۱۴۰۲ آذر ۳, جمعه

خود آموز خود اندیشی (۸۰۶)

   Bild

شین میم شین

باب دوم

در احسان

حکایت نوزدهم

بخش چهارم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۷۳)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!

  

۱

گرت خاکپایان شوریده سر

حقیر و فقیر آید اندر نظر

 

به مردی، کز ایشان به در نیست آن

به خدمت کمر بند، اندر میان

 

تو هرگز مبینشان به چشم پسند

که ایشان پسندیده حق، بسند.

معنی تحت اللفظی:

اگر پابرهنگان به نظرت حقیر و فقیر آیند،

آنها هم به لحاظ مردی فرقی با تو ندارند.

پس آماده خدمت به آنان باش.

آنها حتما نباید مطلوب تو باشند.

همنیمه مطلوب خدا شده اند، کافی است.

  

سعدی

در این بند از شعر،

دیالک تیک طبقه حاکمه و توده

را

 به شکل دیالک تیک جاهمندان و خاکپایان بسط و تعمیم می دهد.

خدمت به خاکپایان به امید دست یافتن به مرد لعلگون نهفته در میان آنان معنائی جز پراگماتیسم بی غل و غش ندارد.

در این میان، تا چشم کار می کند، کوچکترین خبری از هومانیسم نیست.

 

در زباله وارگی «خاکپایان شوریده سر» و در «حقیر و فقیر به نظر آمدن» آنان

کوچکترین تردیدی نیست.

که گفتت که «بنی آدم اعضای یکدیگرند» و بدتر از آن، «در آفرینش ز یک گوهرند.»

خدمت به خاکپایان شوریده سر، وسیله ای برای هدفی سودآور است و بس.

در فلسفه سعدی

 

همه چیز در جامعه و جهان وسیله است و بس.

 

هرچیزی در جامعه و جهان آلت دستی است برای سود شخصی.

ارزش هرکس و هرچیز، ارزش هر وسیله، به اندازه سودی است که آن کس و چیز برای تو تولید می کند و یا به همراه می آورد.

هیچ کس و هیچ چیزی ارزش «در خود» (فی نفسه) ندارد.  

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر