۱۴۰۴ خرداد ۴, یکشنبه

درنگی در «هنر از دیدگاه مارکسیستی» (۲۳)

      

 درنگی 

در

از

شین میم شین

هنر از دیدگاه مارکسیستی

مهرداد پرولتاریا

 

  نقد هنر بورژوایی و مدرن
 
مثال:
 
هربرت مارکوزه، 
یکی از متفکران مکتب فرانکفورت، 
نقد می‌کرد 
که هنر مدرن در سرمایه‌داری، 
به‌جای برانگیختن آگاهی، تبدیل به کالایی برای مصرف شده است 
(مثلاً نقاشی‌های انتزاعی که صرفاً برای دکور استفاده می‌شوند).
 
معنی تحت اللفظی:
انتقاد هربرت مارکوزه
  به هنر مدرن در جامعه سرمایه داری،
این بوده است 
که آن به جای برانگیختن آگاهی، خود به کالایی مصرفی بدل شده است.
به همان سان  که مشخصا تابلوهای نقاشی انتزاعی برای دکوراسیون مورد استفاده قرار می گیرند.
 
در این مثال مهرداد پرولتاریای مبلغ «مارکسیسم»
هربرت مارکوزه
از سران مکتب امپریالیستی فرانکفورت 
به مقام کلاسیک های مارکسیسم ارتقاد داده می شود و از او برای اثبات دعاوی خود
حدیث آورده می شود.

خود این متد و روش و شیوه اثبات نظر با نقل قولی از حریفی
را
ما متد فکری اسکولاستیکی می نامیم.
 
همه آخوندهای با عمامه و بی عمامه 
از همین متد مهرداد پرولتاریا بهره می گیرند:
برای اثبات دعاوی هر دم بیلی چه بسا خرافی و ضد و نقیض خود
آیه ای، روایتی و حدیثی از اوتوریته ای زمینی و آسمانی می آورند و خیال می کنند که به ابلاغ حقیقتی نایل آمده اند.

اسمِ اعظم
( آن‌چنان که « حافظ » گفت )
و 
کلامِ آخر
( آن‌چنان که من می‌گویم ).
  احمد شاملو

 
بگذارید، فرمایش (نقد؟) هربرت مارکوزه را مورد تأمل شتایزده قرار دهیم:
 
هنر مدرن در سرمایه‌داری، 
به‌جای برانگیختن آگاهی، تبدیل به کالایی برای مصرف شده است 
(مثلاً نقاشی‌های انتزاعی که صرفاً برای دکور استفاده می‌شوند).
 
ایراد و «انتقاد» مارکوزه به هنر مدرن در سرمایه داری 
اولا
امتناع از برانگیزش آگاهی (یعنی دادن شعار)
ثانیا
تبدیل شدن به کالایی برای مصرف
 مثلا مورد استفاده گرفتن در دکوراسیون خانه و کارخانه و اداره و مدرسه 
است.
 
هربرت مارکوزه
از هنر و به عبارت دقیقتر از هنرمند
همان انتظاری دارد که از علمی و عالمی مثلا ریاضی دانی، معماری و شیمیدانی می توان داشت.
هنر اما علم و هنرمند اما عالم نیست.
برای اینکه هنر فرمی از شعور است.
هنر مثل علم الاساطیر و علم الادیان و علم الکل (حکمت، فلسفه) است.
هنرمند اصلا نمی تواند عالم باشد و آگاهانه و حساب شده و برنامه ریزی پیشاپیش شده کار کند.
 
شعری که آگاهانه و حساب شده و برنامه ریزی پیشاپیش شده
سروده و یا سر هم بندی شده باشد،
شعار است و نه شعر.
 
به همین دلیل
سیاوش کسرایی
از دید فروغ فرخزاد، «فاقد صمیمیت است»، یعنی اصلا شاعر و یا هنرمند نیست.

هربرت مارکوزه

تبدیل شدن آثار هنری به کالایی برای مصرف
توسط این و آن
را
نه حسن و عیب مصرف کننده اثار هنری و نه حسن و عیب هنرمند مربوطه، 
بلکه ایراد خود هنر مدرن می داند.
 
این بدان می ماند که عوامفریبی تبدیل شدن مذهب به تجارت و مسجد به تجارتخانه 
را
دلیلی بر بطلان مذهب مربوطه بداند.

هربرت مارکوزه نمی داند که در جامعه سرمایه داری خود او حتی سلب آدمیت می شود و به کالایی قابل خرید و فروش استحاله می یابد، 
چه رسد به تابلوی نقاشی ئی، شعری، ترانه ای و تندیسی.
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر