سیاوش کسرائی
(1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ وین)
بینایی
از مجموعه شعر با دماوند خاموش
(۵ اسفند ۱۳۰۵ - ۱۹ بهمن ۱۳۷۴)
(1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ وین)
بینایی
از مجموعه شعر با دماوند خاموش
(۵ اسفند ۱۳۰۵ - ۱۹ بهمن ۱۳۷۴)
تحلیلی از
میم نون
با سپاس از
مسعود
از سراشیبی این گردنه ی لغزنده
کور رهیاب
- که از دست و دل خویش مدد می گیرد -
به سلامت بگذشت
و تو و من، ای جان
اندر امید آن آتش افروختنی بر سر کوه
در تک تاریک دره ی هول
بینوا تر ماندیم.
میم نون
با سپاس از
مسعود
از سراشیبی این گردنه ی لغزنده
کور رهیاب
- که از دست و دل خویش مدد می گیرد -
به سلامت بگذشت
و تو و من، ای جان
اندر امید آن آتش افروختنی بر سر کوه
در تک تاریک دره ی هول
بینوا تر ماندیم.
• معنی تحت اللفظی:
• از سراشیب این گردنه ی لغزنده، نابینای متکی بر دست و دل خویش، راه یافت و به سلامت بگذشت.
• اما من و تو به امید روشن کردن آتشی بر قله کوه، بینواتر از او در اعماق دره ماندیم.
1
از سراشیبی این گردنه ی لغزنده
کور رهیاب
- که از دست و دل خویش مدد می گیرد -
به سلامت بگذشت
و تو و من، ای جان
اندر امید آن آتش افروختنی بر سر کوه
در تک تاریک دره ی هول
بینوا تر ماندیم.
از سراشیبی این گردنه ی لغزنده
کور رهیاب
- که از دست و دل خویش مدد می گیرد -
به سلامت بگذشت
و تو و من، ای جان
اندر امید آن آتش افروختنی بر سر کوه
در تک تاریک دره ی هول
بینوا تر ماندیم.
• سیاوش در این بند شعر برای توضیح فاجعه به مقایسه ای دست می زند:
• مقایسه خود و مخاطب وامانده دردره ای با کور رهیابی
• در همین بند شعر، یکی از دلایل انتخاب موضوع شعر، روشن می شود.
• مفهوم بینائی در قاموس سیاوش، احتمالا نتیجه تجرید توان تفکر مفهومی، دانش تجربی، خوداندیشی و هشیاری است.
• انتقاد رادیکال سیاوش این است که کوری فقط با تکیه بر حواس دیگر و شم خود قادر به رهیابی و عبور از گردنه لغزنده بوده است، در حالیکه ما در نهایت بینوائی و بیچارگی در قعر دره مانده ایم.
2
از سراشیبی این گردنه ی لغزنده
کور رهیاب
- که از دست و دل خویش مدد می گیرد -
به سلامت بگذشت
و تو و من، ای جان
اندر امید آن آتش افروختنی بر سر کوه
در تک تاریک دره ی هول
بینوا تر ماندیم
از سراشیبی این گردنه ی لغزنده
کور رهیاب
- که از دست و دل خویش مدد می گیرد -
به سلامت بگذشت
و تو و من، ای جان
اندر امید آن آتش افروختنی بر سر کوه
در تک تاریک دره ی هول
بینوا تر ماندیم
• در این بند شعر سیاوش نیشتر بیدارنده ای در کار است.
• حیرت شاعر از این است که همه ملل جهان جلوتر می تازند.
• ولی ملت ما یا درجا می زند و یا عقب عقب می پرد.
3
واحه
سرزمین آبادی که در وسط ریگزار قرار دارد.
شب جادو را دیدی
ـ به سمندش ـ
که از این خطه گذشت
و گیاه و گل این واحه به نعلش کوبید
واحه
سرزمین آبادی که در وسط ریگزار قرار دارد.
شب جادو را دیدی
ـ به سمندش ـ
که از این خطه گذشت
و گیاه و گل این واحه به نعلش کوبید
• معنی تحت اللفظی:
• شب شعبده باز را دیدی که سوار بر سمندی از این خطه گذشت و مظاهر زیبایی این سرزمین را نابود ساخت.
• سیاوش در این بند شعر، تجربه عینی ئی را به خاطر مخاطب می آورد:
• استیلای ارتجاع سیاه و تخریب عناصر زیبائی و ارزش های زندگی را.
• هدف سیاوش استدلال تجربی و منطقی است.
• شب در این بند شعر، نه شبی طبیعی، بلکه شبی اجتماعی است که سوار بر سمندش در سنت اقوام وحشی از این سرزمین می گذرد و هر چه از آبادی و زیبائی بر سرراه می یابد، درهم می کوبد.
4
شب جادو را دیدی
ـ به سمندش ـ
که از این خطه گذشت
و گیاه و گل این واحه به نعلش کوبید
خیز و اکنون که به دشت
صبح شبنم زده ای می دمد از دورادور
بار دیگر با من
این جهان را بر چشم اندازی شسته، ببین
شب جادو را دیدی
ـ به سمندش ـ
که از این خطه گذشت
و گیاه و گل این واحه به نعلش کوبید
خیز و اکنون که به دشت
صبح شبنم زده ای می دمد از دورادور
بار دیگر با من
این جهان را بر چشم اندازی شسته، ببین
• معنی تحت اللفظی:
• شب شعبده باز مخرب را دیدی.
• اکنون، که صبح شبنم زده ای از دورادور می دمد، برخیز و با من این جامعه و جهان را از منظری پاک و پاکیزه ببین.
• سیاوش دیالک تیک ارتجاع و انقلاب را در سنت نیما به شکل دیالک تیک شب و صبح بسط و تعمیم می دهد و پس از گذار مخرب ارتجاع شعبده باز به خیزش و بینش روشنتر فرامی خواند.
5
خیز و اکنون که به دشت
صبح شبنم زده ای می دمد از دورادور
خیز و اکنون که به دشت
صبح شبنم زده ای می دمد از دورادور
• این شعر در دوره جشن و پایکوبی تمام ارضی ارتجاع جهانی سروده شده است.
• در روزهای سرنگونی سیستم سوسیالیستی و غلبه ارتجاع امپریالیستی.
• سیاوش اما بیدی نیست که به توفانی حتی بلرزد.
• سیاوش سردار عملی ـ نظری پرولتاریا ست و ایمانی از خارا دارد که بر کوهسار تجربه ای عمیق تشکیل شده است.
• به همین دلیل سیاوش، از دمیدن صبح شبنم زده شکوهمندی در دشت خبر می دهد که از دورادور به دیده می گذرد.
• اوپتیمیسم انقلابی و علمی همین است.
6
خیز و اکنون که به دشت
صبح شبنم زده ای می دمد از دورادور
بار دیگر با من
این جهان را بر چشم اندازی شسته، ببین
خیز و اکنون که به دشت
صبح شبنم زده ای می دمد از دورادور
بار دیگر با من
این جهان را بر چشم اندازی شسته، ببین
• انتخاب واژه «شسته» بی دلیل نیست:
• جامعه و جهان باید از منظری تمیز بازنگریسته و دیده شود.
• از منظری عاری از آلودگی های ایده ئولوژیکی طبقات اجتماعی انگل و عوامفریب.
• جالبتر اما تأکید صریح شاعر بر مفهوم «بار دیگر با من» است:
• سیاوش اهل حرف صرف نیست.
• اهل عمل دگرگونساز است.
• سیاوش سردار است.
• در قاموس سرداران انقلابی، شکست انقلاب، نه پایان انقلاب، بلکه آغاز شروعی دیگر و بهتر است.
• به همین دلیل مفهوم «بار دیگر با من» به خدمت گرفته می شود.
7
و ببین
این گل تازه که در پنجره ام می شکفد، خواب آلود.
و ببین
این گل تازه که در پنجره ام می شکفد، خواب آلود.
• معنی تحت اللفظی:
• ضمنا این گل تازه را ببین که خواب آلوده در پنجره ام می شکفد.
• در مفهوم «گل تازه» نطفه های سپاه رهایش اجتماعی تجرید سمبلیکی می یابند تا دلایل عینی برای اثبات ضرورت و حقانیت شروع از نو عرضه شوند.
• سیاوش تا آخرین لحظات عمر حاصلخیز خود در سنگر انتقاد و انقلاب اجتماعی می ماند و از ایمان و امید و اوپتیمیسم علمی و انقلابی سر سوزنی حتی صرفنظر نمی کند.
• یادش به یاد باد.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر