میم حجری
پدرم در سیزدهسالگی از یکی از روستاهای آناتولی به استانبول آمد.
مادرم هم وقتی خیلی بچه بود از روستای دیگری در آناتولی به استانبول آمد.
آنها مجبور بودند سفر کنند تا یکدیگر را در استانبول ببینند و ازدواج کنند
تا من بتوانم به دنیا بیایم.
حق انتخابی نداشتم،
به همین دلیل
در
زمانی بسیار نامناسب،
در
کثیفترین روزهای جنگ جهانی اول، سال ۱۹۱۵
و
در
یک جای بسیار بد به نام جزیرهی هیبلی،
متولد شدم.
هیبلی،
ییلاق پولدارهای ترکیه در نزدیکی استانبول است
و از آن جا که پولدارها نمیتوانند بدون آدمهای فقیر زنده بمانند،
ما هم در آن جزیره زندگی میکردیم.
این فراز از زندگینامه عزیز نسین،
خیلی زیبا ست.
دیدار تصادفی مادرش با پدرش،
ازدواج شان
و
تولد نویسنده ای با شهرت جهانی.
آنچه تصادفی نمودار می گردد،
امری قانونمند است
یعنی
بی حساب و کتاب نیست.
تصادف
همیشه
در
دیالک تیک ضرورت (جبر) و تصادف
وجود دارد
و
نه به تنهایی.
این بدان معنی است
که
هیچ ضرورتی (جبری) بدون تصادفی تحقق نمی یابد.
ضرورت و یا جبر
مثلا
ازدواج مادر و پدر عزیز و تولد او،
به
شکل تصادف
تحقق می یابد.
مثال:
فوتبالیستی
توپ
را
به سوی دروازه حریف شوت می کند.
گل شدن این توپ
فقط
می تواند به تصادفی صورت گیرد.
مثلا
به پیکر بازی کنی اصابت کند،
مسیر عوض کند و وارد دروازه شود.
یا
از دست دروازه بان لیز بخورد و گل شود.
نکته جالب دیگر در این زندگینامه،
در جمله زیر است:
و از آن جا که پولدارها نمیتوانند بدون آدمهای فقیر زنده بمانند،
ما هم در آن جزیره زندگی میکردیم.
عزیز نسین
در
این جمله سرشته به شهد شیرین
از
دیالک تیک توده و طبقه حاکمه
به
صورت دیالک تیک اغنیا و فقرا
پرده بر می دارد.
جزیره هیبلی
گرهگاه همزیستی تضادمند اغنیا و فقرا
بوده است.
این دیالک تیکی که عزیز نسین بسط می دهد،
دیالک تیکی جهانشمول
است:
تشکیل ثروت و سرمایه
اصولا و اساسا
نتیجه استثمار توده مولد توسط اقلیت انگل
است:
نتیجه تصاحب اضافه ارزش کار توده مولد
است
و
همین اضافه ارزش شهد و شیرین
فقرا را به اغنیا
پیوند می زند.
چون در روند تشکیل این اضافه ارزش شهد و شیرین،
توده بی همه چیز (محروم از وسایل تولید)
نانی بخور و نمیر
به
دست می آورد و می خورد و زنده می ماند.
ضمنا
در روند تولید نعمات مادی، مثلا تولید گوشت و میوه و ماهی و خدمات و غیره،
تولید مثل می کند.
یعنی
فرزندی پدید می آورد که پس از کهولت و رحلت شان،
جای شان
را
بگیرد
و
اضافه ارزش تولید کند
تا
قوت لایموتی به دست آورد.
فرزند مادر و پدر عزیز نسین
از
قضا
به
عوض تولید نعمات مادی و اضافه ارزش،
نعمات فکری
مثلا
قصه و شعر
تولید می کند
که
اغذیه روح و روان اعضای جامعه
است
و
به
قول مسیح علی نجات
بشر
فقط
با
نان
زنده است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر