۱۴۰۲ آبان ۲۳, سه‌شنبه

خود آموز خود اندیشی (۷۹۶)

   Bild

شین میم شین

باب دوم

در احسان

حکایت نوزدهم

بخش چهارم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۷۳)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!  
 

ز تاج ملکزاده ای در مناخ

شبی لعلی افتاد در سنگلاخ

 

پدر گفت:

«اندر شب تیره رنگ

چه دانی که گوهر کدام است و سنگ

 

همه سنگها پاس دار، ای پسر

که لعل از میانش نباشد به در.»

 

در اوباش، پاکان شوریده رنگ

همان جای تاریک و لعل اند و سنگ

 

چو پاکیزه نفسان و صاحبدلان،

برآمیخته هستند با جاهلان

 

به رغبت، بکش بار هر جاهلی

که افتی به سر وقت صاحبدلی

 

کسی را که با دوستی سر خوش است

نبینی که چون بار دشمنکش است

 

بدرد چو گل جامه از دست خار

که خون در دل افتاده، خندد چو نار

 

غم جمله خور در هوای یکی

مراعات صد کن، برای یکی

 

گرت خاکپایان شوریده سر

حقیر و فقیر آید اندر نظر

 

به مردی، کز ایشان به در نیست آن

به خدمت کمر بند، اندر میان

 

تو هرگز مبینشان به چشم پسند

که ایشان پسندیده حق، بسند

 

کسی را که نزدیک ظنت بد او ست

چه دانی که صاحب ولایت خود او ست.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر