خسرو روزبه
( ۱۲۹۴ – ۱۳۳۷)
درنگی
از
شین میم شین
دومرد و دو مرگ
دومرد و دو مرگ
در واقع نيز " موفق شد " از روزبه چند سالی ،
با لرزه ، با تسليم ، با پذيرش زبونی،
بيشتر زنده باشد
ولی او سرانجام مُرد،
و با مرگش
زندگی هراسان و كوچكش ،
برای ابد پايان يافت
طبری نمی داند
طبری نمی داند
طبری نمی داند
طبری نمی داند
با لرزه ، با تسليم ، با پذيرش زبونی،
بيشتر زنده باشد
ولی او سرانجام مُرد،
و با مرگش
زندگی هراسان و كوچكش ،
برای ابد پايان يافت
طبری خیال می کند
که
مرگ حریف بورژوا پایان حیات حریف بوده است.
طبری نمی داند
که
یادها نامیرا هستند.
مثلا همکاران و یاران و فرزندان و خویشان حریف
او را به یاد خواهند داشت.
طبری نمی داند
که
هر کسی در فرزندان و نوه ها و نتیجه های خود ادامه حیات می دهد.
طبری نمی داند
که
که حریف در همین شعر طبری احیا می شود و تماتیزه می شود (موضوعیت کسب می کند.)
طبری نمی داند
که
خودش در شعر دیگری خلاف این خرافه خود را بیان داشته است:
که کار آدمی باقی است ار جسمش فنا گردد.
حریف مؤثر اثر و آثاری بوده است و در آثار مادی و مثلی (فرزندان خود) و فکری خود ادامه حیات می دهد.
طبری خیال می کند
که
حریف محتاط، آدم نبوده است.
چیزی در حد قارچی بوده است و مرده است و حیات ترس آلودش پایان یافته است.
طبری نمی داند
که
قارچ حتی «قارچ» نیست، چه رسد به بشر.
قارچ
فی نفسه مؤثر آثار بیشمار بی بدیل و بی جانشین است.
اگر قارچ نبود، طبیعت تباه می شد و رشد نباتات متوقف.
طبری
فیلسوف نیست
تا از خطه منفرد و خاص و جزء پا فراتر نهد
و
وارد عالم عام و کل شود
و
به کشف حقیقت نایل آید.
طبری
در جزئیات درجا می زند و از کشف حقیقت عاجز می ماند.
طبری
علیرغم تمایلات عرفانی، عارف حتی نیست.
و گرنه می دانست که از این خبر ها نیست:
اگر یک ذره را بر گیری از جای
خلل یابد همه هستی سراپای
شیخ شبستر
ادامه دارد .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر