۱۴۰۲ آذر ۴, شنبه

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۲۷۷)

  

 
میم حجری

 
کسی که چنین فکری به سرش بزند
معنی آگاهی را نمی داند.
عنتر نت به درد خر پروری می خورد و نه به درد خردگستری و خردمند پروری
جهان در حال تبدیل شدن به تیمارستان و طویله و ج. خانه است


البرت شوایتسر:
دلیل سردی رابطه ها
خست عاطفی ما ست.

نه.
خود خست عاطفی
معلول سیستم اقتصادی ـ جامعتی معینی است.
برای مهربان گشتن اعضای جامه نسبت به همدیگر و همنوع و هموند طبیعی و نوعی
باید
شرایط حاکم زیر و رو شوند.
به بالا رود کار افتادگان
لنینی کند چون در عالم ظهور



نصیحتی ست اگربشنوی زیان نکنی
که اعتماد بر اوضاع این جهان نکنی
ازاین وآن نکشی هیچ درجهان آزار
اگر تونیّت آزار این وآن نکنی
زصد رفیق یکی مهربان فتد،هشدار
که ترک یاران مهربان نکنی
بود رفیق کهن چون می کهن زنهار
که ازرفیق ومی تازه سرگران نکنی
ملک الشعرای بهار

ازاین وآن نکشی هیچ درجهان آزار
اگر تونیّت آزار این وآن نکنی
معنی تحت اللفظی:
اگر قصد آزار کسی را نداشته باشی، از کسی آزار نمی بینی.

واقعا؟
تجارب ما حکایت دیگری دارند.
به قول شاعری از دیار شمال
ما حتی به سموری اهانتی نکردیم
و بر باد شدیم.
به قول همان شاعر از شمال:
نفرین به یاد
باد.
نفرین بر آنکه رسم ستم را
نهاد
باد.


اخلاق
که دلبخواهی نیست.
اخلاق
اصلا چیست؟



هی مش ویلیام
جامعه
هتل که نیست.
هر کس و ناکس
دیالک تیکی از مربی و مربا ست.
اگر تربیت در بین نباشد
جامعه
طویله می شود.
خوش به حالت که نیستی
تا با دیدگان دریده از دهشت ببینی
که
جهان و جنقوری
طویله و تیمارستان شده است.


معنی مسلک چیست؟
مگر همین اسلام منفور
مسلک مسلمانان نیست؟
لامصبا
چرا درجا می زنید و قدمی جلوتر نمی روید.
اجنه به پارس بی بند سگان
 شب و روز گوش می هند و علامه می شوند.
مگر ملل عرمنی و یهودی و بودایی و مسیحی و چنگیزی و تیموری و عرعری
دست به قتل و غارت نزده اند و نمی زنند؟
به ستوه آمده ایم.
این
آخر
 چه روند  و روالی است
تارانتا بابو؟


برای این شازده‌پسر، چه اسمی پیشنهاد می‌دین؟
ناهید

سنت تسمیه
اصولا و اساسا
سنت مزخرفی است.
خلایق به محض تولد توله ای
اسمی سوبژکتیو به آن می دهند که تا اخر عمر
اسباب دردسرش می شود.
چون
مثلا
اسم ابلهی را علامه می گذارند.
اسم این موجود را باید از کاراکترش استخراج کنی.
عجله ای نیست.


سطل ننه ات طلبان
غیر از سواد وصداقت
کم و کسری ندارند.
شاه و فرح و شازده
مگر جزو مؤمنین نبوده اند و نیستند؟
شما چه بدیل بهتری برای اسلام دارید؟



اعتقاد و ایمان به چیزی به چه معنی است و چگونه ممکن و میسر می شود؟
از ترس که نمی توان به چیزی ایمان آورد.
عجب خردمندانی جنقوریان دارند.
مذهب
فرمی از شعور است.
مذهب شعور درخور زمانه خویش است.
مثال:
اسلام
نماینده علم درخور زمانه خویش بوده است
به همین دلیل مخالفین خود را ابوجهل و دوره ماقبل خود را دوره جاهلیت نامیده است.
پرستش خدای انتزاعی و آسمانی
از هر لحاظ
صدهزار بار پیشرفته تر و منطقی تر و علمی تر و  عقلی تر از بت پرستی بوده است.
بت بدبخت که نمیتواند خالق جهان باشد
خالق خود بت
شخص شخیص بت پرست بوده است.
خیلی از بت پرستان از خرما بت می ساختند و به وقت گرستکی بت خرمایی خود را می خوردند




هی ناپلئون بیسواد
استبداد دینی و بی دینی وجود ندارد.
در جامعه بشری همه چیز طبقاتی است.
استبداد به اصطلاح دینی در فرانسه
استبداد فئودالی ـ روحانی بوده است.
سلاطین
هم بزرگترین فئودال بوده اند و هم نماینده اشراف فئودال بوده اند
استبداد خود تو هم استبداد بورژوایی بوده  است


این خرافه سیمان دو دیوار را دیروز برای اجنه تحلیل و رد کرده ایم.
  زنان مربی اعضای جامعه نیستند.
خود زنان و مادران و پدران
 حتی
مربا هستند.
مربی = طبقات حاکمه


فاشیسم و نازیسم (ایتایل و ژاپن و آلمان)
هم جریانی ضد کاپیتالیستی و صد امپریالیستی بوده است.
ولی ارتجاعی تر از امپریالیسم بوده است
و زیر ضربات مشترک بلشویسم و امپریالیسم
شکست خورده است.
هیتلر
 هم میخواست برای نژاد عن تر سوسیالیسم بسازد.
اسم حزیش حزب س. کارگران المان بود.
هنوز هم فاشیست ها
مدعی نمایندگی طبقه کارگرند.
چپنما هستند.
بر بازوی پتک و سندان نقش زده اند.
 امحای مادی و فیزیکی و مالی عمیق خلق یهود
به بهانه نزولخواری سنتی یهودیان صورت می گرفت.
 یعنی ضدکاپیتالیستی از در عقب بود.
پوتین داس و چکش را از پرچم عرظش اولیگارشیستی خود بر نداشته است
به همین دلیل خیلی از خران جهان خیال میکنند که پوتین فرقی با لنین ندارد و روسیه کنونی همان اتحاد شوروی است.


 
دین در جامعه بشری
بخشا
شبیه تریاک است
یعنی
فونکسیون تسکینی و تخدیری و آرامش بخش دارد.
  اسکناسی که توده مفلوک به صندوق امام و امام زاده می اندازد
شبیه همان مبلغی است که در متروپول های امپریالیستی و حتی در جمهوری خلق چین
خلایق مفلوک به روانکاوان و طالع بینان و دعانویسان می دهند.


زاکانی:
در مسیر تربیت جامعه کوتاهی کردیم  امروز که دولت انقلابی سر کار است، افرادی که دغدغه مند در حوزه تربیت هستند، می‌توانند از این فرصت استفاده کنند

زاکانی
اشتباه می کند.
در تربیت فئودالیستی ـ فاشیستی ـ فوندامنتالیستی سکنه جنقوری
سنگ تمام نهاده شده است.
فقط باید در خارج از کشور بود و دید.
سطح توسعه فکری خلایق در زمان شاه
علیرغم اختناق
صدبرابر بالاتر از اکنون بوده است.
جنقوری اسلامی بخشا تیمارستان شده است و بخشا طویله.



همه جا همین است.
پاچه خواری
خاص ایران نیست.
بدبختی هم همین است.
کسی در حقیقت
دنبال حقیقت نیست.
همه از دم دنبال منفعت اند.
به همین دلیل
اندیشه بی مشتری است.
همه دنبال منافع بند تنبانی خویش اند.
عکس می بینند و بس.
فرقی با خر ندارند.



وقتی کودکان مؤنث را به دلیل فقدان نان
 زنده به گور می کردند
 حضرت محمد ۴۰ ساله بود.
عقل که ندارید.
مقل تان کجا ست.
ضمنا
 فقرا مجبور به این کار می شندند و نه اغنیا.



شرافت و شریف و اشراف
 و
 نجابت و تجیب و نجبا
 از مفاهیم اخلاقی اربابان برده دار و فئودال و روحانیت انگل و استثمارگر و کثافت اند.
توده به این مفاهیم ارتجاعی
اعتنایی ندارد.


نه.
این واقعیت امر
بیانگر دیالک تیک داد و ستد موجود
میان طبیعت و جامعه است.
عناصر مختلف ماشین (خودرو)
را
آهن و لاستیک و چوب و غیره
را
جامعه از طبیعت غصب کرده است.
طبیعت به ترفندهای متنوع و متعدد
دیر یا زود
آنچه را که سلب طبیعیت شده (سلب مالکیت طبیعی شده)
مجددا تحت مالکیت خود در می اورد
یعنی چیزهای جامعتی
را
مجددا
طبیعیت می بخشد.
به اصل خود برمی گرداند.
به زبان حکیم پرولتاریا
سلب مالکیت کنندگان
را
سلب مالکیت می کند.
رسالت تاریخی پرولتاریا هم همین است:
سلب مالکیت از سلب مالکیت کنندگان  
طبقات حاکمه
وسایل تولید را از شکم مادر نیاورده اند
از دست توده مولد و زحمتکش گرفته اند.


تعیین کننده در تئوری شناخت
خود اوبژکت و یا موضوع شناخت است.
چون محتوای شناخت در ابوژکت شناخت است.
ماهیت و خریت خر در خود حضرت خر است و نه در خرچران و خرسوار و خر فروش.

 این اصل اساسی تئوری شناخت مارکسیستی است.
تعیین کننده  دراین مورد
خود نظر است.
 بی اعتنا به اینکه صاحبنظر کیست.
تازه کسی هم صاحبنظر نیست.
هر نظری مهر طبقاتی بر پیشانی اش دارد.
نظر شخصی وجود ندارد.
هر آه و عطسه ای حتی طبقاتی است
هر شر  و وری حتی طبقاتی است


صائب
غیر از مغز اندینشده
کم و کسری ندارد.
این هارت و پورت او
مملو از خرافه است و نشانه خریت شاعر است:
او از فرط خریت
تفاوت آهن با پولاد را حتی نمی داند.
اگر از اهنگر می پرسید خرفهم می شد.
وای بر حال ما در دهه سوم قرن ۲۱ اگر ندانیم.
نشانه دیگر نادانی او در روش فکری او ست:
در ناتورالیزاسیون مسائل جامعتی است.
کف و گوهر و بالانشینی و ته نشینی در طبیعت
کم ترین ربطی به جامعه ندارد.
تحتاتی ترین افراد در جامعه
نه گوهرها
بلکه لومپن ها (گداها، جنده ها، جاکش ها، جاسوس ها، دزدها، قاچاقچی ها....) هستند
و طبقات فوقانی (بالانشینان)
نه کف ها
بلکه اعضای طبقات حاکمه اند که جامعه را اداره می کنند و همه کاره اند


این نوع استفاده از چوبهای بلند در ابتدا برای این بود که بچه ها وقتی گله را بیرون می بردند برای تسلط به اطراف و وجود حیوانات وحشی در واقع از آنها بالا رفته و راه میرفتند.
 حالا هرچند آن معنا را هنوز دارد ولی بیشتر برای بازی انجام  میشود
حریفه

تسلط
مفهوم دقیقی نیست.
برای وقوف به   محیط پیرامون بالا می رفتند.
اسباب بازی ها همیشه از جامعه الهام گرفته می شوند.
عروسک هر دخترک
بچه او ست.
دخترک نقش مادر بازی میکند
چه بسا عروسک را سرزنش و تنبیه میکند
بعد بغل میکند
نوازش میکند
بغل خود می خواباند.
تربیت میک ند مثل مادرش که همین کارها را با خودش کرده است



هرگز آرزو نکرده ام
یک ستاره درسراب آسمان شوم
یا چو روح برگزیدگان
همنشین خامش فرشتگان شوم
هرگز از زمین جدا نبوده ام
با ستاره آشنا نبوده ام

روی خاک ایستاده ام
با تنم که مثل ساقهٔ گیاه
باد و آفتاب و آب را
می مکد که زندگی کند
باروَر ز میل
باروَر ز درد
روی خاک ایستاده ام
تا ستاره ها ستایشم کنند
تا نسیمها نوازشم کنند

از دریچه ام نگاه می کنم
جز طنین یک ترانه نیستم
جاودانه نیستم
جز طنین یک ترانه جستجو نمی کنم
در فغان لذتی که پاکتر
از سکوت سادهٔ غمیست
آشیانه جستجو نمی کنم
در تنی که شبنمیست
روی زنبق تنم

بر جدار کلبه ام که زندگیست
با خط سیاه عشق
یادگارها کشیده اند
مردمان رهگذر :
قلب تیر خورده
شمع واژگون
نقطه های ساکت پریده رنگ
بر حروف در هم جنون
هر لبی که بر لبم رسید
یک ستاره نطفه بست
در شبم که می نشست
روی رود یادگارها
پس چرا ستاره آرزو کنم ؟

این ترانهٔ منست
- دلپذیر ، دلنشین
پیش از این نبوده بیش از این

داد از این بیگانگی با مفاهیم از هر نوع

جنایت به چه معنی است؟
در غزه و اسرائیل
جنگ
در جریان  است.
جنگ با جنایت
 تفاوت و تضاد ماهوی دارد.
مگر پوتین و پالان
در اوکراین چه میکنند؟
 جنگ
فرمی از مبارزه طبقاتی است.
لطان یابو و حماس الله و حزب الله و  پوتین الله و پالان الله و غیره
نماینده طبقات اجتماعی اند و نه قاتل بالفطره.


نه.
خلقت ربطی به تولید ندارد.
خلقت یعنی پدید اوردن چیزی از نیستی.
تولید = پدید اوردن چیزی از ناچیزی.
تولید
 فرمی از توسعه و تکامل است.
تولید
به معنی  استکمال  ناقص به کامل است
مفاهیم چیز و ناچیز
از مفاهیم فردوسی فیلسوف اند.
ایزد فردوسی
با الله محمد یکی نیست.
ایزد فردوسی از نیستی چیزی را هستی نمی بخشد.
ایزد فردوسی
خالق چیزی نیست.
خلقت محال است.
وجود (ماده) از روز اول لایزال است.
ماده
ازلی و ابدی است.
کسی نمی تواند ماده را از نیستی خلق کند ویا به نیستی بفرستد.
ایزد فردوسی
مولد (تولید کننده) است:
که ایزد ز ناچیز، چیز آفرید.
مثل نجار که از چوب (ناجیز)
میز (چیز) می سازد.
مثل آهنگر که از سنگ آهن  (ناچیز)
گاوآهن (چیز) می سازد
نجار و آهنگر
مواد را تغییر فرم می دهند.
تکامل می بخشند.
توسعه می دهند
استکمال می بخشند



چرا؟
مذهب چیست؟
مذهب
ایده ئولوژی است.
ایده ئولوژی
چیزی طبقاتی است.
ایده ئولوژی
خنجری فکری  برای حمله بر دشمن است.
حتی مذهب مسیح که به اصطلاح مبلغ مهر به دوست و دشمن است،
در تحلیل نهایی
خنجر فکری طبقات حاکمه است که به سوی توده برده آهیخته شده است.
خیلی از آلمانی های مسن
هنوز هم جنایات فاشیسم را
با تکیه بر مدافعه مسیحیت از برده داران بر ضد برده ها
توجیه می کنند.


اولا
قران که فقط از تناقضات تشکیل نیافته است.
قرآن
حاوی افکار والا ست.
ثانیا
تناضات به چه معنی اند؟
تناقضات
دلیل بر پویایی فکری مؤلف قران اند.
کسب و کار حضرت محمد
انتقاد از خود است.
یکی از مهم ترین خصایص انقلابیون هم همین است.
مرتجعین هرگز ایرادی ندارند
فقط از خود تعریف می کنند و هرگز لب به انتقاد نمی گشایند.

حضرت محمد چه بسا از قول خدا
خود را مورد سرزنش قرار می دهد و تصحیح میکند و توسعه می بخشد.
تفاوت و تضاد حضرت با محمد با آخوندهای فوندامنتالیستی وفئودالیستی
همین جا ست.
حزب الله حضرت محمد
بر خلاف حزب الله خمینی
حزبی انقلابی است.
حضرت محمد رسول الله است و رسالت تاریخی دارد.
خمینی و  ملاعمر و بن لادن و غیره
مرتجع اند و خرابکارند و جز نخریب و ترور
کسب و کاری ندارند.



کسی که همهمه امواج  را بشنود
اهم مهمات را شینده است.
فرنگی

امواج
که اصل قضیه نیستند
فرنگی عزیزم.
تعیین کننده
نه امواج
بلکه جریانات نیرومند درونی در اعماق آب ها  هستند که موج بر می انگیزند.


مطالعه خطری برای خریت شما ست.
فرنگی

خرخوانی
کمترین خطری برای خریت خر ندارد.
ما ازموده ایم در این باره بخت خویش.
عمری
 خرخوانی کرده ایم
بی انکه بتوانیم ترک خریت کنیم.
۲۳ سال است که دست از خرخوانی برداشته ایم و اندک اندک  ترک خریت کرده ایم و سگ شده ایم.



من ـ زور؟
اسرائیل چیست و چه فرقی با جنقوری اسلامی و یا عربستان صعودی ـ سقوطی دارد؟
خاتمی می گفت:
اسرائیل پایتخت امریکا ست.
خری ادعا می کند:
اسرائیل پروژه انگلیس و ان و این است.
این جماعت از تاریخ خلق یهود کمترین خبری ندارند.
با توطئه - تئوری که نمی توان به درک و توضیح تاریخ نایل آمد
با توطئه - تئوری فقط میتوان خودفریبی و عوامفریبی کرد

جانان:
هی بابا نوئل
چه کار داری می کنی؟
بابا نويل:
چه کنم؟
تو جزو آرزوی های کریسمس کسی هستی

اریش فروم:
آماج جامعه کنونی
نه تحقق بخشی به انسان
بلکه سود حاصله از سرمایه سرمایه گذاری شده است.

به این آدم برچسب مارکسیست بودن را با یک خروار سریش جسبانده اند.
آماج طبقه سرمایه دار (بورژوازی) است
این
و
نه
آماج جامعه
حواس پرت جان.
سیمین دانشور در همزیستی با لاشخور
سلب آدمیت شده است و خر شده است..
جنگ
ربطی به جنسیت ندارد.
حتی در صفوف عرطش حماس
زنان می جنگند
چه رسد به صفوف ارتش اسرائیل.
جنگ
فرمی از مبارزه طبقاتی است و زن و نر نمی شناسد
ضمنا
زنان بدون جفتگیری با نران خالق خسی حتی نیستند.
زنان = نران
اگر خری شک داشت
 سری به زندان ابوقریب ویا ابو اوین بزند
و
 با مشاهده زنان شکنجه گر و جانی و جلاد شلاق و شورت در دست
به برابری نران با زنان ایمان بیاورد.

سیمون دو دیوار
سواد وصداقت ندارد
مربی مردم وحتی مربی خود مادران نسل اندر نسل
طبقات حاکمه اند و نه مادران و پدران
مادران و پدران نوکران تربیتی طبقات حاکمه اند.
همه چیز جامعه تحت کنترل طبقات حاکمه است
مسئلة المسائل این است که طبقات حاکمه اجنه آسا هستند:
همه کاره اند
ولی نامرئی اند



همه جا همین است.
مهره هایی توسط مردم به اصطلاح انتخاب می شوند که طبقه حاکمه تعیین کرده است.
اگر احیانا یک در یک میلیون و تصادفا کسی از طراز آلنده انتخاب شود
بلافاصله کودتایی صورت می گیرد و جامعه به توده خاطی
جهنم می گردد تا توبه کنند و هرگز تکرار نکند.




تهران کلان شهر الگوی جهان اسلام یک شعار نیست بلکه یک چشم‌انداز است
سیمرغ

ذلت
جفت دیالک تیکی ثروت است.
انباشت ثروت در قطبی
لاجرم
به انباشت ذلت در قطب دیگر
منجر می شود.
حضرت علی
حضرت کانت
حضرت هگل
حضرت مارکس

ذلت فراگیر
خاص جنقوری هم نیست
در یانکستان و بانکستان هم قضیه از همین قرار است
یا سوسیالیسم
یا پاوپریسم مادی و مالی و فکری و روحی و اخلاقی و روانی


ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر