۱۴۰۲ آذر ۷, سه‌شنبه

خود آموز خود اندیشی (۸۱۰)

   Bild

شین میم شین

باب دوم

در احسان

حکایت نوزدهم

بخش چهارم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۷۳)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!

 

۱

کسی را که نزدیک ظنت بد او ست

چه دانی که صاحب ولایت خود او ست.

 

معنی تحت اللفظی:

کسی به نظرت آدم بدی می آید، شاید ولی عصر باشد.


سعدی

 در این بیت شعر،

در نهایت معصومیت و بیطرفی ظاهری،

 دیالک تیک طبقه حاکمه و توده

را

به شکل دیالک تیک خوب و بد مسخ و مثله و مخدوش می کند.

 

سعدی

کوچکترین تردیدی در «بد» بودن خاکپایان حقیر و فقیر ندارد.

سعدی

صد بار بیشتر از اشراف بنده دار، فئودال و دربار

 از این انسانواره ها، از این «حشرات الارض» «بی همه چیز» پابرهنه،  گرسنه ژنده پوش

 نفرت دارد.

 

تنها فرقی که سعدی با اشراف بنده دار، فئودال و دربار در این زمینه دارد،

 این ادعای توخالی آلوده به ریا و نیرنگ فئودالی است

که

 شاید یکی از این موجودات بیمار و علیل و ذلیل و زحمتکش و گرسنه و پابرهنه

صاحب ولایت باشد

 و

خودداری از خدمت به آنان،

مانع دست یابی به «شمس تبریزی» کذائی گردد.

 

فرق سعدی با نیچه همین است و بس.

نیچه

 از نفرت به پرولتاریا لبریز است.

نیچه

 قلع و قمع این توده مولد و زحمتکش بی همه چیز پابرهنه را صادر می کند.

نیچه

ضرورت بنای کوره های توده سوزی را جامه تئوریک می پوشاند.

نیچه

معمار فکری کوره های توده سوزی است.

سعدی

می توانست نیچه قرون وسطی باشد،

 اگر مطمئن می شد که «مرد»، «صاحب ولایت» و امثالهم در میان این توده حقیر و فقیر و خاکپای

 مخفی نشده است.

 

هشتصد سال بعد،

وقتی در دیار سعدی

 بورژوازی تجاری مذهبی زمام امور را به دست گرفت، دیگر به نبود «صاحب ولایت» در میان پارتیزان های اسیر توده مولد و زحمتکش نیندیشید،

چون «صاحب ولایت» خود، شخصا

 فرمان شقه شقه کردن اندام های خجسته «خاکپایان حقیر و فقیر و شوریده سر» را صادر کرده بود.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر