۱۴۰۴ اردیبهشت ۲۷, شنبه

درنگی در شعری از احسان طبریتحت عنوان «دومرد و دو مرگ» (۷)

 

 
خسرو روزبه
 ( ۱۲۹۴ – ۱۳۳۷) 
درنگی
از
شین میم شین

دومرد و دو مرگ
 
در واقع نيز " موفق شد " از روزبه چند سالی ،
با لرزه ، با تسليم ، با پذيرش زبونی،
بيشتر زنده باشد
ولی او سرانجام مُرد،
و با مرگش
زندگی هراسان و كوچكش ،
برای ابد پايان يافت 

طبری خیال می کند 
که 
مرگ حریف بورژوا پایان حیات حریف بوده است.

طبری نمی داند
 که 
یادها نامیرا هستند.
مثلا همکاران و یاران و فرزندان و خویشان حریف 
او را به یاد خواهند داشت.

طبری نمی داند 
که 
هر کسی در فرزندان و نوه ها و نتیجه های خود ادامه حیات می دهد.

طبری نمی داند 
که 
که حریف در همین شعر طبری احیا می شود و تماتیزه می شود (موضوعیت کسب می کند.)

طبری نمی داند 
که
خودش در شعر دیگری خلاف این خرافه خود را بیان داشته است:
که کار آدمی باقی است ار جسمش فنا گردد.
 
حریف مؤثر اثر و آثاری بوده است و در آثار مادی و مثلی (فرزندان خود) و فکری خود ادامه حیات می دهد.

طبری خیال می کند 
که 
حریف محتاط، آدم نبوده است.
چیزی در حد قارچی بوده است و مرده است و حیات ترس آلودش پایان یافته است.

طبری نمی داند  
که
قارچ حتی «قارچ» نیست، چه رسد به بشر.
قارچ
فی نفسه مؤثر آثار بیشمار بی بدیل و بی جانشین است.
اگر قارچ نبود، طبیعت تباه می شد و رشد نباتات متوقف.

طبری
فیلسوف نیست
 تا از خطه منفرد و خاص و جزء پا فراتر نهد
 و
 وارد عالم عام و کل شود 
و
 به کشف حقیقت نایل آید.
 
طبری
در جزئیات درجا می زند و از کشف حقیقت عاجز می ماند.
 
طبری
علیرغم تمایلات عرفانی، عارف حتی نیست.
و گرنه می دانست که از این خبر ها نیست:
 
اگر یک ذره را بر گیری از جای
خلل یابد همه هستی سراپای
شیخ شبستر
 
ادامه دارد .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر