ویرایش
از
میم حجری
شب نشین خاموش،
مغروق ظلمت،
نشان سپیده را بگیر
از قربانگاه اسماعیل.
این رد، نه ردی است که گم شود.
این خون تو ست
بر کشتزارها و کارخانه ها و نخل زارها
از شمال تا جنوب
ریخته بر جای جای این سرزمین پر ثمر.
در هر جایی که سرمایه چشمک می زند
رد تو ست،
فرمانده ی یک لا قبا، کارگر
بر خیز،
فرمان ده.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر