جمعبندی
از
مسعود بهبودی
در ۲۰ ژولیه ۱۹۴۱
ارتش نازی
۱۶ پارتیزان یوگوسلاوی
را
در اردوگاهی در جنوب بلگراد
تیر باران کرد.
بعد ها
در نبش قبر پارتیزان ها
در
میان تیرباران شدگان
جنازه یک سرباز آلمانی
نیز
به
چشم می خود
که
در سال ۱۹۴۷
در بنای یادبودی
که
برای این پارتیزان ها ساخته شد
نام یک سرباز آلمانی
به
نام یوزف شولتس
نیز چشم می خورد.
بعد ها
رد او در خاطرات فردریش اشتال،
فرمانده بخش پیاده نظام ۷۱۴
نیز به چشم می خورد.
یوزف شولتس
سرباز پیاده نظام
بود
که همراه با ۷ نفر دیگر به ماموریتی فرستاده شده بود
مأموریت آنها
تیرباران ۱۶ پارتیزان یوگوسلاوی بود.
از جوخه ۸ نفری آنها
۷ نفر
از دستور اطاعت کردند
اما
یوزف شولتس
از اجرای دستور امتناع ورزید
او
کلاه خود و تفنگ خود را به زمین انداخت
و
در کنار اسیران ایستاد و گفت:
بهتر است مرا نیز تیرباران کنید
چون حاضر به تیربارن انسانها نیستم.
و
توسط یاران خود
همچون دیگر اسیران
تیرباران گردید.
عکس
مربوط به لحظه ای است که یوزف شولتس
کلاه خود خود را به زمین انداخته و به سوی صف پارتیزان های یوگوسلاو می رود.
پایان
ایراد این عمل استثنائی و دلیل این طرز رفتار بیهوده او
چه بوده است؟
سعدی
گر من ز محبتت بمیرم
دامن به قیامتت بگیرم
از دنیی و آخرت گزیر است
وز صحبت دوست ناگزیرم
ای مرهم ریش دردمندان
درمان دگر نمیپذیرم
آن کس که به جز تو کس ندارد
در هر دو جهان
من آن فقیرم
ای محتسب از جوان چه خواهی
من توبه نمیکنم که پیرم
یک روز کمان ابروانش
میبوسم و گو:
«بزن به تیرم.»
ای باد بهار عنبرین بوی
در پای لطافت تو میرم
چون میگذری به خاک شیراز
گو:
«من به فلان زمین اسیرم.»
در خواب نمیروم که بی دوست
پهلو نه خوش است بر حریرم
ای مونس روزگار سعدی
رفتی و نرفتی از ضمیرم
پایان
فرم های سه گانه شعور (روح) در جامعه بشری
(میتولوژی - تئولوژی ـ فیلوسوفی)
۱
نخست
میتولوژی (علم الاساطیر)
وجود داشت.
۲
همه چیزها، پدیده ها، روندها و سیستم ها
به طرز میتولوژیکی
توضیح داده می شد.
۳
مراجعه کنید به وحدت و مبارزه خدایان سه گانه
(طبیعتخدا و توده ـ خدا و طبقه حاکمه ـ خدا)
در
تارنمای ما
۴
با رشد نیروهای مولده (علم و فرن و فکر و فرهنگ)
میتولوژی
جای خود
را
به
تئولوژی (علم الادیان، فقه، شریعت، مذهب)
می دهد.
۵
یعنی
توسط تئولوژی
نفی دیالک تیکی می شود
۶
یعنی
تئولوژی
جنبه های مثبت و مفید و حیاتمند میتولوژی
را
حفظ می کند و توسعه و تکامل می بخشد
و
جنبه های منفی و مضر و مرده و مزاحم ان را نقد می کند و حذف می کند.
۶
تئولوژی فرزند خلق میتولوژی است
۷
پس از توسعه نیروهای مولده (علم و فن و فکر و فرهنگ)
و
ظهور طبقه کارگر
به
مثابه سوبژکت طراز نوین تاریخ
و
معمار کمونیسم
و
تشکیل ایده ئولوژی آن
یعنی فلسفه فلسفه علمی (مارکسیسم ـ لنیینسم)
دوران گذار گلوبال (تمام ارضی) به کمونیسم
و
به
لحاظ فکری
دوران گذار به فیلوسوفی (فلسفه علمی (مارکسیسم ـ لنیینسم) )
آغاز می شود.
۸
فلسفه علمی (مارکسیسم ـ لنیینسم)
همه جنبه های مثبت و مفید و حیاتمند میتولوژی و تئولوژی
را
از آن خود کرده و حفظ کرده است و توسعه داده است
و
جنبه های منفی و مضر و مزاحم آنها را نقد و حذف کرده است.
۹
اکنون
میتولوژی و تئولوژی
دیگر
نه
فعلیت (اکتوئالیته)
دارند
نه
علمیت
و
نه
حقانیت
۱۰
اکنون
فقط
فیلوسوفی
فعلیت (اکتوئالیته)
و
علمیت
و
حقانیت
دارد و لاغیر.
۱۱
فیلوسوفی
باید
بسان میتولوژی و تئولوژی
توده ای شود
و
تاریخ حقیقی بشری
شروع شود.
تفاوت فروغ فرخزاد با پروین اعتصامی
یک ذره پروین اعتصامی بخوانید
حریفه شریفه
درود.
۱
پروین اعتصامی
شاعر نیست.
چیست؟
۲
تفاوت و تضاد فروغ با پروین از زمین تا آسمان است.
۳
فروغ شاعر است
فروغ شاعری فیلسوف است.
فروغ فیلسوفی مادر زاد است.
فروغ نابغه ای بی همتا ست.
ما شاید ۱۰۰۰ بیت از اشعار فروغ را تحلیل کرده باشیم.
فروغ را هنوز کسی نمی شناسد.
۴
وجه مشترک پروین با فروغ چیست؟
۵
پروین بر خلاف فروغ
شاعر نیست.
از
فلسفه هم خبر ندارد.
۶
پروین واعظ است
و
عشعار پروین وعظ اند و پندند و موعظه اند.
۷
وجه مشترک پروین با فروغ
وقوف چشمگیر هر دو به تئولوژی اسلامی است.
۸
پروین قصص قرآن کریم را به زیور شعر آراسته است .
به
همین دلیل
خونخواران جماران
از او که ماهیتا ضد اجامر جماران بوده
الگو ساخته اند.
۹
فروغ تئولوژی را حتی در سنین جوانی
بهتر از هر مجتهد جامع الشرایطی می شناسد.
۱۰
فقط معلوم نیست که این گردآفرید
کی اینهمه زباله تئولوژیکی را
الهام عمومی
کوچ یعنی هزار بار خزان
در دل باغها قدم بزند
یا که تقدیر تلخ گلها را
دست توفان شبی رقم بزند
.....
کوچ در دفتر پرستوها
مشق تکرارهای غمگین است
به امید دوباره برگشتن
کوچ اما همیشه شیرین است
.....
ابرهای حجاز باریدند
داغ در خندههای باران بود
سارها با بهار میرفتند
پشت لبخندشان زمستان بود
.....
کوچ وقتی شروع غم باشد
کوچه از انتظار میمیرد
بی قناری درخت میخشکد
بی پرستو بهار میمیرد
.....
عابران در سکوت سرد خزان
برگریزان باغ را دیدند
باغ عریان شد و کبوترها
خندههای کلاغ را دیدند
.....
لحظه بازگشت چلچلهها
لحظه ای باشکوه و شیرین بود
عادت سار برنگشتن نیست
فکرمان سال های سال این بود
.....
در لباسی سپید و ساده و پاک
عاشقان بیاراده میمیرند
سروها ایستاده روییدند
«سروها ایستاده میمیرند»
پایان
به امید دوباره برگشتن
کوچ اما همیشه شیرین است.
الهام
که
شاعر خوبی
است.
۱
این نظر
اعتبار عام ندارد.
۲
مثلا
برای ما
سگان کوچیده
حتی
تصور برگشت
تلخ است
چه رسد به واقعیت برگشت.
۳
چرا و به چه دلیل؟
۴
به این دلیل
که
سگ
هرجا باشد
چه در طویله جماران و چه در طویله فرنگستان
جز
تحقیر و توهین و پرخاش و پاره سنگ
چیزی به نصیب نمی برد.
۵
اما
برای کسانی که میلیونرند
کوچ
بی معنی است.
۶
وطن آنها در کیف شان است
و
هر جا بروند
با
خود می برند
و
همه جا عزیز داشته می شوند.
۷
به
همین دلیل
اجامر وطن بر
سگان آس و پاس بی پاسپورت و بی پورت مانی (کیف و کیسه پول)
را
بی وطن
محسوب می دارند.
۸
اگر خیلی بی شرم باشند
حتی
به
عنوان وطن فروش
می فحشند.
۹
این
اندیشه برگشت شیرین شاعر
فقط
در
حق میلیونرها
اعتبار دارد.
۱۰
میلیونرها بر می گردند
تا
کیف پول شان
را
پر تر کنند
و
کیف خر کنند.
سخنی از فروغ فرخزاد
۱
«من دنبال چيزی در درون خودم و در دنيای اطراف خودم هستم - در يک دوره مشخص که از لحاظ زندگی اجتماعی و فکری و آهنگ اين زندگی ، خصوصيات خودش را دارد.
۲
راز کار اين است که اين خصوصيات را درک کنيم و بخواهيم اين خصوصيات را وارد شعر کنيم.
۳
برای من کلمات خيلی مهم هستند.
۴
هر کلمه ای روحيه خاص خودش را دارد،
همينطور اشياء.
۵
من به سابقه ی شعری کلمات و اشياء بی توجه ام.
۶
به من چه که تا به حال هيچ شاعر فارسی زبانی
مثلا
کلمه «انفجار» را در شعرش نياورده است.
۷
من از صبح تا شب به هر طرف که نگاه ميکنم
می بينم
چيزی دارد منفجر می شود.
۸
من وقتی شعر بگويم ديگر به خودم که نمی توانم خيانت کنم».
پایان
این سخن فروغ باید تحلیل ماتریالیستی ـ دیالک تیکی شود.
چون
هم
خیلی غنی است
و
هم
حاوی ایرادات نظری است:
این سخن فروغ هم ژرف است و غنی است و هم حاوی بی دقتی در فرمولبندی است.
۱
مثال:
آنچه که فروغ، کلمه تصور می کند
مفهوم
است.
۲
کلمه زره مادی مفهوم است.
۳
انفجار
یک مفهوم است که در زبان عربی و بعد فارسی انفجار نامیده می شود و در زبان فرنگی اکسپلوسیون و غیره.
۴
واژه را نباید با مفهوم عوضی گرفت.
۵
واژه واحدی می تواند ظرف مظروف های مفهومی متفاوت و حتی متضاد باشد.
۶
مثال:
واژه انقلاب
در
دایرة المعارف مارکسیستی
به
معنی گذار جامعه از مرحله توسعه نازل به مرحله توسعه عالی تر است
۷
همین واژه انقلاب
در
قاموس اجامر جماران
مثلا خمینی خونخوار
یعنی
کشتار کورکورانه هر نفسکش مظنون مظلومی:
مراجعه کنید به فتوای لاشخور در زمینه کشتار اسرای بی دفاع زندانی که چه بسا به حبس مدت زمان معینی محکوم شده بوده اند.
۸
همین واژه انقلاب در قاموس اجامر امپریالیستی
یعنی
بالاتر رفتن یک وجبی دامن زنان
تجدید نظر در نوشیدن نوشابه:
انقلاب در نوشابه نوشی
دیروز در رسانه های امپریالیستی
از کودتای ارتجاعی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا عنگلاب ارتجاعی ۲۲ بهمن ۱۳۵۷
۱
کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
شباهت ماهوی غریبی به عنگلاب اسلامی در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷
دارد
که
بسان بهمنی کریه در بهمن ۱۳۵۷ بر سر ملت بدبخت ما آوار شده است.
۲
کودتای ارتجاعی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
فاقد محتوای ملی بوده است.
۳
امثال کودتای ارتجاعی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
در همه جای جهان صورت گرفته است
امثال عنگلاب اسلامی ۲۲ بهمن ۱۳۵۷
نیز به همین سان
۴
طویله صدای مردم و طویله های دیگر
چون توان تحلیل چیزی را ندارند
هارت و پورت می کنند و از فاجعه و ننکین و سنگین و غیره دم می زنند.
۵
در اثر کودتای ارتجاعی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
سرکرده قدیم جهان
یعنی بریتانیکای کبیر
خلع ید می شود
و
سرکرده های جدید جهان
یعنی امپریالیسم امریکا و اتحاد شوروی
جای آن را پر می کنند.
۶
خودویزگی ایران
این بود که
به
لحاظ جغرافیایی
جزو منطقه تحت نفوذ شوروی بود
ولی
به
علل ژئوپولیتیکی
برای امپریالیسم و سرکرده جدید جهان
صرفنظرناپذیر بود.
۷
در نتیجه
ایران
عینا و عملا
جزو مناطق نفوذ هر دو سرکرده جدید قرار می گیرد.
۸
همین وابستگی مضاعف
به
طور عینی و ناخودآگاه
در
شعار نه شرقی و نه غربی ارتجاع فوندامنتالیستی ـ فئودالی ـ روحانی ـ
انعکاس می یابد.
۹
مصدق فرق طبقاتی ماهوی با دربار پهلوی نداشته است.
اگر بدتر از دربار پهلوی نبوده باشد
بهتر از آن هم نبوده است.
۱۰
مصدق نیمه فئودال - نیمه بورژوا بوده است.
۱۱
دلیل عدم حمایت آغازین حزب توده از مصدق هم همین بوده است:
حدود ۷۰ درصد اعضای کابینه مصدق از فئودال های سرشناس بوده است.
(احتمالا به قول احسان طبری.)
۱۲
آنچه که در کودتاهای ۲۸ مرداد
سرکوب می شود
حزب توده است.
۱۳
از دماغ هواداران مصدق
قطره خونی حتی ریخته نمی شود.
۱۴
حزب توده ولی تار و مار می شود.
۱۵
انقلاب ضد فئودالی آذربایجان
هم
به
مشیت مشترک دو سرکرده جدید جهان
سرکوب و
فرقه دموکرات آذرباییجان تار و مار می گردد.
۱۶
ارتش مصدق و شاه هرگز نمی توانست بر ارتش انقلابی فرقه پیروز شود.
۱۷
بروید از صفر قهرمانی بپرسید تا یقین قلبی کسب کنید.
۱
کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
شباهت ماهوی غریبی به عنگلاب اسلامی در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷
دارد
که
بسان بهمنی کریه در بهمن ۱۳۵۷ بر سر ملت بدبخت ما آوار شده است.
۲
کودتای ارتجاعی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
فاقد محتوای ملی بوده است.
۳
امثال کودتای ارتجاعی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
در همه جای جهان صورت گرفته است
امثال عنگلاب اسلامی ۲۲ بهمن ۱۳۵۷
نیز به همین سان
۴
طویله صدای مردم و طویله های دیگر
چون توان تحلیل چیزی را ندارند
هارت و پورت می کنند و از فاجعه و ننکین و سنگین و غیره دم می زنند.
۵
در اثر کودتای ارتجاعی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
سرکرده قدیم جهان
یعنی بریتانیکای کبیر
خلع ید می شود
و
سرکرده های جدید جهان
یعنی امپریالیسم امریکا و اتحاد شوروی
جای آن را پر می کنند.
۶
خودویزگی ایران
این بود که
به
لحاظ جغرافیایی
جزو منطقه تحت نفوذ شوروی بود
ولی
به
علل ژئوپولیتیکی
برای امپریالیسم و سرکرده جدید جهان
صرفنظرناپذیر بود.
۷
در نتیجه
ایران
عینا و عملا
جزو مناطق نفوذ هر دو سرکرده جدید قرار می گیرد.
۸
همین وابستگی مضاعف
به
طور عینی و ناخودآگاه
در
شعار نه شرقی و نه غربی ارتجاع فوندامنتالیستی ـ فئودالی ـ روحانی ـ
انعکاس می یابد.
۹
مصدق فرق طبقاتی ماهوی با دربار پهلوی نداشته است.
اگر بدتر از دربار پهلوی نبوده باشد
بهتر از آن هم نبوده است.
۱۰
مصدق نیمه فئودال - نیمه بورژوا بوده است.
۱۱
دلیل عدم حمایت آغازین حزب توده از مصدق هم همین بوده است:
حدود ۷۰ درصد اعضای کابینه مصدق از فئودال های سرشناس بوده است.
(احتمالا به قول احسان طبری.)
۱۲
آنچه که در کودتاهای ۲۸ مرداد
سرکوب می شود
حزب توده است.
۱۳
از دماغ هواداران مصدق
قطره خونی حتی ریخته نمی شود.
۱۴
حزب توده ولی تار و مار می شود.
۱۵
انقلاب ضد فئودالی آذربایجان
هم
به
مشیت مشترک دو سرکرده جدید جهان
سرکوب و
فرقه دموکرات آذرباییجان تار و مار می گردد.
۱۶
ارتش مصدق و شاه هرگز نمی توانست بر ارتش انقلابی فرقه پیروز شود.
۱۷
بروید از صفر قهرمانی بپرسید تا یقین قلبی کسب کنید.
عوامفریبی عنقلابی
۱
این ادعا
سطحی، ساده لوحانه و عوامفریبانه و ابلهانه است.
۲
در بهترین حالت نصف حقیقت است.
۳
روی دیگر سکه این ادعا این است:
لاشخور لاشخور است.
الف
چه روحانیت کثافت شیعه باشد
چه روحانیت کثافت سنی
ب
چه فوندامنتالیسم اسلامی خمینی کثافت باشد
پ
چه فوندامنتالیسم اسلامی طالبان و داعش و القاعده و بکوحرام و کثافت های دیگر
ت
چه فوندامنتالیسم مسیحی کوکلوس کلان باشد
ث
چه فوندامنتالیسم یهودی موسوم به صهیونیسم
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر