۱۳۹۶ آذر ۱۶, پنجشنبه

سخنی از محمود دولت آبادی زیر ذره بین تحلیل (۳)


 
ویرایش و تحلیل
از 
ربابه نون

محمود دولت آبادی
 
نوشته  ای از محمود دولت آبادی 
راجع 
به
 احمد شاملو

اندیشیده ام
و
 شاید نیز گفته باشم: 
انسان زندگی می کند تا مرگ را از یاد برد
 – یا دست کم از آن فاصله بگیرد – 
و 
کار می کند 
مگر به زندگی خود معنایی ببخشد. 
 
و 
شگفتا، 
هم در آن پیکار عاشقانه و رنجبار زندگانی و کار است 
که
 آدمی گام به گام به مرگ نزدیک و نزدیکتر می شود
 تا مرگ، تا یکی شدن با آن، با مطلق محض خود.

اکنون 
سرانجام 
آنچه باقی می ماند
 پس فرایند حداقل زادن است و مردن. 
 
 که
 یعنی حاصل کار، 
 فرایند آدمی است، 
فرایند آدمی بودن. 
 
 در این معنا، 
 یعنی
 به اعتبار کار و پیکار عشق، 
 شاملو نمونه بود و یگانه بود،
 یگانه ی جاودانه.
 
 از آنکه جان خود در کار کرد او، 
 بی غبن و بی دریغ. 
 
 گیرم
 کم نداشت لحظاتی که جان به سر می شد
 در تنگ حوصلگی های دل آزار و بیزاری های نفرت زده. 
 
هم
 در رهایی از چنان تنگناهایی بود 
که 
می سرود. 
 
 ما انسان را گرامی داشتیم، خود اگر شاهکار خدا بود یا نبود.
 
تحلیل این نوشته محمود دولت ابادی
هم
به نیت آشنایی با جهان «بینی» خود او ست
و
هم
به نیت آشنایی با انعکاس احمد شاملو
در
 آیینه ضمیر او ست.
 
۱
اندیشیده ام
و
 شاید نیز گفته باشم: 
انسان زندگی می کند تا مرگ را از یاد برد
 – یا دست کم از آن فاصله بگیرد – 
و 
کار می کند 
مگر به زندگی خود معنایی ببخشد.
 
محمود دولت ابادی
در این جمله،
برای ابراز نظر راجع به احمد شاملو،
دیالک تیک (و دوئالیسم) دیرآشنای حیات و ممات (مرگ و زندگی) 
را
خاطرنشان می شود:
 
۲
انسان زندگی می کند تا مرگ را از یاد برد
 
  این ادعای او،
بدان معنی است
که
از 
دید محمود دولت آبادی
حیات
(اگزیستانس)
(یکی از مهم ترین مقولات فلسفه فاشیستی حیات)
امری ارادی، اختیاری، آگاهانه و سوبژکتیو (دلبخواهی، بسته به میل و هوس فرد)
است.
 
در 
قاموس محمود دولت آبادی
اگر
کسی به مرگ نیندیشد و در صدد فراموش کردن مرگ بر نیاید،
دلیلی 
برای زندگی ندارد.
 
ایران
که
جامعه نیست
تا
حریفی «از خویش برون آید»،
خطر کند
و
از 
مش محمود
«دلیلی طلب کند.»
 
۳
انسان زندگی می کند تا مرگ را از یاد برد.
 
تعیین امپیریستی (تجربه گرایی) صحت و سقم ادعای مش محمود،
آسان تر از کشیدن آهی و یا سر در دادن عطسه ای است.
 
فقط
باید در فیس آباد
از
علامگان علاف پرسید:
 
«چرا دست به انتحار نمی زنید؟»
 
«به چه دلیل به زندگی دل بسته اید؟»
 
اگر از یک میلیون نفر
 ۱۰ نفر 
دلیل مشابهی با دلیل مش محمود
عرضه دارد،
ما
(مشتی سگ توده)
به 
عوض عوعو،
عرعر 
می کنیم.
 
این ادعای مش محمود 
اما
حاکی از چیست؟
 
راستی
چرا و به چه دلیل
او
به
 این 
«دلیل» ذلیل و علیل
 رسیده است؟
 
۴
ما
البته
اگر آدم بودیم
وضو می گرفتیم و به گلدسته قبر قمر بنی هاشم
قسم می خوردیم
که
به تنها چیزی که حتی به ضرب شلاق این و آن نمی اندیشیم،
مرگ
است.
 
علاوه بر این،
باید 
یاد اور شد
که
غولی قدر قدرت
به نام غریزه طبیعی حفظ نفس
اولا
اندیشیدن به مرگ را به هیچ قیمتی مجاز نمی دارد،
چه رسد به دست زدن به انتحار.
 
و گر نه 
هر نبات و جانور و انسانی
به محض روبرو شدن با مشکلی
دست به خودکشی می زد.

درست به همین دلیل
اجامر نیهلیست از قبیل مش صادوخ هدایت و مشد احمد شاملو
بارها
به
 انتحار ناموفق
دست زده اند.

یعنی 
در تحلیل نهایی
غریزه حفظ نفس 
بر
 نیهلیسم
پیروز شده است.
 
این حیوانات
عقل
که
نداشته اند
تا
آن هم سهمی در حراست از حیات نکبت بارشان به عهده گیرد.
 
۵
انسان زندگی می کند تا مرگ را از یاد برد
 
 
این جفنگجمله مش محمود،
هم
حاوی ایراد جهان بینانه (فلسفی) است
و 
هم
حامل ایراد بینشی (متدیکی، اسلوبی) است.
 
بر خلاف تصور و توهم مش محمود و هواداران فلسفه حیات (اگزیستانسیالیسم)
آدمیان
در
داربست دیالک تیک جبر و اختیار
به سر می بنرد.
 
زندگی
به
آدمیان
عینا و عملا
دیکته و تحمیل می شود.
 
هیچ نوزادی
حتی
 اگر بامداد اول و آخر باشد و شرف کیهان باشد و معنای نام خدا باشد،
قبل از زاییده شدن،
تصمیم به زندگی نمی گیرد.
 
زندگی
به
او
دیکته و تحمیل می شود.
 
اگر
نوزادی
احیانا
حاضر به خروج از رحم مادر نباشد
و
حوصله زندگی در جامعه را نداشته باشد،
تغذیه نمی شود
و
جسدش
بسان مدفوع متعفنی
دفع می شود.

اختیار آدمی
به اندازه شناخت او از جبر هستی است.

بدون شناخت قوانین و قانونمندی های عینی هستی
فرقی میان ابو خر و ابو بشر
وجود ندارد.

یکی باید از خوانندگان آثار مش محمود
بپرسد:
لامصبا
این چه نویسنده ای است
که
از دیالک تیک جبر و اختیار 
حتی
بی خبر مانده است؟

ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر