درنگی
از
گفتمش:
معنی تحت اللفظی:
گفتم:
برای نداشتن هراس از دشمن قوی تر، با رعایای ضعیفتر مهربان باش.
سؤال این است
که
رحمت بر رعیت ضعیف چه ربطی بر رهایی از زحمت از دشمن قوی دارد؟
ضمنا
چرا توده مولد و زحمتکش رعیت، ضعیف، ولی اشراف فئودال و روحانی علاف و عیاش و افیونی، قوی قلمداد می شود.
مگر خود حضرت سعدی نبوده که رعیت را بیخ (شالوده و پایه و اساس) جامعه فئودالی قلمداد کرده است؟
بیخ جامعه فئودالی
چرا در اینجا توسط همان حضرت سعدی، ضعیف جا زده می شود؟
یکی از علائم سوبژکتیویسم معرفتی در تئوری شناخت سعدی،
چرخش معرفتی او بسته به مخاطب است.
سعدی
شباهت غریبی به آخوندها دارد.
هر وقت ژاندارمی وارد مسجد می شد،
آخوند
معلقی جانانه بر منبر می زد و امام زمان، جای خود را به شاهنشاه اسلام (حضرت محمد رضا پهلوی) می داد.
چون مخاطب سعدی در این رهنمود، یکی از ملوک عرب است،
سعدی معلقی می زند و طبقه اصلی قدر قدرت جامعه فئودالی به طبقه ضعیف استحاله می یابد.
۲
گفتمش:
سعدی
به مثابه ایده ئولوگ طبقه حاکمه
می داند
که
طبقه حاکمه فئودال و روحانی
در منگنه دیالک تیک داخلی و خارجی به سر می برد
و
در این دیالک تیک، نقش تعیین کننده از آن قطب داخلی (توده رعیت) است:
سعدی
البته
این حقیقت امر را در لفافه ای ماورای طبیعی عرضه می دارد:
رعایت رعایا
در قاموس فقیه شیراز،
به معنی عدالت و انصاف و رعایت فرامین الهی و مخلفات است.
مفهوم رضایت خدا،
در واقع مترادف با مفهوم دوام فئودالیسم است.
سؤال اکنون این است
که
چرا
سیدعلی
ضرورت حمایت از توده را (به هنگام انتصابات انتخاباتی) خودش فتوا نمی دهد.
بلکه از قول خمینی بر زبان می راند؟
دلیلش این است
که
در زمان خودش توده قوت لایموت خود را در زباله دانی ها می جوید
و
دارایی توده
به کیسه های گل و گشاد خلفای حماس و جهاد و حزب الله و طوطی و قوطی ریخته می شود.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر