۱۴۰۴ آبان ۱, پنجشنبه

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۵۴۷)

       https://img2.chinadaily.com.cn/images/202005/27/5ece2147a310a8b2fa4bc20c.jpeg  


میم حجری

 
تجربه
(Erfahrung)
 مفهوم مولتی معنوی و  وسیعی است.
علوم تجربی از قبیل شیمی و فیزیک و بیولوژی و غیره  هم مبتنی بر تجربه (آزمون و آزمایشگاه و تمرین و امتحان و غیره) اند.
 روی مفهوم تجربه باید کار همه جانبه ای صورت گیرد.


سیب
 یکی از تجلیات و فرم های بروز ماده و یا وجود و یا واقعیت عینی است.
مفهوم سیب اما نه مفهومی فلسفی
بلکه مفهومی فلاحتی، باغبانی، بیولوژیکی،  ادبی، اساطیری و غیره   است.
 مفهوم سیب نتیجه تجرید (انتزاع) سیب لبنان و ایران و سوریه و سودان است

تجربه مفهوم بسیار مهمی است که باید رویش کار عرقریز صورت گیرد.
تجربه
به معنی پراتیک  (Praxis)
محک مطمئنی برای تمیز حقیقت از باطل است
 و
یکی از مهمترین کشفیات مارکس است.
کریم هم در قرآن از محک پراتیک بهره برمی گیرد:
الله
  ایمان حضرت ابراهیم
را
به محک تجربه می زند:
اگر به الله ایمان داری،
سر پسر دلبندت را بسان بره ای ببر.
از تل آتش عبور کن.


این یکی دیگر از عکس‌هایی است که پهلوی‌ چی ها به اشتراک می‌گذارند و به این جنایتکاران افتخار می‌کنند! جاستین ترودو، نخست‌وزیر سابق کانادا و مارک کارنی، نخست‌ وزیر فعلی کانادا، هر دو اعلام کردند که اگر نتانیاهوی جنایتکار پا به کانادا بگذارد، به جرم جنایت علیه بشریت دستگیر خواهد شد! اما شاهزاده پهلوی چی ها که قصد خود را برای رهبری ایران اعلام کرده است، با افتخار با نتانیاهوی جنایتکار ضد بشر که توسط دیوان بین‌المللی دادگستری به جرم جنایت علیه بشریت محکوم شده است، همکاری می‌کند. آیا ملت ایران که در چنگال ملایان ضدبشر گرفتار شده است، به یک رهبر ضد بشر دیگر که توسط نتانیاهوی جنایتکار برایشان تعیین شده است، نیاز دارد؟ من به عنوان یک ایرانی، این ننگ را نخواهم پذیرفت.
رضا انصاری



ماشین پروپاگاندای امپریالیسم بیش از هر زمان دیگری در حال شکست است
ماشین پروپاگاندای امپریالیسم به گونه‌ای در حال فروپاشی است که پیش از این هرگز دیده نشده بود. اگر به تقویت کنترل خود بر گفتمان نیاز نداشتند، این همه برای آن تلاش نمی‌کردند و اکنون این کنترل در حال از هم پاشیدن است.
به اسرائیل نگاه کنید. این کشور، بازوی امپریالیسمی است که اهمیت دستکاری در روایت را به خوبی درک می‌کند، تا جایی که اصطلاح خاص خود را برای این عمل ساخته، «هاسبارا»، و سیستم‌های بی‌شماری برای تأثیرگذاری بر برداشت غربی‌ها از صهیونیسم به کار گرفته است. اما آنها در حال باخت هستند.
اسرائیل و حامیانش شاید بیش از هر ملت دیگری در جهان، از اهمیت کنترل گفتمان آگاه باشند، اما با این حال، در حال از دست دادن کنترل آن هستند. حمایت جهانی از اسرائیل به شدت سقوط کرده و برای اولین بار در تاریخ، تعداد بیشتری از رأی‌دهندگان آمریکایی با فلسطینی‌ها همدردی می‌کنند تا با اسرائیلی‌ها.
اسرائیل در حال هراس است. آنها بودجه خود برای پروپاگاندا و عملیات تأثیرگذاری را افزایش داده‌اند، در حالی که میلیاردرهای صهیونیستی مانند لری الیسون، از ثروت خود برای تحکیم کنترل بر شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های اصلی استفاده می‌کنند. اگر احساس نیاز نمی‌کردند، این کار را نمی‌کردند و حتی این هم کارساز نخواهد بود. هیچ پروپاگاندایی نمی‌تواند دو سال نسل‌کشی پخش زنده را به فراموشی بسپارد. پروپاگاندا ابزار قدرتمندی است، اما جادو نیست.
صهیونیست‌های کاخ سفید نیز در حال هراس هستند. دونالد ترامپ اعلام کرده که هدف او از تضمین آتش‌بس، نجات اسرائیل از بحران روابط عمومی ایجاد شده توسط رژیم نتانیاهو بوده است: «بیبی بسیار جلو رفت و اسرائیل حمایت زیادی را در سراسر جهان از دست داد. اکنون من قصد دارم تمام آن حمایت را بازگردانم». این دیدگاه در مصاحبه‌ای جدید با داماد ترامپ، جارد کوشنر، نیز بازتاب یافت، که ادعا کرد رئیس‌جمهور «احساس می‌کرد اسرائیلی‌ها کمی از کنترل خارج شده‌اند» و لازم بود که کنترل شوند، نه برای قربانیان اسرائیلی، بلکه برای «جلوگیری از انجام کارهایی که به نظر او در بلند مدت به نفع آنها نبود».
بنابراین، ما اکنون به نقطه‌ای رسیده‌ایم که عناصر خاصی از امپراتوری در پاسخ به ادراک عمومی از اقداماتشان، در حال تغییر رفتار خود هستند. آنها این کار را نه به این دلیل انجام می‌دهند که ناگهان دارای وجدان شده اند، بلکه به این دلیل است که نیاز دارند به مدیریت افکار ادامه دهند. آنها درک می‌کنند که اگر افکار عمومی فراتر از حد معینی علیه آنها شود، در موقعیت بسیار خطرناکی قرار خواهند گرفت.
هرگاه در تاریخ، افکار عمومی علیه حاکمان ستمگر خود قیام کرده و سرشان را از تن جدا کرده است، الیگارش‌ها و رهبران امپریالیست در سراسر جهان، آن را به خاطر سپردند. ثروتمندان و قدرتمندان همواره به خوبی آگاهند که ما از نظر تعداد به مراتب از آنها بیشتریم و می‌توانیم از این برتری عددی برای رهایی از شر آنها زمانی که اراده کنیم استفاده کنیم، بنابراین برای آنها جلوگیری از این امر یک مسئله وجودی است.
به همین دلیل است که اسرائیل، آمریکا و متحدانشان این همه انرژی صرف حفظ پیچیده‌ترین ماشین پروپاگاندایی کرده‌اند که تاکنون ساخته شده است. آنها می‌دانند که حکومت آنها بر این امپراتوری به توانایی آنها در دستکاری طرز فکر، گفتار، رفتار و رأی دادن مردم عادی وابسته است و بنابراین آنها مدام ما را به سمت اندیشه‌ها و رفتارهایی سوق دهند که به نفعشان است و از آنچه به ضررشان است دور نگه دارند.
تمام این فضای ویران شهری از طریق کنترل ذهنی در مقیاس بزرگ حفظ می‌شود، و این مکانیسم هر روز ضعیف‌تر می‌گردد. افراد بیشتری هر روز درمی‌یابند که تحت حکومت ستمگران هستند، که سیاستمداران و رسانه‌هایشان به آنها دروغ گفته‌اند، و تمام آنچه آموخته بودند که در باره کشور، دولت و جهانشان باور کنند، دروغی بیش نبوده است.
بنابراین، اگرچه در کوتاه‌مدت ممکن است وضعیت تاریک‌تر از همیشه به نظر برسد، روندهایی که شاهدیم به ما می‌گویند که میله‌های قفس یخی ما در حال آب شدن هستند. ما در حال رهاسازی ذهن‌هایمان از برزخهای مصنوعی هستیم که از ما چرخ‌دنده‌هایی مطیع و فرمانبردار ساخته است و در حال بیدار کردن سلامتِ درونی‌مان هستیم.
در این شرایط نباید احساس ناامیدی کنیم، مطمئنا همه چیز به طور عالی پیش نخواهد رفت، اما غیرممکن است که امیدوار نباشم.
آنها در موضع دفاعی هستند. این هرگز قبلاً اتفاق نیفتاده است.
ما فرصت واقعی برای پیروزی در این نبرد داریم.
آرزو بر جوانان
عار نیست.

پرونده اپیستین دارد بیشتر رو می‌شود و مسلماً پای خیلی از این رهبران جنایتکار و هرزه و تجاوزگر را پیش خواهد کشید.
با وجود اینکه، روز دوشنبه کابینه کراستارمر با گرفتن امتیازات و پست های خلق شده برای اندرو، پسر خلف ملکه و برادر شاه چارلی سوم، مخالفت کرده بود، ولی دیروز در بی بی سی گفته شد که میخواهند حتی خانه، یا قصری که برای اقامت او در اختیارش قرار گرفته، را از او بگیرند.
این قصر با آن محل زیبا و محیط آرام و‌ پست های با درآمدهای آنچنانی که بخاطر پسر ملکه بودن باو‌ داده شده، در اصل میتوانست، هزاران جوان انگلیسی را شغل و زندگی برساند.
ویرجینیا گوفر در کتابش اسم اندرو و این خانواده لجن آورده و شرح می‌دهد که چطور اندرو و ایهود باراک نخست وزیر سابق اسرائیل متجاوز، بارها و بارها در سن ۱۷ سالگی بهش تجاوز کردند و او را نالان از درد و خونین رها کردند.
این کتاب حالا و بعد از خودکشاندن او ، مایه رسوائی اندرو شده و به تعبیری روحش هم این جنایتکاران را دنبال می‌کند تا به سزای اعمالشان برساند.
در آمریکا دو نفر از نمایندگان زن که یکی باسم مارجوری تیلور گرین که حتی طرفدار ترامپ بوده و دیگری دموکرات باسم ملانی استنسبری، خواهان افشاء لیست جفری اپیستین هستند.
شاید دلیل رفتن جی دی ونس به اسرائیل آنهم بعد از اینکه، جرد کوشنر (فردی با چشمان بیروح ) همراه با ویتکاف چند روز پیش آنجا رفته بودند، بیشتر برای تغییر جهت دادن و تحت الشعاع قرار دادن مسائل مربوط به اپیستین است.
ونس در مورد آتش بس غزه، می‌گوید :
“آتش بس در غزه، بهتر از آن چیزی است که انتظار داشتیم”
و باعتقاد ترامپ، باید فرصت بیشتری به حماس داده شود؟؟!!
متوقف شدن ملاقات ترامپ و پوتین در بوداپست هم شاید غلبه کردن اتحادیه اروپا به ترامپ و جلوگیری از دادن امتیاز به پوتین ناشی از همین جریانات اخیر است.
هفت میلیون مردم امریکا در مقابله با ترامپ بیرون آمدند و همین ها باعث هرج و مرج و‌ کشیده شدن به جنگ داخلی است .
این مسائل نشان می‌دهد که خودشیفتگی و باجگیری و عربده کشی ترامپ زیادی کش میامد و با تنبیه اندرو، به او نشان دادند که می‌شود او را هم باین سرنوشت دچار کرد.
قربانیان و متجاوزان


این دعاوی دکاتر
فاقد کمتربن ارزش علمی اند
ما قوانین دیالک تیک را از عالی ترین دایرة المعارف های فلسفی آلمان ترجمه و منتشر کرده ایم و اجنه خوانده اند و کیف جن کرده اند






نه.
چه گوارا در نبرد با اترش
 تیر می خورد و زخمی می شود
بعد دستگیر و ترور می شود
قاتلش هم توسط مونیکا (دختر یک نازی فراری از آلمان پس از شکست فاشیسم)
در دفتر کارش در هامبورگ
ترور می شود
چوپان
اطراقگاه چریک ها را لو میدهد
برای اینکه صدای تیر چریک ها  
 گوسفندانش را به هراس می افکند و پراکنده می ساخت



عجب خرافاتی.

مغز به همان اندازه
که
توهین را
 پس اندازه می کند
به همان اندازه
و
چه بسا بیشتر
  تحسین را
ذخیره می کند .
 
برای اینکه نغز همه کاره نیست.
قوی تر از مغز
غریزه است که می تواند کارخانه معز را از کار اندازد.
 توهین
توسط غریزه حفظ نفس
به پستوی ذهن رانده می شود و فراموش می شود
در حالیکه تحسین
توسط همین غریزه حفظ نفس
تقویت و تکثیر  و تحکیم می شود


شخصیت‌های یهودی در سراسر جهان از سازمان ملل و رهبران جهان خواستند اسرائیل را تحریم کنند
بیش از ۴۵۰ شخصیت برجسته یهودی از سراسر جهان با انتشار نامه‌ای سرگشاده، خواستار اعمال تحریم‌های بین‌المللی علیه اسرائیل به‌دلیل «نقض‌ فاحش حقوق بشر» و «اقداماتی که می‌تواند مصداق نسل‌کشی در غزه تلقی شود» شدند. امضاکنندگان از رهبران سازمان ملل و کشورهای جهان خواسته‌اند که با توقف ارسال تسلیحات، اعمال تحریم‌های هدفمند، و اجرای کامل احکام نهادهای قضایی بین‌المللی، در قبال جنایات اسرائیل سکوت نکنند.
در میان امضاکنندگان این نامه، چهره‌هایی از عرصه‌های سیاسی، هنری، دانشگاهی و فرهنگی به چشم می‌خورند؛ از جمله: آبراهام بورگ، رئیس پیشین کنست (پارلمان اسرائیل)، دنیل لوی، مذاکره‌کننده سابق صلح اسرائیل، نائومی کلاین، نویسنده سرشناس کانادایی، مایکل روزن، نویسنده انگلیسی، جاناتان گلیزر، فیلمساز برنده اسکار، والاس شاون، بازیگر آمریکایی، ایلانا گلیزر و هانا آینبیندر، برندگان جایزه امی، بنجامین موزر، برنده جایزه پولیتزر.
روزنامه گاردین در گزارش اختصاصی خود از این رویداد نوشته است: این افراد در نامه خود تأکید کرده‌اند:
«ما سر تسلیم در برابر اندوهی بی‌پایان فرود می‌آوریم، چراکه شواهدی انبوه نشان می‌دهد اقدامات اسرائیل ممکن است بر تعریف قانونی نسل‌کشی منطبق باشد.»
امضاکنندگان خاطرنشان کرده‌اند که بسیاری از معاهدات و کنوانسیون‌های بین‌المللی حقوق بشر، در واکنش به هولوکاست یهودیان تدوین شده‌اند، اما امروز همان اصول توسط دولت اسرائیل نقض می‌شوند. آن‌ها تأکید کردند که «حمایت از فلسطینیان، خیانت به یهودیت نیست، بلکه تحقق آموزه‌های اخلاقی آن است.»
در بخشی از نامه آمده است:
«زمانی که آموزگاران ما گفتند نابود کردن یک انسان، یعنی نابودی یک جهان، هرگز برای فلسطینیان استثنایی قائل نشدند.»
این فراخوان در حالی منتشر می‌شود که تغییرات عمیقی در افکار عمومی یهودیان آمریکا در حال وقوع است. نظرسنجی واشینگتن‌پست نشان می‌دهد ۶۱ درصد یهودیان آمریکایی معتقدند اسرائیل مرتکب جنایات جنگی شده است و ۳۹ درصد نیز آن را نسل‌کشی می‌دانند. همچنین، نیمی از کل رأی‌دهندگان آمریکایی – و ۷۷ درصد دموکرات‌ها – با این تحلیل موافق‌اند.
از زمان آغاز جنگ در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، بنا بر آمار وزارت بهداشت غزه، دست‌کم ۶۵ هزار فلسطینی کشته و بیش از ۱۶۷ هزار نفر زخمی شده‌اند. حدود ۹۰ درصد جمعیت غزه آواره شده‌اند. دو سناتور دموکرات آمریکا اخیراً در گزارشی تأیید کردند که اسرائیل مشغول «پاک‌سازی قومی سیستماتیک» در غزه است.




این دیگ ز خامی است که در جوش و خروش است
چون پخته شد و لذت دم برد، خموش است.
میرزا ابوالحسن جلوه

بدبختی عرفان در خردستیزی آن است:
بدون جوش و خروش
محتوای دیگ پخته نمی شود.
سکون و سکوت
تحفه نطنز نیستند
زنده باد جنبش و سخن

مرتجعین حتی از مرده انقلابیون هم وحشت دارند.
میری رگو، وزیر حمل‌ونقل اسرائیل، اعلام کرد در نشست اخیر
کابینه امنیتی پیشنهاد داده جسد یحیی سنوار، رهبر کشته‌شده حماس، سوزانده شود تا «به نمادی برای مقاومت تبدیل نشود»؛ پیشنهادی که اکنون در حال بررسی از سوی مقامات امنیتی اسرائیل است.
به گزارش رسانه‌های اسرائیلی، وزیر حمل‌ونقل و عضو کابینه امنیتی اسرائیل، دوشنبه ۲۸ مهر گفت در یکی از جلسات اخیر دولت پیشنهاد کرده است جسد یحیی سنوار، رهبر پیشین حماس، سوزانده شود و به این گروه بازگردانده نشود.
رگو در گفت‌وگو با یک رادیوی مذهبی توضیح داد: «فکر می‌کنم باید همان کاری را بکنیم که آمریکایی‌ها با بن‌لادن کردند. برخی نمادها نباید بازگردانده شوند.» او با اشاره به کشته شدن اسامه بن‌لادن توسط نیروهای ویژه آمریکا در سال ۲۰۱۱ و دفن او در دریا افزود که نمی‌خواهد سنوار به‌گونه‌ای دفن شود که بعدها به نماد تبدیل شود.
رسانه‌های اسرائیلی گزارش دادند که پیشنهاد او در حال بررسی از سوی مقامات امنیتی است. رگو گفته است موضوع در خود جلسه کابینه بحث نشده، اما تاکید کرده: «با توجه به شناختی که از خاورمیانه داریم، نمی‌خواهم هیچ‌وقت شاهد دفن سنوار باشم.»

خریت توانگر کند فرد را
خبر کن وزیران ولگرد را
خلایق
در حقیقت
نه مرده ها و مقبره ها
بلکه نام ها ویادها را می پرستند.
نام
یکی از مهمترین مفاهیم اخلاقی فردوسی است
فردوسی بر اساس نام
صدها صفت اخلاقی مثبت و منفی ساخته است
بد نام
نیک نام
نامور
نامدار
نامجو
نام آو



"بخوان"
موج بلندی و موج شکن
خاکی و باد گذران
آتشی و آب سوزان
آرام‌می روی … تیزتر از همگان.
انسان کنونی و فردا
بر چرخ تیزپر تاریخ نشسته ای، دوان دوان
شوری بازمانده از آن کاروان
تو …دوباره اش بخوان.
علی مجتهد جابری
۱۴۰۴/۷/۲۹
تصویر: سرهنگ عزت الله سیامک‌قهرمان ملی در بیدادگاه

آره.
وقتی کسی حرفی برای گفتن ندارد
به شعر پناه می برد.
«به شاعران جهان برگ رخصتی دادند»
 تا از شعر سیر دل سوء استفاده کنند.
همه عوامفریبان جهان
به همین دلیل
یا شاعر بوده اند و یا نثر شعرگونه نوشته اند.
بی دلیل نبود
که
هگل
پس از پایان فلسفه اش
هنر را زاید   دانست
و
قصد قبض روح هنر از هر قبیله را در سر داشت


دیوان دادگستری بین‌المللی قرار است در حکمی بی‌سابقه، درباره تعهد قانونی اسرائیل نسبت به نهادهای امدادرسان در مناطق فلسطینی نظر بدهد.
دیوان بین‌المللی، تحریم نهادهای امدادرسان سازمان ملل از جمله اونروا (آژانس پناهندگان فلسطینی سازمان ملل) از سوی اسرائیل را بررسی خواهد کرد. در این بررسی مشخص خواهد شد که آیا تحریم این نهادها از سوی اسرائیل، مصداق نقض کنوانسیون‌های سازمان ملل متحد بوده است یا خیر.
این بررسی پاسخی است به درخواست کشورها که در نشست سالانه سازمان ملل متحد مطرح شد.
هم‌چنین این حکم نظر می‌دهد که آیا محدود کردن‌ ورود کمک‌های بشردوستانه به غزه از سوی اسرائیل، نقض قوانین بین‌المللی بشردوستانه بوده یا خیر.
هرچند حکم دیوان دادگستری بین‌المللی الزام‌آور نخواهد بود، اما وزن دیپلماتیک و اخلاقی خواهد داشت.


"صلح" امریکایی و نتانیاهو: روز یکشنبه ۱۵۳ تن بمب بر غزه انداختیم

دوستان سلام: دانالد ترامپ "پایان" جنگ در غزه را اعلام کرد. مراسم "با شکوه" برگزار کرد؛ در پارلمان اسرائیل سخن گفت، و راجع به کمک خود به اسرائیل لاف زد.

ولی همانطور که بسیاری، از مردم عادی، مثل من، گرفته، تا کارشناسان پیش بینی‌ میکردند، اسرائیل به هیچ توافقی پایبند نیست. بنیامین نتانیاهو دیروز، دوشنبه ۲۰ اکتبر، در پارلمان اسرائیل، کنست، با "افتخار" گفت، "روز یکشنبه [گذشته] ۱۵۳ تن بمب روی غزه انداختیم."

بر طبق گزارش‌های معتبر، اسرائیل تأ بحال ۸۰ بار -- درست خواندید، ۸۰ بار -- آتش بس را نقض کرده است.

این را هم یادآوری کنم که یکی‌ از نامزد‌های جایزه صلح نوبل امسال، اروین کاتلر Irwin Cotler کانادایی بود که حامی‌ فرقه مجاهدین و عضو لابی اسرائیل در آمریکا علیه ایران، یعنی‌ "اتحاد علیه ایران هسته ای" میباشد.

به این می‌گویند صلح امریکایی شایسته جایزه صلح نوبل، از همان نوعی که مناهم بگین، اسحاق رابین، شیمون پرز، آنگ سان سوچی، هنری کیسینجر، و امسال مارینا کورینا ماچادو ونزوئلا، گرفتند، که آخری از آمریکا و اسرائیل دعوت کرد تا به کشور او برای سقوط دولت مادورو حمله کنند.




فروید می‌گوید:
« تمدن از آنجا آغاز شد که انسان به جای سنگ، کلمه پرتاب کرد.»

فروید و یونگ و غیره
اصلا نمی داند که کلمه چیست؟
راستی
کلمه چیست و از کجا آمده است؟




در یک اقدام بی‌سابقه و انسانی‌رئیس‌جمهور کلمبیا دستور داده است تمام طلای ضبط‌شده از قاچاق‌بران مواد مخدر به جای خزانه دولت، برای درمان کودکان مجروح غزه اختصاص یابد.
او گفته است که رنج کودکان فلسطینی وجدان بشریت را صدا می‌زند و کلمبیا نمی‌تواند در برابر درد آن‌ها خاموش بماند



از حضرت لطفی جه پنهان
که
اولا
 مش دونالد و مش نتان
واضع قوانین نیستند
واضع قوانین
همه جا
قوه مقننه است
یعنی پارلمان هر کشور است
یعنی مجمع نمایندگان مردم است
ثانیا
 مش دونالد و مش نتان
بدترین مخالفان قواین کشور مربوطه اند
قانون شکن اند
تبهکار اند.
تحت تعثیب اند.

ثالثا
 مش دونالد و مش نتان
توسط قوانین کشور مربوطه
محکوم شده اند ویا محاکمه باید بشوند.
یکی از دلایل تداوم کشتار در غزه
فرار مش نتان از محاکمه است
تف باران شدن را به زندان رفتن و چند سال  آب خنگ خوردن  ترجیح مید هد.
مش دونالد که بارها محکوم شده است
و
قاعدتا باید محبوس باشد.
ولی چون خلایق انتخابش کرده اند به عوض زندانی شدن
رئیس جنقور شده است
رابعا
 مش دونالد و مش نتان
در صد لغو قوانین و تبدیل جامعه و جهان  به جنگل ویا حتی به جهنم اند




 شما از سیب دریافتی کم یا بیش منطبق با واقعیتش دارید
حقیقت سیب را کشف کرده اید؟

محتوای این سؤال این بوده است که داشتن دریافت کم یا بیش منطبق با سیب از سیب
ربطی به کشف حقیقت سیب ندارد.
برای اینکه حقیقت هر چیز
با ماهیت و ضرورت و عامیت و کلیت ان چیز در پیوند است.
یعنی
برای کشف حقیقت سیب
باید کل اندیش بود
یعنی فلسفی ـ علمی اندیش بود
مارکسیست بود.
به همین دلیل
بیولوگ (زیست شناس) و شیمیست نمیتوانند حقیقت سیب را کشف کنند
فقط می توانند انشاء بنویسند.
برای اینکه
حقیقت و ماهیت و ضرورت و عامیت و کلیت
مفاهیم فلسفی اند و نه مفاهیم بیولوژیکی و شیمیایی


دلم برای باغچه میسوزد
کسی به فکر گل‌ها نیست
کسی به فکر ماهی‌ها نیست
کسی نمی‌خواهد
باور کند که باغچه دارد می‌میرد
که قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده‌است
که ذهن باغچه دارد آرام آرام
از خاطرات سبز تهی می‌شود
و حس باغچه انگار
چیزی مجردست که در انزوای باغچه پوسیده‌ست
فروغ فرخزاد

۱
دلم برای باغچه میسوزد
کسی به فکر گل‌ها نیست
کسی به فکر ماهی‌ها نیست
کسی نمی‌خواهد
باور کند که باغچه دارد می‌میرد
فروغ

فروغ در این شعر
جامعه را به باغچه تشبیه می کند
و
اعضای جامعه را به گل ها و ماهی ها .
به سبب بی اعتنایی به اعضای جامعه
جامعه رو به زوال می رود

۲
که قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده‌است
که ذهن باغچه دارد آرام آرام
از خاطرات سبز تهی می‌شود
و حس باغچه انگار
چیزی مجردست که در انزوای باغچه پوسیده‌ست
فروغ فرخزاد
فروغ
باغچه را و در واقع  جامعه را
به اندامی تشبیه تشبیه می کند که بیمار است:
قلبش ورم کرده است
مغزش قادر به صدور فرمان رویش نیست



هستی یا وجود احتمالاً بر اساس این اصل طراحی شده است:
دیالکتیک روش و مدلی است که حرکت و دگرگونی را در تمام جنبه های مادی، اجتماعی، اقتصادی، اخلاقی و طبیعی به کار می گیرد.
گزیده ای از عناوین قوانین دیالکتیکی:
قوانین دیالکتیکی هگل:
اصولی که نظریه داروین نیز بر آنها مبتنی است:
1- اصل علیت: در عالم زنده هیچ رویدادی بدون علت وجود ندارد.
2- اصل حرکت: جهان زنده دائماً در حال تغییر است.
۳ – اصل تبدیل تغییرات کمی به تغییرات کیفی: در جهان زنده، انباشت تغییرات کمی منجر به تغییرات کیفی می‌شود.
۴ – اصل پایستگی ماده و انرژی: انرژی فقط حالت خود را تغییر می‌دهد؛ از بین نمی‌رود.
۵ – اصل اضداد: هر جزئی از جهان زنده و کل آن دارای یک اضداد است که به آن هویت می‌دهد، تضادی که پویایی حرکت را ایجاد می‌کند و تضاد جدیدی (تز، آنتی‌تز، سنتز) ایجاد می‌کند.
۶ – اصل ترکیب: اضداد جهان زنده دائماً در تعامل هستند و در نهایت ادغام می‌شوند. از این ادغام، ترکیبی جدید وارد دایره هستی می‌شود که خود دارای یک اضداد است.
۷ – اصل نفی در نفی: هر سیستمی، چه یک ارگانیسم منفرد، چه طبقه، چه گونه، چه جنس، چه خانواده و غیره، یک واقعیت عینی است که در طول زمان از طریق تعامل اضداد نفی می‌شود. به جای آن، یک واقعیت عینی جدید پدیدار می‌شود که روزی نفی می‌شود و به واقعیت عینی دیگری تبدیل می‌شود.
نتیجه‌ی نفی در نفی، فرآیند " دگرگشت" یا تکامل است.
دکتر روشن



"رهبر خارجی که به خاطر سانسور آمریکایی‌ها بالیده است. این مرد کشوری با ۹ میلیون نفر جمعیت را اداره می‌کند که برای بقای خود کاملاً به دلار مالیات ما وابسته است. و او در مقابل دوربین می‌گوید هر کسی که با من در ایالات متحده مخالف باشد، نازی است..."
- تاکر کارلسون درباره نتانیاهو


حمید تقوایی، ابراهیم علیزاده، عبدالله مهتدی در کنار سایر لاشخورها ی سیاسی ، روی سکوی تبانی های پشت پرده علیه منافع کارگران و زحمتکشان ایران
حامد
کارگران، زحمتکشان و زندانیان سیاسی می‌رزمند، اپورتونیستها در پشت درهای بسته ی لابیگری، توطیه می‌چینند

«و اما "رعاياى" اين عروسکان تاج به سر خوب ميدانند که پرواز دسته‌جمعى لاشخورها نشانه وجود مُردارى در آن حوالى است.» - لنين- ميليتاريسم جنگ طلبانه و تاکتيکهاى ضد ميليتاريستى سوسيال دمکراسى

نباید از یاد برد که مبارزه با ارتجاع حاکم، جدا از مبارزۀ مداوم با انواع اپورتونیسم و دشمنان مردم نیست
!

ارتجاع حاکم بر ایران، بزرگترین پایگاه انواع گروهبندی های امپریالیستی و دشمن اصلی کارگران و زحمتکشان کشور ما است! این رژیم اینروزها بعد از پایان شاید موقت جنگ دوازده روزه، شمشیر از رو بسته است و به موازات تشدید سرکوب ها، اعدام ها، بگیر و ببندها، اخراج فله ای هزاران مهاجر آسیب دیده ی افغانی را نیز در دستور کار خویش قرار داده است. تبلیغات ناسیونالیستی- فاشیستی با انواع تبلیغات مذهبی در هم آمیخته میشود، تا تحقق جنایاتش در اذهان عمومی توجیهی داشته باشد. این موج شدت یابی سرکوب با تبلیغات مبارزه با "ضد جاسوسی"، توسط رژیم جاسوس پرور، جمهوری اسلامی همراه است.

رژیمی که با در آغوش گرفتن ساواک و ارتش شاهنشاهی، در ستون فقرات دستگاه های نظامی- امنیتی- اداری خویش، جاسوسی را نهادینه کرد!

امروزه تلاش می‌کند با دستگیری یک با دو سرباز پیاده نظام این شبکه ی جاسوسی، همچون مبارزه با قاچاقچیان کوچک مواد مخدر، پخش کنندگان اصلی و خودی این مواد را در بدنه ی ساختاری حکومتی خویش حفظ کند و همین تبلیغات علیه دو سرباز پیاده را ابزار سرکوب ها، اعدام ها و اخراج کردن جنایتکارانه ی مردم مهاجر، جنگزده و آسیب‌دیده ی افغانستانی بکند.

در این میان کرکس ها و لاشخورهای سیاسی ایرانی در صفوف اپوزسیون مرتجع، که در انتظار پریدن به سکوی قدرت در سرزمین سوخته و یا رسیدن به تیکه پاره هایی از آن بودند و هستند و تداوم جنگ ارتجاعی را به قیمت به خاک و خون کشیدن یک کشور دیکتاتور زده تبلیغ و ترویج میکردند، تهاجم تبلیغاتی وسیعی را علیه رژیم حاکم بر ایران در پیش گرفته اند.

ولی هماگونه که در طول جنگ دوازده روزه، تبلیغات جنایتکارانه ای به نفع ارتش متجاوز آمریکا و اسرائیل براه انداخته بودند و تنها علیه رژیم ج. ا. تبلیغ میکردند، امروزه نیز سکوت مرگباری به نفع جنایات جاری در غزه در پیش گرفته اند.

پیام جدید شان این است که صداها را علیه جنایات رژیم آنچنان بلند کنید که فریاد های غزه و.. شنیده نشوند! و سیاست های پرو اسرائیلی و امریکایی این دشمنان مردم به فراموشی سپرده شود.

افشای بی امان و پی در پی جریانات اپوزسیون مرتجع، از حکاکا تا سلطنت طلبها و مجاهدین و شرکاء، یکی از پایه ای ترین وظایف کمونیستها و انقلابیون در مبارزه علیه رژیم ارتجاعی حاکم است. گفتمان انقلابی و خواسته های انقلابی باید به گفتمان مسلط جامعه و ملکه ی ذهن توده ها شود

یکی از ویژگی های برجسته ی اپورتونیسم، همانا کلی گویی، کپی برداری کاذب و بیربط از تاریخ و در لفافه حرف زدن و آدرس غلط دادن به توده هاست

نشستن ابراهیم علیزاده و حمید تقوایی در کنار عده ای از فعالین جرج تاون و برنامه گذار ، کنفرانس مونیخ و سایر کنفرانس های توطئه علیه جنبش های اجتماعی سیاسی کارگران و زحمتکشان و امتیاز گیری امپریالیسم و صهیونیسم از رژیم جمهوری اسلامی و شیرین عبادی ها و سازگارا ها به روشنی نشان می‌دهد که علیزاده و تقوایی بر سکویی نشسته اند که عبدالله مهتدی بیش از 20 سال نفس میکشد


نقد اقتصاد سیاسی

کیوان برای رفقایش تنها نشانه‌ی وفاداری نیست
، وجدانِ از‌دست‌رفته‌ی چپ شد؛
صدایی که می‌گفت
 هنوز می‌توان انسانی بود،
حتی در جهانی که انسان‌بودن را می‌کُشد.
 این وجدان،
 در هر بحران سیاسی،
دوباره بازمی‌گردد.
هر نسلِ چپ،
در مواجهه با شکست‌های خود،
 ناخواسته به کیوان بازمی‌گردد؛
 نه همچون اسطوره‌ی گذشته،
به‌مثابه آینه‌ای که هنوز می‌پرسد:
 آیا وفاداری ممکن است بی‌آن‌که دروغ شود؟
 آیا آرمان ممکن است بدون قدرت؟

این دعاوی علی آشوری
فاقد کمترین ارزش علمی اند.
شعر و شعارند و نه تحلیل عقلی و علمی
می توان این دعاوی دلبخواهی مشد علی را تحلیل مارکسیستی کرد.
روحیه همه افسران حزب توده که کیوان آشنایی تصادفی با انها داشت
همین بوده است.
همه شان
مظهر شور و شوق و مقاومت بوده اند و در میدان تیر حتی با شعار مرگ بر شاه تیر باران شده اند
شعر معروفی هم یکی از انها دارد:
پسرم فردا خواهد سرود :
مرگ بر شاه...
از کیوان فقط یک بیت شعر (شعار) باقی مانده است:
درد و رنج تازیانه چند روزی بیش نیست
راز دار خلق اگر باشی، همیشه زنده‌ای

محتوای این  شعار کیوان
عرفانی است و نه علمی
اشرافی است و نه توده ای
دلیل شهرت کیوان
دو شعر از سایه و شاملو ست
همین و بس.



ما  که نظر نداده ایم تا درست باشد
ما سؤال کرده ایم.
ایراد خلایق
 تعیین شتابزده  صحت و سقم قضاوت همنوع  است
و
بی اعتنایی به  پیگیری هماندیشی.
تعریف شما از حقیقت
در تحلیل نهایی درست است:
جفیفت = انعکاس واقعیت عینی
ولی نه انعکاس (عکس برداری و عکس اندازی) معمولی
جقیقت = انعکاس کلی و ماهوی و جبری و عام واقعیت عینی
هم هگل گفته است:
حقیقت در کل است و نه در جزء
و
هم مولانا در قصه فیل اثبات کرده است:
حقیقت فیل در دم و خرطوم و عاج و دست و پای فبل نیست
در کلیت فیل است



روزی چارلی چاپلین جوکی را برای تماشگران تعریف کرد.
همه خندیدند ،سپس برای بار دوم ان جوک را تعریف کرد ،این بار فقط تعدادی خندیدند
وقتی برای بار سوم آن جوک را تعریف کرد ،هیچکس نخندید .
سپس چارلی چاپلین جملات زیبایی گفت؛اگر یک جوک نمی تواند چند بار تو را بخنداند، چرا یک غم باید چند بار تو را بگریاند؟

حضرت چارلی
سعدی بخوان تا با دیالک آشنا شوی
ضد دیالک تیکی جوک
مرصیه است و نه غم
ضد دیالک تیکی غم شادی است
همانطور که جوک تکراری نامؤثرتر می شود
مرثیه تکراری هم همین جور خواهد بود
به همین دلیل
مرثیه خوان
از مرثیه خود ککش هم نمی گزد



چرا خمینی از دروازه‌ی «تمدن بزرگ» بیرون آمد؟
وقتی آزادی در زیر دو سنگ استبداد له می‌شود
در سرزمینی که میان دین و دربار،
دو سنت تبهکار،  سرگردان مانده است،
هر بار که مردم در جست‌وجوی آزادی برخاستند،
از آفتاب به سایه رانده شدند.
روزی «تمدن بزرگ» نامش بود، و روزی «انقلاب اسلامی»؛
اما در هر دو، انسان در زنجیر ماند.
و ما ماندیم در میانِ دو سنگِ استبداد،
که هر دو بر یک خاک فرود آمدند.
پرسشی که هیچ سلطنت‌طلبی پاسخش را ندارد، همین است:
اگر «دوران پهلوی» عصر نوسازی، ترقی و «تمدن بزرگ» بود، پس چگونه ممکن شد مردی با اندیشه‌های قرون وسطایی، با عبایی بر دوش و زبانی آغشته به تهدید و تکفیر، از دل همان جامعه برخیزد و با استقبال میلیون‌ها نفر، تاج و تختِ «پدر ملت» را واژگون کند؟
پاسخ در شکاف میان نمای نوسازی و واقعیت جامعه نهفته است. پهلوی‌ها کشور را از بیرون، آن هم به‌صورت محدود و نابرابر، مدرن کردند. در چند شهر بزرگ، جاده‌ها و ساختمان‌های تازه ساخته شد، صنایع مونتاژ شکل گرفت، ارتش گسترش یافت و نشانه‌هایی از زندگی شهری مدرن پدید آمد. اما در همان زمان، بخش عظیمی از جامعه ــ از روستاها تا حاشیه‌نشینان شهرها ــ در فقر، بی‌سوادی و بی‌زیرساختی رها شده بودند. بیش از هشتاد درصد روستاها نه آب داشتند، نه برق، نه درمانگاه، و نه حتی جاده‌ای برای رفت‌و‌آمد.
مدرنیته‌ای که تبلیغ می‌شد، تنها ویترینی بود بر پیکر نابرابری. پایتخت در برخی نقاط خود نمایانگر زندگی مدرن بود، اما بخش‌های زیادی از تهران همچنان با کمبود برق، آب و خدمات روبه‌رو بودند. سلطنت، به جای آن‌که مردم را توانمند کند، شکاف میان «نمای مدرن» و «واقعیت عقب‌مانده» را ژرف‌تر ساخت.
در همین فضای تناقض، ساواک چون سایه‌ای هولناک بر زندگی مردم گسترده بود؛ نهادی که با شکنجه، تعقیب و خفقان، صدای هر اندیشه‌ی مستقل را خاموش می‌کرد. روشنفکران، روزنامه‌نگاران و نیروهای چپ، یا در زندان بودند، یا در تبعید، یا در سکوتی از ترس. وقتی زبان عدالت‌خواهان را بریدند، میدان برای فریاد روحانیت باز شد. وقتی اندیشه ممنوع شد، ایمانِ کور جان گرفت.
دروازه‌ی «تمدن بزرگ»، در واقع دروازه‌ی توسعه‌ی بدون آزادی بود؛ تمدنی از بالا، بی‌ریشه در جامعه. و همین بی‌ریشگی، آن را در برابر نخستین طوفان آسیب‌پذیر کرد. خمینی نه از بیرون، که از درونِ تناقض‌های همان نظام برخاست: از دانشگاهی که دانشجو می‌خواست، اما اندیشه را نه؛ از تلویزیونی که تصویرِ مدرن پخش می‌کرد، اما حقیقت را سانسور؛ از نوسازی‌ای که به جای آگاهی، مصرف را پرورش داد.
بنابراین، خمینی از «دروازه‌ی تمدن بزرگ» بیرون آمد، چون آن دروازه، به سوی آزادی باز نمی‌شد.
آن‌چه سلطنت‌طلبان نمی‌خواهند ببینند، این است که استبداد، چه در جامه‌ی دین و چه در جامه‌ی دربار، همواره یک نتیجه دارد:
تکرارِ چرخه‌ی استبداد و انقیاد.
نوید


چرا خمینی از دروازه‌ی «تمدن بزرگ» بیرون آمد؟
نوید
وقتی گفته می شود که بدون از آن خود کردن پیشاپیش مارکسیسم
نمیتوان اندیشید
به همین دلیل است.
تمدن بزرگی در بین نبوده  است
اوتوپی عامیانه و عوامفریبانه تمدن هزاران سال قبل در بین بوده است.
روحانیت
در کودتای ۲۸ مرداد
متحد دربار بوده است.
روحانیت و سلطنت
جلاد انقلاب دموکراتیک و ملی (ضد فئودالی  و استقلال طلبانه و یا ضد امپریالیستی) (برنامه فرقه دموکرات آذربایجان و حزب توده)
بوده اند.
جلاد هر انقلابی
به مجری محبور وصایای آن انقلاب مبدل می شود
مارکس
انقلاب سفید = اجرای بخش ضد فئودالی برنامه حزب توده
انقلاب اسلامی = تعمیق انقلاب سفید + اجرای بخش ملی برنامه حزب توده


پم بوندی، دادستان ایالات متحده، در پاسخ به این سوال که آیا ترامپ در تحقیقات اپستین عکس‌هایی با دختران جوان قربانی داشته است یا خیر، سکوت می‌کند. او سعی می‌کند از پاسخ به این سوال طفره برود، اما وقتی دوباره از او سوال می‌شود، سکوت می‌کند.
ترامپ تا خرخره در این کثافتکاریهای غیر اخلاقی در پرونده اپستین درگیر است.
لطفی
حضرت لطفی با الطافش
  ما را کشت.
پدر مش دونالد چکاره بوده است.
سرمایه لازم برای بساز بفروشی را از کجا آورده بوده است؟
 خود مش دونالد قبل از ریاست جنقوری
و
بساز بفروشی
چکاره بوده است؟
اخلاق چیست؟


سفیدپوستان عزیز،
در این قاره‌ی دزدیده شده و اشغال شده ایستادن و شکایت از مهاجران کردن،
 امتیاز و حق ویژه خاصی بخود داده اید.
سرحپوست

قضیه از قرار دیگری است.
مش سرخپوست عزیز.
حضرات
همه چیز دارند
خروار خروار دلار.
تنها کم و کسری که دارند
شرم و شعور است
که در هیچ بازاری فروخته نمی شوند تا دلار داران بخرند و از پاوپریسم (بی همه چیزی) شرم انگیز برهند.


سفیدپوستان عزیز، در این قاره‌ی دزدیده شده و اشغال شده ایستادن و شکایت از مهاجران کردن، امتیاز و حق ویژه خاصی بخود داده اید.
سرخپوست


چین پرده آمریکا را درید
آمریکا که عادت کرده است با هواپیماها و موشکهای "غیر قابل دید - یا استیلیت" آزادانه بر آسمان هر کشوری که خواست پرواز کند اطلاعات جمع کند یا بمب بیاندازد، دیگر اصلا هم غیر قابل دید نیست. پرده از چهره اش ور افتاده است.
چین در پروسه تولید کلان رادارهای کوانتومی برای تشخیص ماشینهای استیلت است. این رادارها از خاصیت کوانتومی نور استفاده می کنند. دستگاه رادار کوانتومی یک سری ذرات نور یا فوتون ها را در فضا پخش می کند. این فوتونها وقتی به هواپیمای مثلا اف 35 آمریکا میخورند و تغییر حالت میدهند. این تغییر در فوتون بلافاصله توسط دستگاه رادار حس شده و رکورد میشود. به این ترتیب فوتونها با برخوردن به بدنه هواپیما تصویر و ساختمان آنرا ترسیم می کنند.
صنعت یا تکنولوژی استیلت یا غیر قابل دید شدن به دو مسئله تکیه دارد: یکی توپوگرافی یا شکل و شمایل هواپیما و دیگری ترکیبات شیمیایی که در بدنه هواپیما بکار میرود. در مورد اول تلاش میشود سطح هواپیما زوایای تند نداشته باشد یا اصلا اگر ممکن است زاویه نداشته باشد. علت این است که رادارهای معمولی از زوایا را تشخیص میدهند و پرده می افتد. برای اینکار بدنه را تا حد ممکن عاری از زاویه میسازند، و این یعنی اینکه بدنه گرد میشود.
استفاده از فوتونهای جداگانه برای تصویر برداری از هواپیما هر دو مسئله را حل میکند و یک تصویر یا مدل روشن از هواپیما به پایگاه نظامی ارسال میکند.
بکتاش


وزیر امنیت ملی اسرائیل :
اکنون که گروگان‌ها را تحویل گرفته‌ایم ، باید به جنگ بازگردیم و درهای جهنم را بر روی غزه باز کنیم


حقیقت عینی دریافت ما از واقعیت عینی است که کمابیش بر واقعیت عینی منطبق است.
حق پرست

شما از سیب دریافتی کم یا بیش منطبق با واقعیتش دارید
حقیقت تسیب را کشف کرده اید؟

فرق واقعیت با حقیقت:
واقعیت
اوبژکتیو ویا عینی است.
یعنی
مستقل از بود و نود و میل و هوس حسن و حسین وجود دارد.
هر قلوه سنگی
هر لنگه کفشی
هر دره و تپه و دریا و دشتی
از اجزای واقعیت اند.
حقیقت
اما
سوبژکیتو و یا ذهنی است
اگر بشر نباشد
از حقیقت اثری و خبری نخواهد بود
حقیت = انعکاس کلی و جبری و عام و ماهوی واقعیت
کل و جبر ویا ضرورت و عام و ماهیت
اما
از مفاهیم فلسفه (مارکسیسم) اند و نه علوم
یعنی
وقوف عمیق به مارکسیسم
پیش شرط کشف حقیقت است.
برای کشف حقیقت باید مدد مفاهیم مارکسیستی به ذات واقعیت عینی نفوذ کرد و حقیقت پنهان در ظلمات را کشف کرد
درست به همین دلیل
لنین از عینیت حقیقت دم می زند.
حقیقت هر چیز
در اعماق آن چیز
در کل آن چیز
در ماهیت و ذات آن چیز
است.
یعنی
حقیقت
دیالک تیکی از عینی و ذهنی است


درباره‌ی ایدئولوژی «خدا، شاه، میهن»
۱
شعار «خدا، شاه، میهن» که در سال‌های پیش از انقلاب ۱۳۵۷ به یکی از اصلی‌ترین نمادهای سیاسی نظام پهلوی تبدیل شد، در نگاه نخست تلاشی بود برای تلفیق مشروعیت دینی، اقتدار سلطنتی و هویت ملی. ساختار شعار به روشنی نشان می‌داد که جایگاه شاه، بلافاصله پس از خدا، نه صرفاً نماد وحدت سیاسی، بلکه محور قدرت الهی معرفی می‌شود. شعار «خدا، شاه، میهن» ریشه در سال‌های نخستین سلطنت رضاشاه دارد، زمانی که دولت تازه‌تأسیس پهلوی برای تحکیم اقتدار خود به دنبال بنیان‌گذاری نوعی ایدئولوژی ملی ـ مذهبی بود. در دهه‌ی ۱۳۱۰ خورشیدی، دستگاه تبلیغاتی حکومت، به‌ویژه از طریق وزارت معارف و مطبوعات رسمی، این شعار را به‌عنوان چکیده‌ی سه‌گانه‌ی وفاداری معرفی کرد: وفاداری به ایمان، به سلطنت و به ایران. ساختار آن برگرفته از شعارهای مشابه در اروپا، به‌ویژه ترکیب‌های ملی‌گرایانه‌ی فاشیستی نظیر «خدا، شاه، میهن» یا «خدا، میهن، پادشاه» در اسپانیا و ایتالیا بود، اما در ایران با رنگی از سنت شاهنشاهی باستانی آمیخته شد. رضاشاه که در پی ساختن دولت متمرکز و ملت واحد بود، این شعار را به ابزار آموزش رسمی و نظامی بدل کرد و در مدارس و پادگان‌ها تکرار آن نشانه‌ی وفاداری به سلطنت شمرده می‌شد. پس از او، محمدرضا شاه نیز این سه‌گانه را به‌ویژه از اواسط دهه‌ی ۱۳۴۰ در گفتمان رسمی خود زنده کرد، تا جایی که در تبلیغات حکومتی دهه‌ی پنجاه، شعار «خدا، شاه، میهن» عملاً شعار ملی تلقی می‌شد و بر دیوار مدارس و ساختمان‌های دولتی نقش بسته بود.
۲
اما همین ترتیب واژگان، به‌تدریج مفهومی ناخواسته و خطرناک در خود پروراند: وقتی شاه در مقام بعد از خدا می‌ایستد، یعنی در ذهن مردم، او همان کسی است که باید پاسخ‌گوی همه چیز باشد؛ هم ستوده و هم مسئول. هدف سازندگان این شعار آن بود که نوعی قداست برای شاه بیافرینند، اما نتیجه وارونه شد. هرچه قدرت و مسئولیت در شخص شاه متمرکز شد، هر کاستی و نارضایتی اجتماعی نیز مستقیماً متوجه او گشت. در نظام سیاسی‌ای که نهادهای پاسخگو و تفکیک‌شده ضعیف‌اند، هر نشانه‌ی تمرکز قدرت به‌سرعت به تمرکزِ مسئولیت منتهی می‌شود. از اواخر دهه‌ی چهل شمسی، محمدرضا شاه با اصرار بر نقشِ شخصی خود در تصمیم‌سازی‌ها و نمایشِ اقتدار فراگیر در عرصه‌های اقتصادی، نظامی و فرهنگی، عملاً محتوای شعار «خدا، شاه، میهن» را از سطح نمادین به واقعیت روزمره کشاند. سخنرانی‌ها، برنامه‌های تلویزیونی و حتی طرح‌های عمرانیِ کشور همگی با تصویر شاه به‌عنوان عامل مستقیمِ پیشرفت تبلیغ می‌شدند. این تبلیغ متمرکز، نهادهای سیاسی را از داشتن «چهره» محو کرد و «شاه» را به اسمِ خاصی برای تمام دولت بدل ساخت. سازندگان شعار قصد داشتند با قرار دادن شاه در کنار خدا، نوعی تقدس و مصونیت برای او ایجاد کنند؛ اما هرچه این پیوند در ذهن مردم قوی‌تر شد، خطِ فاصله‌ی میان «قدرتِ الهی» و «قدرتِ انسانی» باریک‌تر گردید. وقتی شاه بلافاصله بعد از خدا می‌ایستد، ناخودآگاه مردم از او انتظار دارند همان‌گونه که خدا «می‌داند و می‌تواند»، او نیز «بداند و بتواند». پس وقتی مشکلات اقتصادی، بی‌عدالتی یا سرکوب سیاسی پدید می‌آید، مردم نه وزیر می‌شناسند، نه مجلس، نه استاندار. نامی که بر زبان می‌ماند همان است که در شعار رسمی آمده: شاه! مردمی که بارها از زبان تبلیغات رسمی شنیده بودند که «شاه سایه‌ی خداست»، ناگزیر باور کردند که پس همه چیز زیر سایه‌ی اراده‌ی اوست. پس اگر کاستی هست، از همان سایه است: «تا شاه کفن نشود/ این وطن وطن نشود»!
۳
در گفت‌وگوی «اوریانا فالاچی» با محمدرضا شاه در سال ۱۳۵۲، این ذهنیت به‌روشنی بازتاب یافته است. شاه در پاسخ به چند پرسش «فالاچی» می‌گوید:
«
من انکار نمی‌کنم که تنهایی‌ام بی‌نهایت عمیق است. پادشاهی که هر حرفی می‌زند یا هر کاری انجام می‌دهد و «می‌داند که نباید به کسی حساب پس بدهد»، مسلم است که تنهاست. ولی به‌طور کلی من تنها نیستم؛ بلکه نیرویی مرا همراهی می‌کند که دیگران آن را نمی‌بینند. «قدرت من قدرت خدایی است» و در ضمن «دستورهای مذهبی دریافت می‌کنم». «من خیلی مذهبی هستم»، به خدا اعتقاد دارم و همیشه نیز گفته‌ام که «اگر خدا وجود نداشته باشد، باید اختراعش کرد». آن بدبخت‌هایی که خدا ندارند مرا خیلی رنج می‌دهند. «بدون خدا نمی‌شود زندگی کرد». «من از پنج سالگی با خدا زندگی می‌کنم»، یعنی از همان زمانی که به خوابم آمد.
...
من تعجب می‌کنم که شما در این مورد چیزی نمی‌دانید. همه می‌دانند که من چندین بار خواب‌نما شده‌ام. در کتاب خودم نیز در این مورد نوشته‌ام. در کودکی خواب‌نما شدم، یک بار در پنج سالگی و یک بار در شش سالگی. «بار اول حضرت علی را خواب دیدم». حادثه‌ای برایم پیش آمد. داشتم بر روی سنگی می‌افتادم که او خودش را بین من و سنگ حایل کرد. می‌دانم برای این‌که دیدم. نه در خواب بلکه در واقعیت. «فقط من دیدم و بس». حتی شخصی که مرا همراهی می‌کرد به هیچ وجه او را ندید. هیچ‌کس غیر از من هم نباید او را می‌دید. برای این‌که... «آه، من می‌ترسم شما مرا درک نکنید».
...
برای این‌که شما به آن اعتقاد ندارید، نه به خدا و نه به من. خیلی‌ها باور نمی‌کنند، حتی پدرم نیز باور نمی‌کرد. نه تنها هرگز باور نمی‌کرد، بلکه مرا مسخره هم می‌کرد. خیلی‌ها با احترام از من سؤال می‌کردند که آیا هرگز در این مورد شک نکرده‌ام که یک رویا یا فانتزی بوده باشد؟ و من جواب می‌دادم خیر. نه به‌خاطر این‌که به خدا اعتقاد دارم و می‌دانم از طرف او برای انجام یک مأموریت انتخاب شده‌ام، بلکه «خواب‌نما شدن‌های من معجزه‌هایی بودند که کشور را نجات دادند». سلطنت من کشور را نجات داد، به‌خاطر این‌که «خدا کنار من بود». می‌خواهم بگویم «تمام کارهایی که برای ایران کرده‌ام، به‌تنهایی انجام نداده‌ام و کسی که پشت سر من بوده، خدا بوده است». متوجه می‌شوید؟
»
۴
این جملات آشکارا نشان می‌دهد که شاه خود را نه فقط مجری اراده‌ی سیاسی، بلکه حامل نوعی مأموریت الهی می‌دانست. این احساس مأموریت، چنان‌که در بسیاری نظام‌های اقتدارگرا دیده می‌شود، دو پیامد متناقض دارد: از یک‌سو، به پادشاه احساس حقانیت مطلق می‌دهد و از سوی دیگر، او را مسئول همه‌چیز در چشم مردم می‌کند. شاه می‌خواست نظامی بر اساس قدرت کاریزمایی تاسیس کند. در چنین نظامی، مشروعیت نه از قانون و نه از سنت، بلکه از ایمان مردم به استثنایی بودن شخص حاکم سرچشمه می‌گیرد. مردم باور می‌کنند که رهبر نیرویی فراتر از بشر دارد، و همین باور، نظام را بر محور او می‌چرخاند. اما چنین قدرتی ناپایدار است، زیرا فروپاشی کاریزما مساوی است با فروپاشی کل ساختار مشروعیت. در ایران نیز، تقدس‌بخشی به شخص شاه، به جای استحکام نظام، آن را شکننده کرد؛ زیرا هر انتقاد یا نارضایتی، مستقیماً به چهره‌ی مقدس او اصابت می‌کرد. نظام‌هایی که با تقدیس قدرت، مردم را به کودکان صغیر تبدیل می‌کنند، دیر یا زود با بحران مشروعیت مواجه می‌شوند. وقتی مردم از رهبر انتظار دارند که همانند خدا همه چیز را بداند و درست کند، در واقع خود را از مسئولیت مدنی خلع می‌کنند. اما همین بی‌مسئولیتی، لحظه‌ی سقوط را تسریع می‌کند، زیرا در زمان بحران، هیچ نیروی اجتماعی برای دفاع از قدرت مقدس باقی نمی‌ماند. در این معنا، «خدا، شاه، میهن» نه فقط مردم را از مشارکت سیاسی دور کرد، بلکه فرهنگ سیاسی را هم از درون تهی ساخت. وقتی یک ملت اقتدار را در شخصی مقدس متمرکز می‌کند، در حقیقت وجدان اخلاقی‌اش را به او می‌سپارد. چنین مردمی گمان می‌کنند اگر رهبرشان به نمایندگی از خدا سخن می‌گوید، پس آنان از خطا مبرا هستند. اما تاریخ بی‌رحم است؛ و در لحظه‌ی فروپاشی، گناه و مسئولیت از آنِ همه می‌شود.
۵
در دهه‌های پنجاه و چهل شمسی، تبلیغات رسمی بیش از همیشه چهره‌ای فراانسانی از شاه ساخت. او نه فقط فرمانروا، بلکه معمار، مصلح، فرمانده و حتی آموزگار معرفی می‌شد. اصلاحات موسوم به «انقلاب سفید» با نام او گره خورد و در تمام تبلیغات رسمی گفته می‌شد که او «رهبر انقلاب شاه و مردم» است. در چنین شرایطی، مفهوم «میهن» در شعار سه‌گانه نیز از استقلال معنایی افتاد و به نوعی مِلک شخصی سلطنت بدل شد. این در حالی بود که نارضایتی‌های اجتماعی به سبب تمرکز ثروت، محدودیت آزادی‌ها و نابرابری اقتصادی افزایش می‌یافت. تناقض از همین‌جا آغاز شد: هرچه تصویر شاه مطلق‌تر می‌شد، نارضایتی‌ها نیز مستقیم‌تر به او نسبت داده می‌شدند. در ذهن مردم، اگر شاه قدرتی دارد که از خدا الهام می‌گیرد، پس ناتوانی و خطا نیز از اوست، نه از نظامی که زیر سایه‌اش نفس می‌کشد.
۶
در همین راستا، سرود ملّی ایران که:
«
شاهنشاه ما زنده بادا/ پایدار کشور به فَرَّش جاودان/ کز پهلوی شد ملک ایران/ صد ره بهتر ز عهد باستان/ از دشمنان بودی پریشان/ در سایه‌اش آسوده ایران/ ایرانیان پیوسته شادان/ همواره یزدان بوَد او را نگهبان
»
عملاً روح همین ایدئولوژی را بازتاب می‌داد. در این سرود نه نامی از مردم هست و نه اشاره‌ای به مفاهیم ملی یا مدنی، بلکه تمام هستی کشور در وجود شاه خلاصه شده است. شاه منبع بقا و رفاه، و حتی عامل آسایش یزدان‌خواسته‌ی ملت معرفی می‌شود. چنین متنی، در پیوند با شعار «خدا، شاه، میهن»، تصویر روشنی از نظام فکری پهلوی به‌دست می‌دهد: شاه نه فقط فرمانروا، بلکه مظهر ایران و واسطه‌ی فیض الهی است. از نظر تحلیل تاریخی، این سرود عملاً مردم را از نقش سیاسی تهی و شاه را محور وحدت، امنیت و حتی ایمان معرفی می‌کرد. در نتیجه، هنگامی که این محور فرو ریخت، هیچ جایگزین نهادی یا معنوی برای حفظ انسجام باقی نماند.
۷
شعار «خدا، شاه، میهن» قرار بود حلقه‌ی وحدت باشد میان آسمان و زمین، دین و دولت، ملت و پادشاه. اما در بستر سیاسیِ متمرکز و تبلیغاتیِ آن دوران، این شعار به ابزاری برای تمرکزِ انتظارات بدل شد؛ و هر انتظاری که برآورده نشود، خود به انکار مشروعیت می‌انجامد. در نتیجه، به جای تقدیسِ شاه، مسئولیتی فراتر از توان انسانی بر دوش او گذاشته شد؛ مسئولیتی که نه می‌توانست از پسش برآید، نه از آن بگریزد. در پایان، همان «سه‌‌گانه‌»ای که قرار بود نشانِ وفاداری باشد، به نشانه‌ای از فاصله‌ی ملت و سلطنت تبدیل شد. در ذهن مردم، شاه همان کسی شد که نه تنها باید عدالت زمینی، بلکه مشیت الهی را هم برقرار کند. و وقتی چنین انتظاری برآورده نشد، سقوط ناگزیر بود؛ زیرا هر خدایی که دعاها را مستجاب نکند، در نهایت ترک می‌شود.
.
(خالد رسول‌پور)

شعار (و نه ایده ئولوژی) خدا، شاه، میهن
ریشه در سال‌های نخستین سلطنت رضاشاه ندارد

این شعار مبتنی بر دیالک تیک الله ـ ظل الله است که ریشه در قرآن کریم یعنی در مانیفست انقلاب برده داری  دارد
الله = انعکاس انتزاعی ـ آسمانی اعضای طبقه حاکمه برده دار
الله = عکس انتزاعی اعضای طبقه حاکمه
در شعار   الله ـ ظل الله
جای اصل با عکس عوض شده است.
در این شعار
عکس (الله) به مثابه اصل جا زده شده است
و
اصل (اعضای طبقه حاکمه برده دار تحت ریاست خوانین و سلاطین) به مثابه عکس.
حضرت محمد  رسول طبقه حاکمه برده دار بوده است
در انقلاب اسلامی برده داری تحت رهبری حزب الله به سرکردگی حضرت محمد
الله
 معبود مطلق (برده دار مطلق) جا زده شده است
و
بشریت
همه از دم
 عبد (بنده)   محسوب شده اند.

 استاد دانشگاه تهران:
 تجار ایرانی تحریمی به خاطر رقابت میلیاردی محموله های نفتی رقبای ایرانی خود را به آمریکایی ها خبر می دادند تا توقیف شوند. به گفته وی، 60 درصد توقیف درعرضه نفت ایران از این طریق لو میرفت.
پ.ن:
نولبیرال های دلال وطن ندارند.آنها گروهای مافیای نفتی هستند که سردسته آنها وزیر نفت زنگنه است.قانونی برای آنها نوشته نشده است.و سیستم حقوقی - قضایی بوسیله آنها کنترل میشه،

بورژوازی تجاری ایران است
تئولیبرال چیه؟
همین تجار
همه اطلاعات استرتژیکی ـ سوق الجیشی را در اختیار خان مغول قرار داده بودند
مراجعه کنید به چنگیزخان اثر واسیلی یان


دانشمندان هشدار می‌دهند که ماهواره‌های استارلینک اسپیس ایکس همچنان با سرعتی بی‌سابقه در جو زمین در حال سوختن هستند.
ماهواره‌های استارلینک اسپیس ایکس با سرعتی بی‌سابقه به زمین بازمی‌گردند و به گفته اخترشناسان، هر روز تا چهار ماهواره در جو می‌سوزند - سریع‌ترین نرخ مشاهده شده تاکنون.
جاناتان مک‌داول، اخترفیزیکدان هاروارد-اسمیتسونی، به EarthSky گفت که به طور متوسط یک تا دو ماهواره استارلینک در سال ۲۰۲۵ روزانه از مدار خارج شده‌اند، عددی که با گسترش شبکه جهانی پهنای باند ایلان ماسک، می‌تواند به زودی به پنج ماهواره در روز برسد. با توجه به فعال بودن تقریباً ۸۵۰۰ ماهواره استارلینک در حال حاضر - از ۱۲۰۰۰ ماهواره فعال در مدار پایین زمین - گردش سریع آنها، این شبکه را هم به شگفتی مهندسی مدرن و هم به منبع نگرانی فزاینده دانشمندان تبدیل کرده است.
در حالی که این بازگشت‌های آتشین از نظر بصری چشمگیر هستند، کارشناسان تأکید می‌کنند که خطر کمی برای افراد روی زمین دارند - ماهواره‌ها طوری طراحی شده‌اند که قبل از برخورد کاملاً بسوزند. نگرانی بزرگتر در مورد اثرات نادیده نهفته است. محققان هشدار می‌دهند که فرآیند سوختن، ذرات اکسید آلومینیوم را به جو بالایی آزاد می‌کند که می‌تواند به مرور زمان شیمی و دمای آن را به طور نامحسوس تغییر دهد. با برنامه‌ریزی ده‌ها هزار ماهواره دیگر، دانشمندان نگرانند که این اثرات تشدید شوند. همانطور که مک‌داول خاطرنشان می‌کند، "ما تاکنون خوش‌شانس بوده‌ایم - اما این خوش‌شانسی دوام نخواهد داشت."
نمایش استارلینک ممکن است فعلاً ایمن باشد، اما باعث می‌شود که بشریت در مورد چگونگی مدیریت مرگ و زندگی زیرساخت‌های فضایی رو به رشد خود، محاسبات جدیدی را انجام دهد.
منبع: والتر، ن. "ماهواره‌های استارلینک ایلان ماسک با سرعت بی‌سابقه‌ای به زمین سقوط می‌کنند، دانشمندان هشدار می‌دهند." EarthSky، 9 اکتبر 2025.

داستان : سنگ و آب
روزی مرد جوانی نزد پیر دانایی رفت و گفت:
«من از مشکلات زندگی خسته شده‌ام. هر روز مانعی سر راهم قرار می‌گیرد. احساس می‌کنم هیچ‌وقت به مقصد نمی‌رسم.»
پیر دانا او را کنار نهر آبی برد. سنگ بزرگی در وسط نهر قرار داشت و آب با آرامش از اطراف آن عبور می‌کرد. پیر پرسید:
«چه می‌بینی؟»
جوان گفت: «سنگی که راه آب را بسته است.»
پیر لبخند زد و گفت :
«دقیق‌تر نگاه کن… آب راهش را پیدا کرده. نه با جنگیدن با سنگ، بلکه با صبر، آرامش و پیوستگی.»
جوان لحظه‌ای سکوت کرد. پیر ادامه داد:
«مشکلات مثل همان سنگ‌اند؛ اگر با خشم به آن‌ها بکوبی، می‌شکنی… اما اگر مانند آب آرام و پیوسته پیش بروی، یا راهی دورش پیدا می‌کنی یا آن را نرم و کوچک می‌سازی.»
  پیام داستان :
در برابر سختی‌های زندگی نباید ناامید شد. صبر و تلاش آرام اما مداوم می‌تواند حتی سخت‌ترین موانع را نیز از سر راه بردارد. آینده روشن از دل پایداری ساخته می‌شود
حریف

این تصور که آب با سنگ نمی جنگد
خیال باطلی است
و
واقعیت ندارد.
سنگی که صاف و هموار است
همیشه چنین نبوده است.
سنگ در نبرد مدام با آب و با باد و برف و بوران
تراش خورده است.
بخشی از هیکل خود را از دست داده است.
همه چیز هستی در همبایی و همستیزی مدام است
از دیالک تیک عینی
گزیری و گریزی میسر نیست
بهتر هم همین است
و
گرنه جهان به باتلاقی متعفن مبدل می شد



«غزه یک ماشین تولید تروریست است. کودکان ۱۵ ساله از قبل تروریست هستند و می‌توانند اسلحه به دست بگیرند. هرگز نمی‌توان در غزه صلح برقرار کرد؛ آنها باید تا ابد هزینه بپردازند. غزه باید خالی شود و اعراب اخراج شوند؛ آنها نمی‌توانند وجود داشته باشند.»
آونر آوراهام، مامور سابق صهیونیست موساد، از کشتار کودکان ۱۵ ساله فلسطینی حمایت می‌کند، آنها را «تروریست» می‌خواند و می‌گوید که پاکسازی قومی باید در غزه تا زمانی که دیگر وجود نداشته باشد، انجام شود. این نوع از روان‌پریش‌های برتری‌طلب در ارتش اسرائیل فراوانند. آنها از خون فلسطینی‌ها سیر نمی شوند و حتی از کشتن کودکان دفاع می‌کنند.



موساد
همه را به کیش خود پندارد.
یعنی
قیاس به نفس می کند.
خود اسرائیل
پادگان است و همه تروریست اند.


نه دین ما به جا و نه دنیای ما تمام
از حق گذشته‌ایم و به باطل نمی‌رسیم
 حریف

معنی تحت اللفظی:
ما دینداران خوبی نیستیم
دنیای ما هم دنیای اتمام یافته ای نیست
حقیقت را زیر پا نهاده ایم
بی انکه به باطل رسیده باشیم
دنیا که سهل است
هر ذره ای اتمام یافته و کامل است.
در هستی چیزی یافت نمی شود که ناقص باشد.
کسی که حقیقت را زیر پا نهاده باشد
به باطل رسیده است
و
هر کس که بر باطل غالب آمده است
به حقیقت رسیده است.


امیر هوشنگ. ابتهاج <استاد سایه>
 
آمدمت که بنگرم گریه نمی دهد امان
نامدگان و رفتگان ازدو کرانه ی زمان
سوی تو می دوند هان ،ای تو همیشه درمیان
درچمن تو می چردآهوی دشت آسمان
گرد سر تو می پرد باز سپید کهکشان
هرچه به گرد خویشتن می نگرم درین چمن
آینه ی ضمیر من جز تو نمی دهد نشان
ای گل بوستانسرا از پس پرده ها در آ
بوی تو می کشد مرا وقت سحر به بوستان
ای که نهان نشسته ای ،باغ درون هسته ای
هسته فرو شکسته ای ، همه باغ شد روان
مست نیاز من شدی ،پرده ی ناز پس زدی
ازدل خود برآمدی : آمدن تو شد جهان
آه که می زند برون از سر و سینه موج خون
من چه کنم که از درون دست تو می کشد کمان
پیش وجودت ازعدم زنده و مرده را چه غم؟
کز نفس تو دم به دم می شنویم بوی جان
پیش تو جامه در برم نعره زند که بر درم
آمدمت که بنگرم گریه نمی دهد امان
امیر هوشنگ. ابتهاج
 <استاد سایه>
 
آمدمت که بنگرم گریه نمی دهد امان
 معنی تحت اللفظی:
هدفم از آمدن، نگریستن به تو بود
گریستن اما  نگریستن را امکان ناپذیر می سازد.
 
حق با سایه است:
نمی توان در ان واحد
هم
نگریست
و
هم
گریست.
 دیالک تیک گریستن و نگریستن در بین است.

نامدگان و رفتگان از دو کرانه ی زمان
سوی تو می دوند هان، ای تو همیشه درمیان
 معنی تحت اللفظی:
هنوز زادگان نشدگان و مردگان از دو کرانه رود زمان
به سوی تو که هیمشه در میانه ای می دوند.
نامدگان
 که هنوز زاده نشده اند تا بدوند.

درچمن تو می چرد آهوی دشت آسمان
گرد سر تو می پرد باز سپید کهکشان
 معنی تحت اللفظی:
ماه
بسان اهویی
 در دشت آسمان می چرد
پرنده شکاری (باز) سپید رنگ کهکشان (ملک الموت)
دور سر هر کس می رپد تا به محض رسیدن اجلش
جانش را بستاند.

هرچه به گرد خویشتن می نگرم درین چمن
آینه ی ضمیر من جز تو نمی دهد نشان
 معنی تحت اللفظی:
در چمن گیتی جز نشان تو در آیینه دلم منعکس نمی شود.

ای گل بوستانسرا از پس پرده ها در آ
بوی تو می کشد مرا وقت سحر به بوستان
 معنی تحت اللفظی:
ای گلی که سرایت در باغ است
از پشت پرده بیرون بیا
بوی تو مرا به وقت سحر به باغ می کشد.

ای که نهان نشسته ای ، باغ درون هسته ای
هسته فرو شکسته ای ، کاینهمه باغ شد روان
  معنی تحت اللفظی:
ای گل پشت پرده نشین
تو باغ بالقوه ای در درون هسته میوه ای هستی
هسته را شکسته ای تا به صورت جوانه ای در ایی و در باغ به راه افتادی
تبدیل دانه به درخت و درخت به باغ =  روند بی پایان رویش

مست نیاز من شدی  ، پرده ی ناز پس زدی
از دل خود برآمدی :
 آمدن تو شد جهان
 معنی تحت اللفظی:
از  نیاز من مست شدی و  از پرده ناز بیرون آمدی (از ناز کردن صرفنظر کردی)
از هسته (دل) خود جوانه زدی و بدین طریق جهان تشکیل یافت.

آه که می زند برون از سر و سینه موج خون
من چه کنم که از درون دست تو می کشد کمان
 معنی تحت اللفظی:
از سر و سینه من خون بیرون می زند
برای اینکه دست تو از درون دلم کمان می کشد و مرا تیرباران می کند.

پیش وجودت ازعدم
زنده و مرده را چه غم؟
کز نفس تو دم به دم می شنویم بوی جان
 معنی تحت اللفظی:
با وجود تو
کسی از نیستی غمی ندارد
برای اینکه از نفس تو دم به دم بوی زندگی به مشام می رسد.

پیش تو جامه در برم نعره زند که بردرم
آمدمت که بنگرم گریه نمی دهد امان
 معنی تحت اللفظی:
در مقابل تو
لباسم نعره می زند که پاره پوره اش کنم
هدفم از آمدن، نگریستن به تو بود
گریستن اما  نگریستن را امکان ناپذیر می سازد.


چین در حال آماده شدن برای پرتاب یک پهپاد نظامی قدرتمند جدید به نام جیو تیان (Jiu Tian) است که انتظار می‌رود اولین پرواز خود را در اوایل ماه آینده انجام دهد.
این پهپاد بزرگ و پرواز در ارتفاع بالا به گونه‌ای طراحی شده است که به عنوان پایگاه پروازی برای دسته‌های بیش از ۱۰۰ پهپاد کوچک‌تر، از جمله پهپادهای پرسه زن و انتحاری، عمل کند.
جیو تیان که برای ماموریت‌های دوربرد ساخته شده است، می‌تواند تا ۷۰۰۰ کیلومتر (۴۵۰۰ مایل) پرواز کند و به ارتفاعات ۱۵۰۰۰ متری برسد و از دسترس بسیاری از سیستم‌های دفاع هوایی دور بماند.
وزن این پهپاد هنگام برخاستن ۱۶ تن است و می‌تواند ۶ تن سلاح، ابزار نظارتی و پهپادهای کوچکتر را حمل کند.
این پهپاد بزرگ به عنوان یک مرکز فرماندهی پرنده عمل می‌کند. می‌تواند حملات هوایی، نظارتی، جنگ الکترونیکی، عملیات نجات و ماموریت‌های تدارکاتی را انجام دهد. فضای داخلی آن را می‌توان به سرعت برای وظایف مختلف تغییر داد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر