آزاد (صاحب اختیار، مختار) باشد.
این بدان معنی است
که آزادی و اختیار هر کس
به میزان شناخت او از جبر است
و
جبر
به قوانین و قانونمندی های عینی مربوطه اطلاق می شود.
به قول فریدریش انگلس:
نیاکان بشر
به هنگام جدایی از میمون ها، همانقدر آزاد و یا مختار بوده اند که خر مختار است.
(نقل به مضمون)
اریش فروم
مفهوم اختیار (آزادی) را اولا به صورت زیر تحریف می کند:
آزادی از چیزی:
رهایی از سلطه، اقتدار، و فشارهای بیرونی.
اریش فروم
آزادی را تحت اللفظی معنی می کند:
آزادی
به زعم فروم
یعنی آزاد شدن بشر و یا طبقه و یا جامعه از چیزی.
این اما به چه معنی است؟
اگر به جای چیزی، اوبژکتی را قرار دهیم، به این نتیجه می رسیم که اریش فروم دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت را وارونه می سازد.
در نتیجه این وارونه سازی،
بشر و یا طبقه و یا جامعه
سلب سوبژکتیویته می شود و اوبژکتیویته کسب می کند
و
چیز
بر عکس،
سلب اوبژکتیویته می شود و سوبژکتیویته کسب می کند.
بشر
بدین طریق
چیز واره می شود
و
چیز
بشر واره.
جالب تر و حیرت انگیزتر
توضیح اریش فروم از «آزادی از چیزی» است:
آزادی از چیزی:
رهایی از سلطه، اقتدار، و فشارهای بیرونی.
چیز
به چرخش قلمی به مثابه سلطه و اقتدار (اوتوریته) و فشارهای خارجی قلمداد می شود.
به زبان اریش فروم
کسب استقلال و یا خودمختاری
که
به معنی رهایی از سلطه، اقتدار، و فشارهای بیرونی است، به معنی آزادی از چیزی است.
ما اینجا با همان خرافه بیگانگی به تعبیر اریش فروم و دیگر اجامر امپریالیستی
سر و کار پیدا می کنیم.
با همان فتیشیشم کالایی و یا کالاپرستی.
برای اینکه کالا چیزی جز «چیزی» نیست.
بعد دوم آزادی:
آزادی برای کسب چیزی:
توانایی برای انتخاب آگاهانه، بیان خود و مسئولیتپذیری در قبال خویشتن و جامعه.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر