۱۴۰۲ آذر ۴, شنبه

خود آموز خود اندیشی (۸۰۷)

   Bild

شین میم شین

باب دوم

در احسان

حکایت نوزدهم

بخش چهارم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۷۳)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!

  

۱

گرت خاکپایان شوریده سر

حقیر و فقیر آید اندر نظر

 

به مردی، کز ایشان به در نیست آن

به خدمت کمر بند، اندر میان

 

تو هرگز مبینشان به چشم پسند

که ایشان پسندیده حق، بسند.

معنی تحت اللفظی:

اگر پابرهنگان به نظرت حقیر و فقیر آیند،

آنها هم به لحاظ مردی فرقی با تو ندارند.

پس آماده خدمت به آنان باش.

آنها حتما نباید مطلوب تو باشند.

همنیمه مطلوب خدا شده اند، کافی است.

 

این سم مهلک پراگماتیسم است که سعدی با بی شرمی تمام، ولی در نهایت معصومیت بر مزارع ذهن مردم می پاشد.

 

بی دلیل نیست که پراگماتیسم تمام اذهان مردم را تسخیر کرده است

و

 زدون این زهر از تک تک سلول های مغز مردم

 به روشنگری طولانی و خستگی ناپذیری نیاز خواهد داشت.

 

احزاب، سازمانها و شخصیت هائی که به تحلیل کتب و تاریخ ایران و جهان می پردازند،

واژه پراگماتیسم

را

با جوهری نامرئی بر درفش سرخ خود نگاشته اند.

از این رو ست که ارزش نظرات حضرات به اندازه سود حقیر موقتی و لحظه ای است که تحریف کتب و تاریخ به همراه می آورد.

 

برای حضرات

 حقیقت

فاقد عینیت است.

   

حقیقت

برای حضرات

 آن چیزی است که سود آور باشد.

اگر حقیقت، زیانی لحظه ای در برداشته باشد،

 باید بدون درنگ و تأمل مسخ و مثله و مخدوش شود.

 

این «مرد» لعلگون کذائی کیست

که

سعدی مردم را برای نیل بدان به خدمت بر خاکپایان فقیر و حقیر و پریشان فرا می خواند.

چرا و چگونه این مرد لعلگون

 خود را در میان توده حقیر و فقیر و پابرهنه قائم کرده است.

چرا برای استتار خود

توده مولد و زحمتکش را برگزیده و نه اشراف بنده دار، فئودال و دربار را؟

مخاطب سعدی در این بیت شعر اصولا کیست؟

هدف از یافتن این مرد، این «شمس تبریزی» کذائی چیست؟

یافتن او چه دردی از دردهای بیشمار را درمان خواهد کرد؟

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر