نکته دوم
۱
· تمیز ماهوی نظام قدرت (حکومت) از نظام حاکمیت که برای درک استالینیسم الزامی است، به این معنی نیز است، که استالینیسم را نمی توان به واسطه یک مورفولوژی صوری، بدون تاریخ قدرت و شیوه تأثیر، مکانیسم ها و پیش شرط های «آنتروپولوژیکی» قدرت درک کرد.
· (مورفولوژی عبارت است ازعلم فرم چیزها با توجه به خودویژگی ها، توسعه ها و قانونیت های شان.
· آنتروپولوژی عبارت است از علم انسان و تکوین و توسعه آن. مترجم)
۲
· استالینیسم را می توان تنها و تنها به مثابه یک پدیده تاریخی مشخص، به مثابه زائده جامعه ای معین، به دلیل شرایط تاریخی خاص درک کرد.
۳
· علاوه بر این، بدین طریق می توان به درک عمیقتر شرایط تاریخی ئی نیز نایل آمد که غلبه بر استالینیسم، امروزه تحت آن صورت می گیرد.
نکته سوم
· آنچه که می توان ـ امروزه، در فاصله ای تاریخی ـ به مثابه «استالینیسم» قلمداد کرد، تئوری خاصی نیست، که از مارکسیسم و لنینیسم (لنینیسم، که بعد از مرگ لنین، از سوی استالین نامگذاری شد)، فراتر برود:
۱
· دوره استالینیسم، آموزه قابل بحث مارکسیسم به میراث مانده را هاله ای از تقدس می پوشاند.
۲
· دوره استالینیسم، به آموزه قابل بحث مارکسیسم به میراث مانده، جزمیت می بخشد.
۳
دوره استالینیسم، آموزه قابل بحث مارکسیسم به میراث مانده را به طرزی چند باره فرمالیزه (صوری) می کند، ولی چیزی بدان نمی افزاید.
۴
· برخلاف تصور رایج، شاخص عام دوره استالینیستی عبارت است از نازائی تئوریکی در اتحاد شوروی و امثالهم.
۵
· تنها در جاهائی که برای حل و فصل مناسبات موجود، چاره دیگری باقی نمی ماند، با هزار زحمت و مصیبت تفسیر جدیدی از آموزه به میراث مانده از مارکسیسم ارائه داده می شد:
· مثلا در مورد مسائل زیر:
الف
· سوسیالیسم در یک کشور واحد
ب
· «میرائی» (زوال) دولت
پ
· گذار به کمونیسم.
۶
· استالینیسم ـ اما ـ خود را به طور کلی، به مثابه پراتیک اجتماعی معینی نمودار می سازد، که همواره به وفاداری بر آموزه «مارکسیسم ـ لنینیسم» کلاسیک تظاهر می کند، حتی آنجا که با روح آن در تضاد قرار دارد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر