قهرمانِ منفرد یا مجاهدِ خلق؟
احسان طبری
ویرایش و تحلیل
از
یدالله سلطان پور
آقای هزارخانی با تعبیر نادرست از قصه بهرنگی،
میخواهد نشان دهد
که
گویا
ارادۀ فردی
کلید همه قفل ها
ست.
سؤال ین بود
که
چرا
مفهوم اراده
برای طبقه حاکمه برده دار، فئودال (تئولوژی) و بورژوازی
از
چنین اهمیت عظیمی
برخوردار
بوده و است؟
گفته شد
که
ایدئالیزه، سانترالیزه و مطلق کردن اراده
علل مادی، معرفتی و روحی ـ روانی
داشته است و دارد.
۱
دیری است
که
فوندامنتالیسم سنی و شیعی
همان دگم تئولوژیکی مربوط به مفهوم اراده
را
یعنی
مشیت و یا اراده الهی
را
برای
تبدیل فرزندان مردم
به
بمب زنده و رونده و نفس کشنده
مورد استفاده قرار می دهد.
مفهوم اراده
بدین طریق
برای
اوتوپی برگشت به صدر اسلام
به
مثابه بنیاد (فوندامنت)
مورد استفاده قرار می گیرد.
این
دال بر این حقیقت امر دیالک تیکی است
که
مفهوم واحدی
می تواند
در
طول تاریخ
با
محتواهای طبقاتی به کلی متضادی
به
خدمت گرفته شود.
دگم تئولوژیکی اراده و یا مشیت الهی
در
قرن بیست و یکم
سهل ترین و بهترین وسیله
برای عوامفریبی خونین و خطرناکی
شده است
که
برای جامعه بشری
بسیار گران تمام می شود.
جامعه بشری
با
استفاده فوندامنتالیسم تا مغز استخوان مرتجع
از
مفهوم اراده
نه
به
فرماسیون برده داری در صدر اسلام
را
بلکه
به
قهقرای صدر توحش
سقوط کرده است.
بمب بر کمر فرزندان ناقص العقل توده
می بندند
و
به
میان مردم
می فرستند
و
فاجعه
می آفرینند.
۲
آقای هزارخانی با تعبیر نادرست از قصه بهرنگی،
میخواهد نشان دهد
که
گویا
ارادۀ فردی
کلید همه قفل ها
ست.
ارتجاع فئودالی ـ فدایی ـ مجاهد
که
هزارخانی ها
تئوریسین آنها
هستند،
دگم تئولوژیکی اراده خدا
را
با
دگم عنقلابی و عومفریب اراده چریک فدایی و مجاهد و دیمدام و لیملام
جایگزین می سازند.
این نسخه وطنی تئوری نخبگان گاسه اسپانیایی
است.
چریک فدایی و مجاهد و دیمدام و لیملام کودن و خر و خردستیز
به
مدد ایدئالیزه، سانترالیزه و مطلق کردن مفهوم اراده
باد زده می شود، بزرگ و بزرگ تر می شود
و
به
مقام نخبه تاریخساز
ارتقا داده می شود.
این
تکرار همان مانی پولاسیون فاشیستی (نازیستی) اعضای جامعه
توسط هزارخانی ها
ست.
به
مدد ایدئالیزه، سانترالیزه و مطلق کردن مفهوم اراده
جوانان خودشیفته و پخمه و فریب خورده مردم
در
توهم فئودالیستی ـ فوندامنتالیستی ـ فاشیستی
تا
آخرین نفس
برای ایدئال های ضد بشری و ضد پیشرفت اجتماعی
«مبارزه» می کنند
و
فاجعه می آفرینند.
جامعه
از
هر لحاظ
فقیر و فقیرتر می شود.
به
مدد ایدئالیزه، سانترالیزه و مطلق کردن مفهوم اراده
فلسفه و علم و عقل
تحقیر می شود
و
خریت و خردستیزی
مورد تجلیل قرار می گیرد.
فدایی و مجاهدی که خلایق خر فخرانگیز می پندارند،
خر و خردستیزی
بیش
نبوده و نیست.
تنها
هنر این زباله ها
اراد گرایی بندتنبانی و قلابی
است.
چیزی فرمالیستی
است
که
در
مبارزه تروریستی تا آخرین نفس
بر
ضد توده و انقلاب و خرد اندیشنده
خلاصه می شود.
کسی نمی داند
کسی
هم
نمی پرسد
که
جامعه ایدئال این زباله های فدایی و مجاهد و دیمدام و لیملام
چیست؟
این
مظاهر کذایی اراده آهنین
چه
گلی
بر
سر مردم این ویرانه خواهند زد؟
چگونه می توان میان استراتژی مبارزه و تاکتیک مبارزه
علامت تساوی
گذاشت
و
دست
به
خودفریبی و عوامفریبی
نزد؟
چگونه
می توان
نهی از تفکر کرد
و
کورکورانه و خردستیزانه
راه افتاد
و
شق القمر کرد؟
هزارخانی ها
به
مدد ایدئالیزه، سانترالیزه و مطلق کردن مفهوم اراده
عملا
به
تبلیغ و تجلیل و تشویق تهور فئودالی
می پردازند.
به
مدد ایدئالیزه، سانترالیزه و مطلق کردن مفهوم اراده
ترس طبیعی و عقلی و غریزی اعضای جامعه
را
تار و مار می سازند
و
انسان واره های مکانیکی
«تربیت» می کنند
که
جز مغز اندیشنده
کم و کسری ندارند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر