۱۳۹۸ آذر ۲۱, پنجشنبه

وجود (۱)


  پروفسور دکتر  الفرد کوزینگ
برگردان
شین میم شین
   
۱
·      وجود عبارت است از هر آنچه که هست.
·      خواه چیزهای مادی و خواه چیزهای فکری، مستقل از هر تعین دیگر.

·      (تعین یعنی مرزبندی اوبژکتی و یا مفهومی نسبت به اوبژکت ها و یا مفاهیم دیگر. مترجم)

۲
·      مفهوم وجود نسبت به مسئله اساسی فلسفه بی طرف است.

·      (مسئله اساسی فلسفه عبارت است از مسئله مربوط به رابطه ماده (طبیعت، وجود) و شعور (روح، تفکر).
·      انگلس مسئله اساسی فلسفه را به مثابه مسئله رابطه میان تفکر و وجود و یا رابطه میان روح و طبیعت تعریف می کند.
·      (تز دوم در «تزهایی راجع به فویرباخ»)
·      تاریخ تفکر فلسفی نشان می دهد که فقط دو راه حل و یا پاسخ برای مسئله اساسی فلسفه وجود دارد:

راه حل اول:

·      وجود بر شعور و یا ماده بر روح مقدم است
·      (راه حل ماتریالیستی).

راه حل دوم:

·      شعور بر وجود و یا روح بر ماده مقدم است
·      (راه حل ایدئالیستی). مترجم)

۳
·      از این رو، اگر مفهوم وجود، بدون تعین و تعریف روشن مورد استفاده قرارگیرد، تضاد میان ماتریالیسم و ایدئالیسم را از چشم ها پنهان خواهد کرد.

۴
·      مفهوم وجود در تاریخ فلسفه نقش فوق العاده بزرگی بازی کرده و لذا محتوای آن دچار تغییرات جدی شده و بسته به پاسخ انسان ها به مسئله اساسی فلسفه، به انحای مختلف مورد تفسیر قرار گرفته است.

۵
·      پارمنیدس درک ماهیتا ماتریالیستی از وجود داشته است.

۶
·      او وجود واحد، ابدی، ثابت، بی تغییر و تجزیه ناپذیر را جوهر مادی جهان می داند.
·      به نظر او چون تنها در مورد آنچه که وجود دارد، می توان اندیشید، پس وجود و تفکر یکی اند و از نوع واحدی تشکیل یافته اند.

۷
·      افلاطون ـ بر عکس او ـ درک ایدئالیستی افراطی از مفهوم وجود داشته است.
·      به نظر او وجود حقیقی تنها در مورد ایده های ابدی مصداق دارد و جهان مادی «سایه» صرف این ایده ها ست و جز «شدن» هنر دیگری ندارد.   

۸
·      درک ارسطو از وجود برای توسعه بعدی فلسفه اهمیت زیادی داشته است.
·      ارسطو مفهوم وجود را به معانی بیشماری به کار می برد.
·      اولین معنی وجود ـ به نظر او ـ عبارت است از «چیستائی» هرآنچه که هست، یعنی ماهیت چیزها.
·      بنابرین موجود اولیه نه آن است که «چیزی است»، بلکه به طور  کلی آن است که «هست»، یعنی ماهیت.
·      (ارسطو، «متافیزیک»، زد ۱)

۹
·      به نظر ارسطو ـ اما ـ این فرم و یا هیئت است که وجودش بنیان همه چیز است.

۱۰
·      او وظیفه فلسفه اولین را بررسی موجود ـ اگر وجود دارد ـ و بررسی وجود به مثابه آنچه که وجود دارد، می داند.

۱۱
·      بر این مبنا ست که متافیزیک و اونتولوژی به مثابه اصول فلسفی پدید می آیند.

·      (اونتولوژی درواقع به معنی آموزش مربوط به وجود است.
·      اونتولوژی به نگرش های فلسفی در تاریخ فلسفه بورژوائی ماقبل مارکسیستی و مدرن اطلاق می شود که با وجود و با آنچه که ماهیتا و به طور  بیواسطه به وجود تعلق دارد، سروکار دارند.
·      از مفهوم اونتولوژی در بسیاری از جریانات فلسفی بورژوائی مدرن بارها تعاریف کاملا دیگری عرضه شده است:
·      مثلا یاکوبی آن را به مثابه  «آموزش آنچه که به طور  کلی مستقل از شعور شناسنده، به طور  فی نفسه و درخود وجود دارد»، تعریف کرده است.
·      هگل اونتولوژی را به مثابه  «آموزه مربوط به تعین های انتزاعی ماهیت» تعریف می کند.
·      (هگل، «دایرة المعارف فلسفی»، پاراگراف ۳۳)
·      اونتولوژی ـ بعد از هگل ـ اهمیت خود را به کلی  از دست می دهد.
·      اونتولوژی در آغاز قرن بیستم میلادی توسط پیشلر در کتابی تحت عنوان «راجع به اونتولوژی ولف ۱۹۱۰ میلادی» نوسازی می شود و در فلسفه بورژوائی،  به ویژه  از سالهای ۲۰ قرن بیستم به بعد، نام نئو اونتولوژی به خود می گیرد و بیانگر واکنشی بر روند ذهنی کردن و عرفانی کردن فلسفه امپریالیستی است.
·      این روند با مظاهر خود از قبیل نئوکانتیانیسم، پوزیتیویسم، فلسفه حیات و اگزیستانسیالیسم، به نظر  گروهی از فلاسفه متعلق به اردوگاه فلسفه بورژوائی، به مثابه  «فروپاشی فلسفه ما»، به دنبال «سوبژکتیویته و وابستگی به سوبژکت» تلقی می شود که باید علیه اش وارد عمل شد.
·      (یاکوبی)
·      در این اثنا وظیفه جدیدی به نام دفاع در مقابل ماتریالیسم فلسفی به عهده این جریان گذاشته می شود.
·      مترجم)

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر