شین میم شین
نه اندیشه مادرزاد وجود دارد
و
نه اندیشیدن مادرزادی.
اندیشیدن
را
باید مثل هرعلم،
در روندی دشوار فراگرفت.
شیخ سعدی
(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص ۱۵ ـ ۲۲)
خراج
در
دین اسلام
نوعی از مالیات
به
شمار
میرود
که
بر
زمین
و
محصولات کشاورزی
و
اموال مسلمانان
شامل میشود.
خِراج
مالیاتی
است
که
بر زمینهایی
که
مسلمانان با جنگ
تصرف کردهاند
گرفته میشد.
امام یا خلیفه
خراج معینی
که
سالانه
گرفته میشد
بر
آن زمینها
وضع میکرد،
مبلغ خراج تا پرداخت نشده است به عهدهٔ ارباب زمینهای تصرف شده
باقی میماند،
فرقی نمیکرد
که
آنها
مسلمان یا اهل ذمَّه
باشند.
اگر خودشان یا ارباب شان مسلمان میشدند
خراج از عهدهٔ آنها
برداشته نمیشد
بلکه
افزون بر خراج
زکات
نیز
باید پرداخت کنند
به این ترتیب که هیچکدامشان مانع پرداخت دیگری نمیشود،
که
در
این مسئله
همه دانشمندان مسلمان
اتفاق نظر دارند.
عمر بن خطاب،
نخستین بار
در
زمان تصرف عراق
خراج را وضع کرد.
عراق بین تصرفکنندگانش تقسیم نشد
و
بر
آن سرزمین
خراج
وضع شد.
در
مابقی کشورگشاییها (فتح شام، مصر و …) در زمان خلفای راشدین،
همین رویه دنبال شد.
در آن زمان دو نظام برای جمعآوری خراج بود:
نظام مُقاسمه
و
نظام التزام
خلفای راشدین
کارگزارانی بر آنها میگماشتند
که
از
فرماندار و فرماندهان نظامی
کاملاً
مستقل بودند.
همچنین هر کس که مسئولیت کارگزاری جمعآوری خراج را به عهده میگرفت
می بایستی دارای شرایطی معینی باشد،
و
ضمنا
صاحبنظران او را به عنوان مشاور انتخاب کنند
و
در
میان مردم
به
پاکدامنی و ترس از خدا
مشهور شده
و
هم فقیه و عالم باشد.
حکایت دوم
بخش
ششم
شنیدم که فرماندهی دادگر
قبا داشتی هر دو روی آستر
یکی گفتش:
«ای خسرو نیکروز
ز دیبای چینی قبائی بدوز»
بگفت:
«این قدر ستر و آسایش است
وز این
بگذری، زیب و آرایش است
نه از بهر آن می ستانم خراج
که زینت کنم بر خود و تخت و تاج
مرا هم ز صد گونه آز و هوا ست
ولیکن خزینه، نه تنها مرا ست.»
۱
نه از بهر آن می ستانم خراج
که زینت کنم بر خود و تخت و تاج
معنی تحت اللفظی:
مالیاتی
که
من از مردم می گیرم
برای تزیین خویشتن و تاج و تختم نیست.
سعدی
در
این بیت شعر،
ترفند تئولوژی منفی
را
مورد استفاده قرار می دهد:
او می گوید که خراج را برای چه نمی گیرد،
بی آنکه بگوید،
برای چه می گیرد.
سعدی
بدین طریق،
به
توجیه خراج ستانی از رعایا
می پردازد
و
به
استثمار
توده مولد و زحمتکش گرسنه
مشروعیت می بخشد.
سعدی
طرز تفکر ارتجاعی و عقب مانده ای
را
اشاعه می دهد که همچنان رایج و مؤثر است.
هفتصد سال بعد از مرگ او در میهن سعدی بلبشوی
تمام حکمفرما ست و از چپ تا راست، از شمال تا جنوب، کسی
نمی داند که چه می خواهد و کسی نمی تواند بیندیشد.
جمعی
به
نشخوار
دگم های مذهبی
مشغولند
و
ثروت
اندک کشور
را
بر
باد
می دهند
و
جمعی
یاوه سر می دهند
و
هر از گاهی
نقل قول گسیخته ای از این و آن
بر
زبان
می رانند
و
یا
از
بر زبان راندن آن هم عاجزند
و
مثل
جماعت لال،
من و من
می کنند.
۲
مرا هم ز صد گونه آز و هوا ست
ولیکن خزینه، نه تنها مرا ست.
معنی تحت اللفظی:
من
هم
صد جور حرص و آز دارم
ولی
گنج
فقط برای من نیست.
سعدی
در
این بیت شعر،
برای توضیح دلیل پادشاه در لباس ارزان پوشیدن،
دیالک تیک ریاضت و لذت
را
به
شکل دیالک تیک قناعت
و آز بسط می دهد
و
نقش تعیین کننده
را
از
آن ریاضت
(قناعت)
می داند
و
ضمنا ه
بطور مجازی،
مالکیت خصوصی دربار بر خزینه
را
از
بین می برد، بی آنکه واقعا از بین ببرد.
شیادی و شعبده بازی سعدی از این دست است.
او
به
آسانی آب
خوردن
دیالک تیک مجازی ـ حقیقی
را
وارونه می کند
و
مجازی
را
چنان عمده و برجسته می کند،
که
کسی فرصت اندیشیدن به حقیقی
را
نمی یابد.
سعدی
در
این
حکایت،
به
برشمردن
خصوصیات «شبان» دادگر
می پردازد
و
آگاهانه
و یا بطور تصادفی
از
واژه های
«فرمانده» و « خسرو نیکروز» استفاده می کند،
نه
از
عناوین «خداوند روی زمین»،
«ملک» «پروردگار عالم» و غیره.
ظاهرا،
به
برکت شاهنامه،
پایگاه
خلقی پادشاهان عادل در ضمیر ناخودآگاه او
نقش بسته است
و
انتخاب واژه ها
را
به
طور خودپو
تحت تأثیر قرار می دهد.
نکته جالب دیگری
که
در
این حکایت
مشاهده می شود،
اعلام صریح خراج،
به
مثابه منشاء ثروت دربار
است.
دیگر از عطوفت خداوند و ازعطای گنج و مال به
خداوند زمین خبری نیست.
سعدی
اما
در
این حکایت
نیز
خواه و ناخواه
به
توجیه
ضرورت گرفتن خراج از توده دهقانی
می پردازد،
خراجی که اقتصاد کشاورزی را تخریب می کند،
دهقانان را آواره و خانه خراب می سازد
و
از
دهات
اشباحی مخروبه و ویران
به
جا
می گذارد:
گر ملک این است و چنین روزگار
زین ده ویران، دهمت صد هزار.
(نظامی، «مخزن الاسرار»)
معنی تحت اللفظی:
اگر
پادشاه
همین
است
و
زمانه
همین،
می توانم
صد هزار روستای ویران نشانت دهم.
پایان
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر