۱۳۹۶ آذر ۲۱, سه‌شنبه

شاهکاری سوسیولوژیکی ـ رئالیستی از محمود حیاتی (۲)



محمود حیاتی 
 
ویرایش
از 
میحا نجار

- داشت با قوطی از لبه های موج آب می گرفت 
و تن لجنی کوسه را می شست.

آخیش ... 
تا یک هفته غذای یعقوب لیث تعطیل. 

جون فرشید
 ننه ی بیچاره مونم 
حروم خور 
شده!

 به آقام و بچه ها هم نمیگه که گوشت کوسه است. 

مردیم
 از بس نون و پیاز و پونه خوردیم و غذای مهمونی مون اشکنه! 

ننه ی بیچاره ام همش سر سفره تو صورت خواهرام فوت می کنه 
و 
ورد می خونه 
و
 میگه: 
«یا ام البنین ... 
پسرا به درک !
شما عادتم میشین، 
چیز درستی هم نمی خورین که تنتون جون بگیره!»

هی به آقام نگاه میکنه 
و
میگه:
 «خدا از سر تقصیرات باعث و بانیش نگذره !»

 آقامم خودشه می زنه به کوچه ی علی چپ.

 یه وقتاییم که کفری میشه
 لقمه شه میزنه رو سفره 
و
هوار می زنه 
و 
میگه:
 «از دیوار مردم که نمیشه رفت بالا 
زن! 
توی این خراب شده ی بی صاحاب یا باید دزد باشی و جاسوس و خایه مال، 
یا نون بری کنی و آدم فروشی. 
ما که نامرد نیستیم . 
یعقوب لیث هم شاه بود وغذاش نون و پیاز!»

آقای بیچاره مونم خودشه دلداری میده. 

این یعقوب لیث جاکشم یا خیلی زرنگ بوده یا مثل آقای ما خل! 

خدائیشم 
ـ جون فرشید ـ
معلوم نیست
 این تاریخایی که به ما درس میدن
 و 
ما به آقای بیچاره مون یاد میدیم
 که 
باهاش
 پز بده،
 راست باشه.
 نه؟


 
مگه میشه 
یه شاه با این همه سرباز و پول و کر و فرش 
نون و پیاز بخوره؟
 
حتما 
ـ در خفا ـ
یه نصفه آهو می لومبونده 
و
 می اومده 
جلوی کاتبش 
یه لقمه نون و پیاز می زده روش
 و
 به 
کاتبش
 می گفته:
«بنویس تا آینده ها بدونن که غذای شاهشون چی بوده!»

ارواح عمه اش ... 
آدمی که نون و پیاز بخوره،
 نمی تونه شمشیر دست بگیره! 

راست که نیست.
 نه؟

 اگه راست باشه و اونم غذاش نون وپیاز بوده 
لابد 
هم
 خنگ بوده 
هم
 مثل آقای ما شبا می گوزیده
 که پ
وست پلنگ از روش می افتاده 
و
نگهباناش یواشکی می زدن زیر خنده! 

مثل آقای ما 
که 
وقتی شبا می گوزه 
ما یواشکی ریسه می ریم زیر پتو...

ادامه دارد. 
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر