۱۴۰۲ آبان ۲۴, چهارشنبه

درنگی در پژوهشی تحت عنوان «مارکسیزم و آئین بهائی» (۱۴)

 

 مارکسیزم و آئین بهائی
سایت پژوهشنامه 

 نگارنده:

 نادر سعیدی 

 درنگی 

از

میم حجری

 مقایسه مارکسیسم با بهائیسم:

اما در عین حال تفاوت‏های بنیادین نیز دارند که در این نوشته بیشتر به آن تفاوت‏ها اشاره می‌گردد.

اوّلاً

تعاریف بهائی از واژه‏ هایی مانند عدالت و آزادی و تمامیت، با برداشت مارکس یکی نیست که هر یک نیازمند پژوهشی خاص است.

امّا در اینجا صرفاً به سه تفاوت اشاره می‏ کنم.

اوّل

آنکه مارکس تعبیری مادّی از تاریخ دارد

در حالیکه از نقطه نظر فلسفهء بهائی

تاریخ

پدیداری چند بُعدی است.

بعید است که حضرت بها و فقهای بهایی اعلام کرده باشند که «تاریخ پدیداری چند بعدی است.»
 
۲

در این مورد در جامعه ‏شناسی سه نظر عمده وجود دارد.

نظر اوّل

معتقد است که جامعه و تاریخ اساساً توسط عوامل اقتصادی تعیین می شود. 

مارکسیزم و تز ماتریالیزم تاریخی آن در این جرگه است. 

 

معنی تحت اللفظی:
از دیدگاه مارکسیسم و تز (؟) ماتریالیسم تاریخی، 
جامعه و تاریخ توسط عوامل اقتصادی تعیین می شوند.

آنچه که حریف و ۹۹ درصد علمای امپریالیستی و فئودالیستی ادعا می کنند،
نه دیدگاهی مارکسیستی و ماتریالیستی ـ تاریخی، بلکه ادعایی اکونومیستی است.
کشف مهم مارکس،
دو دیالک تیک اساسی ماتریالیسم تاریخی (تز موسوم به درک ماتریالیستی تاریخ) است که مفصلا توضیح داده ایم:
 
۱
دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی (زیربنای اقتصادی)
 
۲
دیالک تیک زیربنای اقتصادی (مناسبات تولیدی) و روبنای ایده ئولوژیکی
 
 حرف اساسی مارکس
این بوده 
که 
در
 دیالک تیک (۱)
نقش تعیین کننده از آن نیروهای مولده است
و
در
دیالک تیک (۲)
از آن زیربنای اقتصادی  و یا مناسبات تولیدی.

علمای امپریالیستی و فئودالیستی
از این موضعگیری نظری مارکس، ابلهانه و یا عوامفریبانه، نتیجه می گیرند که
«جامعه و تاریخ اساساً توسط عوامل اقتصادی تعیین می شود.»
 
بحث مارکس بر سر چیز دیگری است:
حرف حساب و دو دو تا چهار تای مارکس این است 
که
نیروهای مولده تعیین کننده مناسبات تولیدی
است
و 
 زیربنای اقتصادی هر جامعه، تعیین کننده روبنای ایده ئولوژیکی آن جامعه است.
 
ضمنا
مارکس و انگلس
بارها و بارها
مسئله را خر فهم کیرده اند
که
این به معنی هیچ وارگی مناسبات تولیدی و روبنای ایده ئولوژیکی نیست.
 
مناسبات تولیدی هم بر نیروهای مولده  اثر می گذارد
و
 روبنای ایده ئولوژیکی  بر زیربنای اقتصادی تأثیر می گذارد.
ضمنا
 چا بسا عمر روبنای ایده ئولوژیکی طولاتی تر از زیربنای اقتصادی است.
 
انگلس برای تسهل برخورد به دیالک تیک ها، 
مفهوم «در تحلیل نهایی» را کشف و معرفی می کند:
زیربنای اقتصادی
در
تحلیل نهایی
تعیین کننده روبنای ایده ئولوژیکی (دولت، مذهب، قضاوت، حقوق، هنر، اخلاق و غیره) است.

این مفهوم انگلس در مورد همه دیالک تیک ها معتبر است:
 
مثال دیگر:
دیالک تیک فرم و محتوا
نقش تعیین کننده در این دیالک تیک در تحلیل نهایی از آن محتوا ست.
بدون اینکه فرم هیچ واره باشد.
 
مراجعه کنید 
به
دیالک تیک فرم و محتوا.

 

فرم و محتوا

 

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/13356

 

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/13377

 

۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/13384

 

پایان

 

۳
مارکسیزم و تز ماتریالیزم تاریخی آن در این جرگه است. 
 
حریف
خیال می کند که ماتریالیسم تاریخی، تز است.
یعنی 
از تفاوت فلسفه با تز بی خبر است.
ماتریالیسم تاریخ
فلسفه خاص جامعه بشری به طور کلی است.
موضوع ماتریالیسم تاریخی 
عالی ترین، عام ترین، کلی ترین و ماهوی ترین قوانین و قانونمندی های جامعه بشری است.

دلیل خطای حریف
عوضی گرفتن تز «درک ماتریالیستی تاریخ» با فلسفه «ماتریالیسم تاریخی» است.
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر