۱۴۰۴ مهر ۲۵, جمعه

خود آموز خود اندیشی (۱۳۱۸)

   

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت پانزدهم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۹۲ ـ ۹۳ )

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم

 

اگر مرد لهو است و بازی و لاغ

قوی تر شود، دیوش اندر دماغ

معنی تحت اللفظی:

ولی اگر درویش مدهوش مست

اهل لهو و لعب و بازی و شوخ طبیعی باشد،

نفس اماره اش قوی تر خواهد گشت.

 

سعدی

 در این بیت شعر،

ضد دیالک تیکی درویش در بیت قبلی

را

معرفی می کند:

درویش مدهوش مست

 در بیت قبلی این شعر

فراتر از ملائکه تصور و تصویر می شود

و

در بیت بعدی

اسیر دیو درون.

 

اگر سوبژکت «مرد لهو و بازی و لاغ» باشد، دیو دماغش نیرو می گیرد و از شنیدن صرف عرعر خر عاجز می ماند، چه برسد به سمفونی شنیدن آن.

 

چو مرد سماع است، شهوت پرست

به آواز خوش، خفته خیزد نه مست

معنی تحت اللفظی:

اگر درویش اهل سماع شهوت پرست باشد، از شنیدن آواز خوش دستخوش خر و پف می شود و نه دستخوش مستی.

 

اگر مستمع (سوبژکت) انسانی شهوت پرست باشد، او از شنیدن سماع، نه تنها مست نخواهد شد، بلکه چه بسا، سماع  را با عرعر خر عوضی خواهد گرفت و خواب خوشش آشفته خواهد شد.

 

در این بیت شعر نیز نقش تعیین کننده و مطلق در درک چیزها، به عهده سوبژکت شناخت گذاشته می شود، نه به عهده  اوبژکت شناخت.

 

این ارباب معنی و شهوت پرست بودن مستمع است که ماهیت سماع و صدای پای ستور را تعیین می کند.

 

سعدی و حافظ وارونه سازان حرفه ای و تمام عیارند.

 

حافظ که خرد را از ضمیر پریشان خویش ریشه کن کرده است،

گوشه میخانه را خانقاه خود کرده است و از آزادی عمل بیشتری برخوردار است، در این زمینه سنگ تمام بیشتری می گذارد.

طنز تاریخ را باش!

سعدی که مدافع سرسخت جزم «مشیت الهی» و منکر اختیار انسانی است،

سعدی که برای انسان هیچ نقشی در تاریخ به عنوان سوبژکت (فاعل) قائل نیست

و

مشیت الهی را همه کاره می داند،

 اکنون، در عرصه شناخت، هویت و عینیت چیزها را دور می اندازد و چند و چون آنها را در رابطه با حال و هوای روانی  سوبژکت شناخت (مستمع)

 تعریف و عملا تحریف می کند.

 

به عبارت دیگر سوبژکت شناخت (انسان) را به عنوان تصمیمگیر نهائی در باره چند و چون چیزها معرفی می کند.

اما تناقض دست و پاگیر و لاینحلی را سیستم فکری سعدی باید ناگزیر به همراه برد و آن اینکه چگونه می توان سوبژکت شناسنده را برای آشنائی با حق از خود بی خود کرد، تا درجه هیچ تنزل داد و در عین حال چند و چون موضوع شناخت را به حال و هوای چنین سوبژکت هیچواره و هیچکاره ای  وابسته دانست؟

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر