۱۴۰۴ مهر ۲۸, دوشنبه

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۵۴۶)

       https://img2.chinadaily.com.cn/images/202005/27/5ece2147a310a8b2fa4bc20c.jpeg  


میم حجری

 

فقط در بوسنی بود؟
در افغانستان و عراق حتی لیبی به آمریکایی ها کمک کردید.حالا خوبه اعتراف میکنه.
اسکندر


مهمترین خدمت اینان به امپریالیسم
سرکوب خرکی و خردستیزانه و حتی خود ستیزانه حزب توده بود
که بی دلیل و بی شرمانه به نیت خوش رقصی برای امپریالیسم صورت گرفت.
میر حسین موسوی
در شب عاشورای حزب توده
در صدا و سیما گفت:
ما به وعده خود وفا کردیم
غرب هم بهتر است که از ما حمایت کند.
کوسه رفسنجان قبل از موسوی
به تحقیر شوروی و  دول سوسیالیستی پرداخت:
اینها برای حزب توده تره حتی خرد نمی کنند.
بستن قرار داد خرید چند پیت پنیر همان و بی خیالی شان همان


در گلو گر ناله آید زیب چندانش مده
کز شرار ناله‌ی خاموش توفان می‌شود
و در خموشی قلبم
چه انفجار غمی‌ست
و در سپیده‌ی چشمم
چه روزگار سیاه
و من که شاعر خلقم چه سان به یاس کنم رو
و من که بنده عشقم چه سان به عشق کنم پشت.
۸ دلو ١٣٥٦
شبنامه‌ها ص٢٣
ای کاش همچو من:
همه این مردمان شهر
با بال‌های قدرت افسانه‌ساز خود
پروازها کنند
تا بیکران دور
تا سرزمین نور
شبنامه‌ها (قسمتی از شعر کاخ آسمان ص ۵)، ۵ اسد ۱۳۵۵
انیس این سروده زنده یاد داوود سرمد را با شعار آخرین‌اش فریاد کشید. همیشه داوود سرمد را قهرمان ملی و پیشوای خود می‌دانست.
زخون خویش خطی می‌کشم به سوی شفق
چه خوب عاشق این سرخی سرانجامم
نوید فتح شبستان دهم به رهروان
سرود رزم پیام‌آوران شود نامم
عقاب زخمی‌ام می‌توانی‌ام کشتن
مگر محال بود لحظه‌ای کنی رامم
تویی که پشت تو می‌لرزد از تصور مرگ
منم که زندگی دیگرست اعدامم
"داوود سرمد"



هوش مصنوعی مرز بین حقیقت و غیر حقیقت را مخدوش میکند.
خردمندان صدها سال پیش پیش بینی کرده بودند که «جنگ نهایی میان انسان‌ها، جنگی برای حقیقت خواهد بود. این جنگ در درون هر فرد رخ خواهد داد»،
حالا گفته های این خردمندان به حقیقت می پیوندد.
این ویدیو در حال حاضر یکی از بحث‌برانگیزترین ویدیوهای شبکه اجتماعی است که ده‌ها میلیون لایک و تماشا داشته است. عقابی تقریباً یک کودک خردسال را سعی میکند با خود ببرد، اما سگی او را نجات می‌دهد و در آخرین لحظه او را از چنگال عقاب نجات میدهد.و همان لحظه مادر کودک می‌دود و او را برمی‌دارد، و ما متوجه می‌شویم که این حقیقی نیست و کار هوش مصنوعی است. اما «نبرد» بین سگ و خود عقاب به طرز چشمگیری حقیقی به نظر می‌رسد.
این ویدیو توسط شبکه هوش مصنوعی(Sora 2) ساخته شده است و اکثر کاربران اینترنت قادر به تشخیص آن از فیلم واقعی نیستند. ما تقریباً به نقطه بدون بازگشت رسیده‌ایم. این به چه معناست؟ این بدان معناست که تعداد ویدیوهای جعلی و تولید شده توسط هوش مصنوعی به صورت تصاعدی افزایش خواهد یافت. خیلی زود، ما شاهد فیلم‌های بلندی خواهیم بود که کاملاً توسط هوش مصنوعی ساخته شده‌اند. و کمی بعد، هر کاربر قادر خواهد بود فیلم خود را بسازد، قابل مقایسه با یک فیلم پرفروش هالیوودی.
و می‌دانید در مورد این چه فکر می‌کنم؟ با گذشت زمان، رسانه‌های سنتی احتمالاً محبوبیت خود را دوباره به دست خواهند آورد. مردم به یک «تکیه گاه حقیقی» نیاز خواهند داشت، زیرا جامعه به کسی و چیزی برای اعتماد نیاز دارد.
والستانی.ا
هوش مصنوعی مرز بین حقیقت و غیر حقیقت را مخدوش میکند
اسکندر

حقیقت چیست؟
غیرحقیقت چیست؟
هوش مصنوعی چیست؟

مغز چیست؟
فونکسیون مغز چیست؟
منظور از تکرار چیست؟

می اندیشیم و شعار می دهیم و یا شعار می دهیم تا بعد ها بنشیینیم و  بینیدشیم؟
انقلاب اسلامی چیست؟
با مفاهیم اخلاقی و حقوقی از قبیل جنایتکار و خیانتکار نمی توان به درک و توضیح مسائل نایل آمد
اسرائیل چیست؟
پهلوی کیست؟



«زندگی ، برای بسیاری کسان ،
انتظاری است که به سر نمی آید.
چه بسا عمر به سر آید، اما آن انتظار همچنان باقی بماند.
 « هما ناطق»

منظور از انتظار چیست؟
خیلی ها که بیگانه با تعریف علمی و انقلابی (مارکسیستی) مفاهیم اند،
میان امید و انتظار علامت تساوی می گذارند.
می توان گفت که امید هم حاوی گشتاورهایی از انتظار است.
انتظار
گلی تر و عامتر و غنی تر  از امید است
مثال:
دانه ای می کاری و آبیاری می کنی و امیدوار می شوی که جوانه بزند  
یعنی عملا انتظار می کشی.
یعنی
امید
انتظاری قانونمند است و نه انتظاریخود  فریبانه  و عوامفریبانه و  دلخوشکنکی و الکی.

این انتظار و امید اما بر خلاف خرافه هما ناطق بی پایان نیست:
انتظاری نیست که به سر نمی آید.
به محض جوانه زدن دانه
 انتظار خاتمه می یابد و جای خود را به انتظار نوینی مبنی بر تبدیل جوانه به نهال می دهد.
یعنی امیدواری
 روندی (پروسه ای، فرایندی) است.
یعنی
ساختارش پلکانی است و نه خطی.
مثال دیگر:
مادر
 پس از دادن دارو به فرزندش
بهبود فرزند بیمارش  را انتظار می کشد
به محض بهبود
انتظارش پایان می یابد و مادر نفس راحتی می کشد و شاد می گردد.
هما ناطق احتمالا از روشنفکران طبقات حاکمه ارتجاعی است
می توان آثارش را تحلیل مارکسیستی کرد و ماهیت طبقاتی اش را
کشف و افشا کرد


نیم پهلوی بزودی از رهبری جبهه مخالف دولت ایران حذف خواهد شد. در آینده نزدیک جای او را فردی بنام سید محمد حسینی میگیرد که مستقیما از ترامپ حمایت می شود.
 حسینی از هم اکنون تبلیغات خود را آغاز کرده و گروه های خیابانی را در ایران برای اقدامات احتمالی ضد امنیتی فعال کرده است. این ساختارها به طور قابل توجهی خارج از ایران مدیریت میشوند و خطرناکتر ازطرفداران نیم پهلوی به حساب می آیند.
 یادآوری می شود که سید محمد حسینی سرپرستی گروهی به نام «ری استارت» را بر عهده دارد و پیش از این به عنوان مجری در تلویزیون ایران فعالیت می کرد.
 نیم پهلوی اعتبار خود را بعلت طرفداری از صیهونیزم نتانیاهو از دست داده است و آمریکایی ها تصمیم گرفته اند که او را از بازی خارج کنند.

کاندیدای بعدی جایزه نوبل صلح ازلی و ابدی هم سید محمد حسینی خواهد بود که  سید هم است
بیچاره ترامپ باز هم باید متظر جایزه صلح ازلی و  ابدی بماند
خود کرده را
تعزیر نیست

دکتر عرفان نظر آهاری
 
از هر تعلقی که گذشتم ،
تواناتر شدم
هر روز چیزی را ترک کردم و
هر روز چیزی مرا ترک کرد.
با هر ترکی ، خاک تنم ترَکی برداشت
و چیزی از آن رویید
بالی شاید!
کوچک و شفاف و نامرئی.
و پریدن با پرهای ناپیدا
مرا بی پروایی آموخت.
 
عرفان نظرآهاری، نویسنده و شاعر اهل ایران است.
عرفان نظرآهاری دارای مدرک دکتری در رشته زبان و ادبیات فارسی است.
کتاب‌های او به زبان انگلیسی، فرانسه، ترکی، کردی، ..

دکتر عرفان نظر آهاری
 
از هر تعلقی که گذشتم ،
تواناتر شدم
معنی تحت اللفظی:
صرفنظر از تعلقات موجب توانایی ام شده است.
تعلق یعنی وابستگی و یا علاقه مندی به کسی ویا چیزی
قطع تعلقات
فی نفسه
معجزه نمی کند.
ضعیفتر ویا قوی تر نمی کند.
بستگی به این دارد که جای خالی حاصله را چگونه و با چه چیزی پر کنی.
یعنی به تعلقات دیگری دسترسی پیدا کنی.

غلامِ همّتِ آنم که زیرِ چرخِ کبود
ز هر چه رنگِ تعلّق پذیرد آزاد ست
حافظ
زنده باد کسی که رنگ تعلق نپذیرد.
چنین کسی وجود ندارد.
نمیتواند هم وجود داشته باشد
هر کس تعلقات طبقاتی و ملی و قومی و خویشاوندی و خانوادگی و احساسی و عاطفی و ایده ئولوژیکی معینی دارد.

هر روز چیزی را ترک کردم و
هر روز چیزی مرا ترک کرد.
معنی تحت اللفظی:
منظور شاعر احتمالا این است که هر روز چیزی را دور افکنده و چیزی را از دست داده است.
فرق ماهوی در بین نیست:
خواه چیزی را ترک کنی و خواه چیزی ترکت کند.
در هر صورت  فقیرتر می شوی.
مهم این است که جای خالی حاصله را چگونه وبا چه چیزی پرکنی.
یعنی به چه تعلقات جدیدی تن در دهی.
از دست خالی و فرد بی همه چیز
کاری برنمی آید.

با هر ترکی ، خاک تنم ترَکی برداشت
و چیزی از آن رویید
بالی شاید!
کوچک و شفاف و نامرئی.

زیبایی وشیوایی فرمال این بند شعر
شباهت فرمال ترکی و ترکی است
مثال:
خیزید و خز ارید که هنگام خزان است
اصولا و اساسا
از ترک در برهوت
 نباتی ویا نهالی می روید و نه بالی.
برای رویش بال
به چیزی فراتر از ترک نیاز است
مثلا
کسب شعور که منجر به در اوردن بال و  پرواز می شود

و پریدن با پرهای ناپیدا
مرا بی پروایی آموخت.
صحبت از بال بود و نه پر.
با پر نمی توان پرید
ارگان پریدن
 بالها هستند که از پرها تشکیل یافته اند
بال های پرندگان و حشرات  مثل پاهای جانوران اند.
ضمنا
پریدن
معلول بی پروایی است و نه علت بی پروایی
بی پروایی به پریدن راه می گشاید و نه بر عکس.

یاوه های فروم
 فاقد ارزش علمی اند.
 ما هارت و پورتی از او را
همین ورزها
تحلیل مارکسیستی کرده ایم  و منتشر کرده ایم.
این پست معماران را هم تحلیل مارکسیستی  خواهیم کرد
 تا اجنه بخوانند و کیف جن کنند



نه.
لنین به درستی می گفت:
 مد شده است و همه  از مارکسیسم
دم می گیرند و دم می زنند.
ولی احدی نمی داند که مارکسیسم چیست.
 خیلی ها خیال می کنند که حرف های مارکس همان مارکسیسم است
و
یا مثل شما
خیال می نند که مارکسیسم هارت و پورتی برای کسب عدالت اجتماعی است.
 از این خبرها نیست
بخش مهمی از قران کریم
مارکسیستی است
سطر سطر اثار و اشعار سعدی
مارکسیستی است
سعدی از طلاب مستعد  کریم است



هدف امپریالیسم و اسرائیل
 آزاد سازی گروگان ها بوده است.  
صلح ابدی کذایی حریف
 یاوه است.
 این فقط اتش بسی کوتاهمدت است.
 شرایط حماس شبیه شرایط روسیه در اوکراین  است.
روسیه هم بر ضد ناتو می چنگد.

 تفاوت فی مابین این است
 که
روسیه
ابر قدرتی اتمی است و  میتواند صلح بخواهد و به  آتش بس تن در ندهد.
 حماس ولی زیر فشار ترکیه و قطر و بن سلمان  نمی تواند به عوض اتش بس
صلح بخواهد

چاپ جدید «دموکراسی پس از دموکراتیزاسیون»
جامعۀ کرۀ جنوبی، پس از رسیدن به دموکراسی از لحاظ کیفی افت کرده است. تبعیض طبقاتی به‌سرعت و به‌مراتب شدیدتر شده و امکان پویش اجتماعی، که در گذشته از طریق آموزش و پشتکار ممکن بود، به طرزی فاحش کاهش یافته است.
چرا اوضاع به این صورت در آمد؟ چرا دموکراسی کرۀ جنوبی از تطابق با خواسته‌های اجتماعی و تغییرات ناتوان است؟ چرا نیروهای سیاسی ساختارگرا، ناتوان از تدوین فعالانۀ طرح‌هایی برای بهبود اوضاع، در رقابت‌های محافظه‌کارانه گرفتار شده‌اند؟
حفظ و ارتقای دموکراسی بسيار دشوارتر از ایجاد آن است. پیشرفت كيفی دموکراسی در جامعه وابسته به سطح درک جامعه از دموکراسی است. برای ریشه‌دواندن و پیشرفت دموکراسی، باید قبل از هر چیز درک جامعه از دموکراسی ارتقا یابد.
نشر نو

نیروهای سیاسی ساختارگرا؟
ساختار به چه معنی است؟
کره جنوبی
کشوری امپریالیستی است.
دموکراسی  امپریالیستی
فاشیسم را در آستین دارد و  به چرخش چشمی  سر کار می آورد.

حافظ مرتجعترین شاعر کشور ما ست. ما ۲۵ سال است که اشعار سعدی و حافظ و سایه و شاملو و سیاوش و غیره را کلمه به کلمه تحلیل مارکسیستی و منتشر میکنیم.



مرتضی کیوان ستاره ای در شب استبداد رژیم شاه
کیوان ستاره‌ای است که همیشه بر فراز دل‌ها بدرخشد.
 امروز، ۷۱ سال پیش، در ۲۷ مهر ۱۳۳۳، این انسان والا توسط کودتاگران شاه‌پرست تیرباران شد
 یادش همیشه زنده و راهش الهام‌بخش است.
هوشنگ ابتهاج و شعر سروستان:
ساحت ِ گور ِ تو سروستان شد
ای عزیز ِ دل ِ من
تو کدامین سروی ؟
 حریمِ عشق را دَرگه بسی بالاتر از عقل است،
کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد.  
  حافظ
کودتاگران، کف بر دهان و با عربده‌های مستانه، تور مرگ را در جا پهن کرده بودند.
و کیوان — مرواریدِ بزرگِ دریایِ مردم — در آن تور گرفتار شد.
جلادان دست به هم می‌مالیدند و فریاد می‌زدند:
«یافتیم! یافتیم!
آن‌چه می‌خواستیم!»
و شاهِ فراری، سرمست از پیروزیِ کودتای سیا، قلمِ سیاه را در خامه‌دانِ عفونت و پلیدی فرو برد و دستور تیرباران داد.
لکه‌ای دیگر بر دامانِ ننگینِ خاندان پهلوی نشست.
تاریخ ایران، نام یکی از زیباترین فرزندان خود — مرتضی کیوان — را هرگز، هرگز فراموش نخواهد کرد.
راه او، راهِ صداقت، وفاداری و آزادی، در این روزهای سیاهِ اکنون، همچنان ادامه دارد.
به یاد نام او،
که متبرک است،
برای آنان که آزادی را دوست دارند.
 
نوید
این متن نوید
مملو از تناقضات نظری  است.
قر و قاطی است
فقط کیوان که تیرباران نشده است
شهرت کیوان به دلیل دوستی اش با دو شاعر است که یکی عارف بوده است و دیگری نیچه ئیست و اگزیستانسیالیست و خود شیفته و از خودراضی
حافظ
شاعری درباری بوده است.
حافظ
شاعر محبوب نیچه
فیلسوف فاشیسم بوده است
حافظ مثل نیچه مبلغ خردستیزی است
به همین دلیل
مقام عشق را بالاتر از عقل میداند
در حالیکه عشق نشانه نادانی است
عاقل دنبال عاشق و معشوق نمی گردد
عاقل
دنبال دوست می گردد

وقتی ما از آزادی می‌گفتیم شما گفتید که آزادی می‌خواهیم که لخت بشیم. حالا از دریچه ای که به محافل خصوصی شما باز شده داریم می‌بینیم چه کسی دغدغه‌ی لخت شدن داره. راستش هرچی با خودم فکر می‌کنم می‌بینم صد نسل این ور و آن ور که مثل شما ادعای مسلمانی هم نداشتیم هیچ‌ عروسی با چنین لباسی ندیدم. ما فرق دوزاری بودن رو با سکسی بودن می‌فهمیم. شما بی‌پدرمادرهای چشم‌چران هستید که ماشالله نه نجابت دارید، نه شرف و نه سلیقه. لازم نیست طراح فشن و کارل لاگه فر باشی تا ببینی چیزی سرجاش نیست. کاپ پستان سه متر جلوتر از خود پستان واسه خودش به شکل یک ایالت خودمختار چون کشتی بی لنگر کج و مج حرکت می‌کند. کاپ پایین است و به جای اینکه پستان‌ها را مثل یک دوست خوب بکشه بالا کشونده پایین.
***
من اصلا با لختی بودن لباس مشکل ندارم با طراحی کثافت این لباس که احتمالا کلی پول بی‌زبون بیت المال بالاش رفته مشکل دارم. این‌ها از ابتدایی ترین اصول انتخاب لباسه ولی وقتی بی رگ و ریشه باشی فقط فکرت اینه که چی بپوشم که لختی ترین انتخاب ممکن باشه. چون فکر می‌کنی لخت بودن یعنی سکسی بودن. یعنی آزادی. اونی که مثل حیوان می‌خواد به هر بهونه‌ای لخت بشه شماها هستید چون سلیقه ندارید، کلاس ندارید، فقط در بهترین حالت مثل دختر شمعدانی یه ددی جاکش و جانی پولدار دارید. سوای دزدی و ریاکاری و همه‌چیز، جدا خاک بر سر بی‌سلیقه‌‌تون.
پ.ن. در کدوم‌ جهنم باز شده که شما باید برای یک ملت شریف با فرهنگی ریشه‌دار از اخلاق بگید؟ چرا منقرض نمی‌شین؟
مادر عروس
ملا نصرالدین
همراه با پسر خردسالش از باغ به خانه می رفت:
خودش سوار خرش شده بود و پسرک به دنبالش می رفت
مادر عروس گفت:
ملا
عجب دل سنگی دارد
بچه پیاده می رود و خودش سواره.
ملا شنید و از خر پایین آمد و پسرک را روی خر نشاند.
مادر عروس گفت:
عجب خری است.
در نهایت ضعف و پیری پیاده می رود و پسرش را که  بمبی از   نرژی و نیرو  است
روی خر می نشاند.
ملا شنید
پسرش را پایین آورد و هر دو کنار خر به راه افتادند
مادر عروس از راه رسید و ایراد گرفت:
خر تر از خر
خود ملا و پسرش است که سوارش نمی شوند.

آن هایی که نقشه های نفاق، فتنه و جنگ می کشند، هرگز نمی توانند برای ملت و سرزمینی پیام صلح و دوستی بیاورند.
اسحاق

قرن ۲۱ قرن شارلاتان ها ست
 حریفان
حرف خود را
سریع السیر
وارونه می سازند
به آسانی  آب خوردن
دروغ می گویند
شرم و شعور
حکم کیمیا پیدا کرده اند.
ارزش انسان ها
بر اساس حساب بانکی شان تعیین می شود
قرن ۲۱
قرن توحش و بربریت و جاهلیت مدرن است
بشر
دوباره به جنگل پناه آورده است
خرد خفته است
و
هیولا
بیدار شده است
جهان در آستانه جنگ هسته ای است  



سرمد
مرا چون قطره‌ی اشکی ز چشم انداختی رفتی
تو هم ای نازنین قدر مرا نشناختی رفتی
معنی تحت اللفظی:
همه مثل تو
قدر مرا
که  تحفه نطنزم
 نمی دانند.

به چندین آرزو چون سایه در پای تو افتادم
ولی دامن فشاندی قد به ناز افراختی رفتی
معنی تحت اللفظی:
من بسان سایه به زیر پای تو افتادم
ولی همان رفتاری را که با سایه می کنند، با من کردی.

مرا عشق تو فارغ کرده بود از دیگران اما
تو سنگین ‌دل ز من با دیگران پرداختی رفتی
معنی تحت اللفظی:
عشق سبب بی نیازی من از همه شده بود
تو بی اعتنا به من عاشق دیگران شدی

تمنای نگاهی داشت دل از چشم مست تو
تغافل کردی و کار دلم را ساختی رفتی
معنی تحت اللفظی:
من در حسرت نگاهی از تو می سوختم
تو ولی نگاهی حتی  به من نینداختی

ندادی آشنایی چون گذشتی از کنار من
تو ای بیگانه‌‌خو گویی مرا نشناختی رفتی
معنی تحت اللفظی:
تو خوی بیگانگان را داری
به همین دلیل از کنارم بسان بیگانه ای گذشتی

 
ز چشمم رفت بی ‌او روشنایی وز پی‌اش ای اشک
تو هم زین خانه‌ی تاریک بیرون تاختی رفتی
معنی تحت اللفظی:
در غیاب او کور شدن (او نور چشمم بود و با رفتنش چشمم کور شد)
و
اشک از چشمان کورم (که بسان خانه طلمتکده بودند) چکید و بر خاک افتاد.

اگر آرام ننشینی به خاکت افگنم ای دل
همان گیرم که در پایی سر و جان باختی رفتی
معنی تحت اللفظی:
ای دل اگر آرام و قرار نگیری
نابودت می سازم
آن سان که انگار سر و جانت را در پای این و آن از دست داده ای.


ابو فول در گفت‌وگو با خبرنگار آناتولی می‌گوید: «مرا از بیمارستان کمال عدوان بازداشت کردند، در حالی که روی تخت بیماری بودم و حتی توان حرکت نداشتم. نظامیان به سرم از جلو و پشت ضربه زدند و دو ساعت بعد، دیگر هیچ ندیدم.»
بر اساس این گزارش، نیروهای ارتش اشغالگر صهیونیستی در ۲۷ دسامبر ۲۰۲۴ با یورش به بیمارستان کمال عدوان در شمال نوار غزه، بیماران و کادر درمان را در داخل بیمارستان محاصره کردند و ابو فول را از تخت بیمارستان بازداشت نمودند.
ابو فول در سال ۲۰۱۵ در پی حمله هوایی "اسرائیل" یکی از پاهای خود را از دست داده بود و از آن زمان بدون پای مصنوعی زندگی می‌کرد. همین ناتوانی جسمی سبب شد هنگام یورش نظامیان نتواند فرار کند و به‌سادگی به اسارت درآید.
او چند ماه پس از بازداشت، در چارچوب توافق تبادل اسرا میان مقاومت فلسطین و رژیم صهیونیستی آزاد شد؛ توافقی که بر اساس آن، رژیم اشغالگر ۱۹۶۸ اسیر فلسطینی، از جمله ۲۵۰ محکوم به حبس ابد و بیش از ۱۷۰۰ اسیر از غزه را آزاد کرد.
ابو فول در روایت شکنجه‌های خود می‌گوید: «در بازجویی، آن‌ها مرا با مشت و لگد می‌زدند، ناسزا می‌گفتند و بی‌رحمانه تحقیرم می‌کردند. ضربه سنگینی به سرم وارد کردند، چشمانم سیاهی رفت و خون و اشک از آن جاری شد. دو ساعت بعد، وقتی به هوش آمدم، هیچ نوری نمی‌دیدم.»
او دوران بازداشت را به‌عنوان سخت‌ترین روزهای زندگی خود توصیف می‌کند و می‌گوید: «در سلول تاریک و زیر شکنجه، معنای واقعی کلمه زندان و قهر را فهمیدم. اما بدتر از همه، از دست دادن بینایی بود؛ تاریکی مطلق، هم درون و هم بیرون.»
با وجود رهایی از زندان، شادی آزادی برای ابو فول ناقص است. او می‌گوید: «آزاد شدم، اما نتوانستم پدر و مادرم و عزیزانم را ببینم. هیچ احساسی در دنیا با نفس کشیدن هوای آزاد برابر نیست، ولی آزادی بدون دیدن نور، دردناک است.»
اکنون خانواده ابو فول پس از تخریب خانه‌شان توسط ارتش اشغالگر، در چادری در جنوب نوار غزه زندگی می‌کنند. او که هنوز از درد در چشمان و پای باقیمانده‌اش رنج می‌برد، از نهادهای بین‌المللی می‌خواهد برای درمانش اقدام فوری کنند.
وی با بیان اینکه «درد چشم‌هایم به‌ویژه در سمت راست طاقت‌فرساست» افزود: «در چشم چپم هنوز احساس بسیار ضعیفی دارم و امید دارم بتوانم با درمان خارج از غزه بخشی از بینایی‌ام را بازیابم.»
ابو فول همچنین از نیاز مبرم به پای مصنوعی سخن گفت و خواستار حمایت نهادهای انسانی شد تا بتواند دوباره راه برود و زندگی عادی‌تری را تجربه کند.
او در پایان گفت: «من از ظلم "اسرائیل" نابینا شدم، اما چشم دلم به آزادی و بازگشت به سرزمین‌مان باز است. ما مردم غزه شاید جسم‌مان را از دست بدهیم، اما هرگز تسلیم نمی‌شویم.»


هوش مصنوعی
 تصمیمگیر نیست.
 ولی مددرسان بشر است.
هوش مصنوعی را بشر برنامه ریزی و تغذیه اطلاعاتی می کند


من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی
ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه
ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی
آن نه خالست و زنخدان و سر زلف پریشان
که دل اهل نظر برد که سرّیست خدایی
پرده بردار که بیگانه خود این روی نبیند
تو بزرگی و در آیینهٔ کوچک ننمایی
حلقه بر در نتوانم زدن از دست رقیبان
این توانم که بیایم به محلت به گدایی
عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامت
همه سهل است تحمل نکنم بار جدایی
روز صحرا و سماعست و لب جوی و تماشا
در همه شهر دلی نیست که دیگر بربایی
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
شمع را باید از این خانه به در بردن و کشتن
تا به همسایه نگوید که تو در خانهٔ مایی
سعدی آن نیست که هرگز ز کمندت بگریزد
که بدانست که در بند تو خوشتر که رهایی
خلق گویند برو دل به هوای دگری ده
نکنم خاصه در ایام اتابک دوهوایی


من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی
معنی تحت اللفظی:
تو بی مهر و بی وفایی
چون عهد می بندی ولی به عهد منعقده وفا نمی کنی
 دلیل دل دادن من به تو
خوبی بی انتهای تو ست.

سعدی در این دو بیت قادر به کشف حقیقت و بیان حقیقت نیست.
عاشق
اصلا نمی داند که چرا دلش با ددین پسرکی و یا دخترکی از دستش می رود.
عشق
مثل زلزله است.
عشق (زلزله)
دست خود عاشق (زلزله زده) نیست.
عاشق
چه بسا اصلا نمیداند که چرا عاشق این شده است و نه آن.
معشوق
اصولا
متنفر از عاشق است
معشوق عاشق کس دیگری است
یعنی معشوق خاص خود را می جوید و یا دارد.
معشوق
بر خلاف ادعای سعدی
عهدی با عاشق منفور نمی بندد.
عاشق مثل کنه دنبالش می افتد و او هم الکی وعده دیدار می دهد.
همین و بس.
خوبی و بدی معشوق
تعیین کننده نیست.
بشر می تواند عاشق جلاد خود حتی بشود
مراجعه کنید به کلیدر



محدودیت ها فقط در ذهن تو ست
بروسلی

به این جور افراد پادرهوا
صفت وارونه بین و وارونه اندیش و وارونه گو داده می شود
در دیالک تیک عین و ذهن
نقش تعیین کننده از آن عین است.
ذهن = آیینه ای که عین در آن انعکاس می یابد.
انعکاس = عکس برداری و عکس اندازی
محدودیت ها
در عالم مادی و واقعی و عینی وجود دارند
و
ذهنیات بشر راجع به محدودیت ها
عکس محدودیت های مادی و عینی اند
اگر
سدی و خندقی مین زاری در عالم واقع وجود نداشته باشد
محدودیتی در ایینه ذهن منعکس نمی شود
یعنی عکس تابع اصل است
و
نه برعکس.


تعداد بی شماری از روشن فکرانى که من می شناسم، عقبِ هیچ وُ پوچ میگردند، کاری انجام نمیدهند. خودشان را میگیرند، قیافه هاشان جدی است، حرف هایِ گنده گنده میزنند، مدام تئوری می بافند در حالیکه توده یِ وسیعی از مردم مانندِ بردگان زندگی می کنند.
من از قیافه هایِِ جدی وحشت دارم از حرف هایِ گنده گنده واهمه دارم بهتر است دیگر حرف نزنیم.
چخوف

این حرف های چخوف
ارزش علمی ندارند.
چخوف  حرف های بهتری دارد.

چخوف و در واقع حریف
خیال می کند که روشنفکریت نه قشری اجتماعی بلکه طبقه ای اجتماعی همگونی  است
چخوف و در واقع حریف
نمی داند که هر طبقه اجتماعی روشنفکران خاص خود را دارد
گنده گویی و خود بزرگ بینی  خصیصه همه روشنفکران همه طبقات اجتماعی نیست
مردم هم به طبقات اجتماعی تقسیم بندی شده اند
همه برده نیستند
خیلی ها هم اربابند و استثمارگرند و یا مزدور طبقات حاکمه اند و نان خونالود می خورند

"فرّخی یزدی"
هرگز دلم برای کم و بیش غم نداشت
آری نداشت غم که غمِ بیش و کم نداشت
در دفترِ زمانه فتد نامش از قلم
هر ملّتی که مردمِ صاحب‌قلم نداشت
در پیشگاهِ اهلِ خرد نیست محترم
هر کس که فکرِ جامعه را محترم نداشت
با آنکه جیب و جام من از مال و می تهی‌ست
ما را فراغتی است که جمشید جم نداشت
انصاف و عدل داشت موافق بسی ولی
چون فرخی موافقِ ثابت‌قدم نداشت

"فرّخی یزدی"
هرگز دلم برای کم و بیش غم نداشت
آری نداشت غم که غمِ بیش و کم نداشت
معنی تحت اللفظی:
برای من کمیت ثروت هرگز مهم نبوده است.

در دفترِ زمانه فتد نامش از قلم
هر ملّتی که مردمِ صاحب‌قلم نداشت
معنی تحت اللفظی:
ملتی که اهل قلم نداشته باشد، بی نام می ماند.

در پیشگاهِ اهلِ خرد نیست محترم
هر کس که فکرِ جامعه را محترم نداشت
معنی تحت اللفظی:
کسی که به فکر جامعه نباشد مورد احترام خردمندان قرار نمی گیرد

با آنکه جیب و جام من از مال و می تهی‌ست
ما را فراغتی است که جمشید جم نداشت
معنی تحت اللفظی:
 علیرغم خالی بودن جیبم از پول و جامم از می
  آسایش ما بیشتر از آسایش جمشید شاه است

انصاف و عدل داشت موافق بسی ولی
چون فرخی موافقِ ثابت‌قدم نداشت
معنی تحت اللفظی:
خیلی ها طرفدار عدالت و انصاف  اند
ولی کسی پیگیرتر از فرحی در این زمینه نیست


«اگر اسرائیلی‌ها میتوانستند، تمام ساکنان غزه را نابود می‌کردند - من نتانیاهو را نمی‌گویم، من تمام جامعه اسرائیل را می‌گویم. برای آنها، مردم غزه موشهای کثیف و زباله‌های انسانی هستند. اسرائیل مانند کودکی است که با ذره‌بین مورچه‌ها را می‌سوزاند.» نورمن فینکلشتاین، یک استاد یهودی ضدصهیونیست، درباره سادیسم و برتری‌طلبی جامعه استعماری صهیونیستی صحبت می‌کند که فلسطینی‌ها را پست‌تر می‌بیند و از نابودی آنها لذت می‌برد، مانند کودکی که از پرتوهای خورشید از طریق ذره‌بین برای سوزاندن مورچه‌ها استفاده می‌کند.

می‌گویند می‌توانی به خانه برگردی... اما تو دیگر خانه‌ای نداری، خانواده‌ای نداری، و پابرهنه در سرزمین ویران‌شده‌ات پرسه می‌زنی.


فرق بین غرور ، تکبر و عزت نفس
۱. توهم شناختی (Cognitive Illusion / Delusion of Knowledge)
این یعنی فرد درباره‌ی دانایی یا درک خودش دچار خطا می‌شود،
او می‌پندارد که می‌داند، در حالی‌که نمی‌داند.
در روان‌شناسی، این را نوعی «bias» یا سوگیری ذهنی می‌دانند.
مثل اثر مشهور Dunning–Kruger effect The که می‌گوید:
افراد کم‌دانش معمولاً توانایی خود را بیش از اندازه برآورد می‌کنند،
و افراد واقعاً دانا برعکس، معمولاً خود را کمتر از واقع می‌پندارند.
مثال:
کسی که چند جمله درباره‌ی فیزیک کوانتومی خوانده، اما گمان می‌کند آن را می‌فهمد،
در حالی‌که ذهنش فقط از دانایی توهمی پر شده است.
این همان غرور شناختی است.

۲. توهم وجودی (Ontological Illusion / Delusion of Being)
در این حالت، فرد در اصلِ هستی و جایگاه خود دچار خطا می‌شود.
او می‌پندارد «من از دیگران برترم»، یا «من باید مرکز جهان باشم».
این توهم نه فقط ذهنی، بلکه وجودی و عاطفی است؛
ریشه در احساس «برتری وجودی» دارد، نه در اشتباه فکری صرف.
به‌همین سبب، به تکبّر می‌انجامد.
مثال:
فرعونی که گفت: «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى» —
او دچار توهم وجودی بود، چون خودش را بالاتر از همه می‌پنداشت، نه صرفاً داناتر.
به طور خلاصه:
غرور = توهم شناختی نسبت به خویش است.
تکبّر = توهم وجودی نسبت به دیگران میباشد.
۳-عزّت نفس (Self-respect / Dignity)
یعنی:
احساس ارزشمندی درونی بدون مقایسه با دیگران.
کسی که عزّت نفس دارد، خود را محترم می‌داند چون می‌داند انسان است، می‌کوشد، درست‌کار است، و از اصول خود نمی‌گذرد.
این حس از درون می‌جوشد، نه از تأیید یا تحسین دیگران.
نشانه‌های عزّت نفس:
• احترام به خود و دیگران
• پذیرش اشتباهات بدون تحقیر خود
• فروتنی همراه با استواری
• آرامش و اعتماد به نفس پایدار


توهم شناختی  
  یعنی فرد درباره‌ی دانایی یا درک خودش دچار خطا می‌شود،
او می‌پندارد که می‌داند، در حالی‌که نمی‌داند.

توهم معرفتی و نه شناختی.

این دعاوی باید تحلیل مارکسیستی شوند:

دانایی انتزاعی که وجود ندارد تا بشر راجع بدان دچار خطا شود
هر کس بسته به رشته و حرفه و اشتغال و تخصص خود
دانشی راجع به چیزی دارد
دانش بشری چه ربطی به توهم معرفتی دارد.
هر کس بهتر از دیگران خودش را و نقاط قوت و ضعفش را می شناسد.
دچار توهم نمی شود.

با مفاهیم پسیکولوژیکی (روان شناسی) فقط می توان دست به خودفریبی و عوامفریبی زد
ولی نمی توان به کشف حقیقت نایل آمد.
بفرمایید ببینیم که حقیقت چیست؟


مردانه زیست و مردانه جنگید
ناجوانمردانه به شهـادت رسید؟

چه ادبیاتی؟
شور کور به عوض شعور و تنویر و نور.
سنوار
سازمانده عملیات ۷ اکتبر بود
که چند صد نفر از جوانان عازم از جهان به اسرائیل برای رقص و شادی و بخشی از سکنه شهر به قتل رسیندند و تعدادی گروگان گرفته شدند.
نتیجه اش چی شد؟
غزه با خاک یکسان شد
۵۰۰ هزار تن از سکنه غزه کشته و مجروج و معلول و مریض و تیمار شدند
صدها تن از سران سوریه و لبنان و عراق و یمن و ایران ترور شدند
حکومت سوریه
سرنگون شد
بخش بزرگی از خاک فلسطین توسط مجانین اشغال شد
تأسیسات اتمی و صنعتی و پزشکی ایران بمباران شدند
خواب خرد
به بیداری هیولا می انجامد
خرد
بهتر از هرچه ایزد بداد

اختلاف لنین با آن و این
به چه درد بی درمان کسی می خورد؟
اقتصاد سیاسی کذایی
اسم ها ر ابا ایسم ها یکسان می پندارد.
لنین چه ربطی به لنیینسم دارد؟


او حرف مرا نفهمید و من از تشریح یک تصویر تنفر دارم.
 یا حرف مرا می‌فهمند یا نمی‌فهمند.
من که مفسر نیستم.
 عقاید یک دلقک؛
هاینریش بل.

تشریح تصویر چه ربطی به توضیح حرف دارد؟
هاینریش بل
تفاوت تصور  (حرف) با تصویر را نمی داند


من عاشق شعر و ادبیات بودم و در جوانی برای گلهایی که در تل زعتر و دیر یاسین پرپر شدند شعر می نوشتم؛ برای مادر شهید مفقود الاثری که در سر پل ذهاب نگاهش همیشه به در دوخته بود، برای قلبهایی که با عشق هاشان تیرباران شدند، برای پرنده هایی که با قفس هاشان کوچ کردند ، برای رنگین کمان صبح که دختر شالیکار آسمان است ، برای شور و عشق ....
اما شعر و عشق و جوانه های امید هر روز در خاورمیانه تیرباران می شوند . خاورمیانه برادر جوانی ست که حسرت دیدارش سینه ات را سوراخ میکند . خاورمیانه یک روز برای کودک عراقی خون می بارد ، روز دیگر برای مادر سوری. یک روز در افغانستان زنده به گور می شود روز دیگر در غزه!
خاورمیانه جایی ست که شعرها در آن به تفنگ تبدیل میشوند و نغمه های عاشقانه به ناله و فریاد!
اهل خاورمیانه که باشی یاد می گیری مهم نیست چقدر عاشق صلح و رویا باشی مجبور میشوی که بپذیری فقط "در شعرنمیتوان زیست!"
و یاد می گیری که حتی برای صلح هم باید از حقوق مردم تحت ستم دفاع کرد ، حتی برای صلح باید مبارزه کرد !

راحله
شعر
چیست؟
شعر
یکی ا فرم های هنر است
هنر
چیست؟
هنر
یکی از فرم های شعور است.
شعور هنری
اولین فرم شعور بشری است که توسط شعور اساطیری و بعد شعور مذهبی و بعد شعور فلسفی و بعد شعور فلسفی ـ علمی (مارکسیسم) نفی دیالک تیکی شده است
شعور هنری
نمی تواند الترناتیوی برای شعور فلسفی - علمی (مارکسیستی) باشد
ولی میتواند به درد عوامفریبی بخورد
یا فراگیری مشقت بار مارکسیسم
و
یا درجا زدن در منجلاب جهالت  و بربریت


چشم ها را باید شست
 و
 حقیقت را باید دید.
مگر بشر الاسد
 سوریه را در محاصره عدوان قرار داده بود
 تا سید علی قرار دهد؟
مگر سران یوگوسلاوی
کشور را در محاصره عدوان قرار داده بودند که تکه تکه شد؟
مگر قذافی حتی به گناهان ناکرده اقرار نکرد و اسرائیل را به رسمیت نشناخت
که لیبی به جهنم بدل شد؟
بشر الاسد یار غار عردوغان و بانو بود که کشورش به تساوی میان دونالد و عردوغان و نتان و این و آن تقسیم شده است


سوبژکتیو امری ذهنی است
حق پرست

یکی از معانی مفهوم فلسفی سوبژکت
ذهن است.
فقط یکی از ان معانی بیشمار.
به همین دلیل
فرهنگ مفاهیم با فرهنگ واژه ها یکی نیست.

مراجعه کنید به تعریف سوبژکت در دایرة المعارف روشنگری.

وقتی مارکس در تزهایی راجع به فویرباخ
از سوبژکت تاریخ سخن می راند
منظورش ذهن که نیست
منظورش مثلا پرولتاریا ست
پرولتاریا = سوبژکت تاریخ در دوران کنونی = گورکن سرمایه داری
پرولتاریا که ذهن نیست
سوبژکت را ضمنا می توان به  فاعل ترجمه کرد.
مثال:
سوبژکت شناخت
یعنی شناسنده
سوبژکت را ضمنا می توان به  مفعول ترجمه کرد.
مثال:
چو مرد سماع است، شهوت پرست
به آواز خوش، خفته خیزد نه مست
معنی تحت اللفظی:
اگرشنونده  سماع شهوت پرست باشد، از شنیدن سماع  دستخوش خر و پف می شود و نه دستخوش مستی.
مستمع سماع  در این بیت شعر سعدی  
سوبزکت شناخت است
اوبژکت شناخت = سماع
مثال دیگر:
لنین می گوید:
حقیقت عینی است.
ناصر آقاجاری می گوید
حقیقت = انعکاس واقعیت
و
انعکاس واقعیت  چیزی ذهنی است
حق با کدامیکی است؟

هم میهنان گرامی اگر با رفتار و عقاید رضا پهلوی و هوادارانش که ریا کارانه خود را مدافعان ملت ایران میخوانند و دیگرانی که به اصطلاح خود را نویسنده و یا شاعر خطاب میکنند و یا سخنگویانی که در رسانه ها شعار ضد رژیم سر میدهند مخالف هستید و با آنها اختلاف نظر دارید به آنها اجازه ندهید با تهمت زدن بشما که شما همراه رژیم هستید شما را به سکوت وا دارند! و یا خود سانسوری بکنید که مبادا به شما مزدور جمهوری اسلامی لقب بدهند! همین شیوه در دوران قدرت گیری خمینی در جامعه اتفاق افتاده بود کسی جرات نمیکرد علیه خمینی اظهار نظر بکند! از چپ و راست مورد حمله قرارمیگرفت و با تهمت زدن ضد انقلاب براو زندگی و حتی جانش را از او میگرفتند! هم اکنون نیز اگر به این افراد اجازه بدهید با مزدور خواندن شما را بسکوت وادارند اگر بقدرتی برسند بدارتان خواهند آویخت!

تهمت زدن به کسی که او همراه رژیم است.
رضا انصاری

این شیوه عمل چیست
اگر فرمی از مبارزه طبقاتی نیست؟
اگر فرمی از مبارزه ایده ئولوژیکی نیست؟
اگر ترفندی برای مقابله با دگراندیشی نیست؟

خیلی ها هم فحش می دهند و اعصاب دگراندیش را در هم می کوبند تا سکوت پیشه کند.
خیلی ها به دگراندیش رشوه می دهند تا او را بخرند و به سکوت وادارند.
خود انصاری هم فرق زیادی با آنها ندارد.
تنها ره سعادت
پیشه کردن صداقت لسا
صداقت = حقیقت پرستی  .
حقیقت برای خردگرایان
همان خدا   برای مؤمنان است.
توده مولد و زحمتکش
غیر از حقیقت
پشت و پناهی ندارند

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر