۱۳۹۳ فروردین ۱۲, سه‌شنبه

نقل قول هائی از این و آن (153)

 مارينا تسوتايوا  
وَ من شیفته‌ ی زنانی هستم که در سختی ها نمی شکنند
زنانی که می توانند شمشیر وُ نیزه به دست گیرند
ولی می دانم
فقط در اسارتِ گهواره ها ست
که خوشبختیِ زنانه ی ساده ام را می یابم.
 
 سرچشمه:
صفحه فیسبوک پریسا
 
 ماری ف.

به یاد مادرم  که 14 سال با سرطان جنگید
من زنی را دیدم که درد را می شناخت
چون قرص مسکن.
پیچیده و متناقض بود

اما می دانست باید با تلخی،
با درد زیستن
چگونه سر کند
بی آنکه بخواهد دلیرانه شمشیر کشد.  

 محسن جیم

ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ اول ﺳﺎﻝ، ﻓﯿﺲ ﺑﻮﮎ ﺍﺯ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﻟﮕﯿﺮﺗﺮ ﺍﺳﺖ
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻧﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﮐﻪ بهار آمده است
 وهمه چیز تازه شده است
 ﺷﻮﻕ ﻭ ﺫﻭﻗﯽ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ
ﻫﻤﻪ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﺗﺎ ﺷﺎﺩ
ﭼﺮﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﻢ  
ﯾﮏ ﻭﻗﺖ ﻫﺎﯾﯽ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ـ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺑﺪ ـ  ﺗﻨﻬﺎیی ﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻓﺮﯾﺎﺩ
ﻣﯽ ﺯﻧﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﻟﻢ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ
ﻏﺼﻪ ﺍﻡ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ
ﻫﯽ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ ﮐﺎﺵ ﻣﯿ ﺸﺪ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩ، ﯾﮏ ﺟﻮﺭﯼ
ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺷﺎﻥ ﮐﺮﺩ!
ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﻏﺮﻕ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﺍﯾﻨﺠﺎ
 ﺩﻟﺨﻮﺵ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﺑﻪ ﻻﯾﮏ ﻫﺎ، ﮐﺎﻣﻨﺖ ﻫﺎ، ﭘﯿﻐﺎﻡ ﻫﺎ
ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯿﻞ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﻩ ﺷﺪﻥ ﺩﺍﺭﻧﺪ، ﺑﻪ ﭘُﺮﺭﻧﮓ ﺗﺮ ﺷﺪﻥ
 ﻣی ﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻩ ﺷﻮﻧﺪ
ﺑﺎ مختصرﺷﻌﺮﯼ، با ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﯼ، با ﻋﮑﺴﯽ
ﺑﯽ ﺻﺪﺍ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﺯﻧﻨﺪ:
«ﻣﺮﺍ ﺑﺒﯿﻦ!»  
«ﻣﺮﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ!»  
ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺗﻨﻬﺎﺗﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﺣﻀﻮﺭﺷﺎﻥ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻣﺠﺎﺯﯼ ﭘُﺮﺭﻧﮓ ﺗﺮ.
کاش برمی گشتم به ده سال قبل
شاید تعداد دوست هایم یه رقمی بود، اما حضورشان مؤثر تر از فرندهای پنج هزارتایی فعلی ام.

سودابه
(تونی گرنت)
هر زنی هرچقدر هم که قوی و محکم باشد، در عمق وجودش انتظار مردی را می کشد 
که روزی بیاید و او را از روی پاهای خسته اش بردارد.

فاطمه ر.

زنی را دیدم
خاطراتش را نه در دفتر خاطرات که در دفتر ممنوعه می نوشت.
و دفتر را نه روی مـیز، که میان رخـت های چـرک پنهان می کرد.

شاهرخ شین

کامنت هاروخوندم
خیلی زیبا نوشتن دوستان
 بعضی ها خیلی فلسفی وادبی و بعضی ها سلیس وروان
 اما افسوس افسوس چه بسیار ازما ـ خصوصا مردان ـ  فقط طوطی وار 
چیزی را حفظ و بازگو می کنیم ودرحد شعاراست
اماوقتی به مرحله ی عمل می رسد ـ خصوصا در زندگی شخصی خود ـ کم می آریم
خوشا یک جوعمل به دانسته ها
شناخت، مشکل چیزی را حل نخواهد کرد
تعیین کننده حرکت وعمل است که درد کشیدن دارد
و درمان درد تضادهای مان است

مریم

زنی را دیدم
در کودکی زنِ کوچکی بود با دردی بزرگ.
اهـریمن متجاوز نه بیرون که در خانه بود

و تنوره کشان، کودکی اش را می بلعید.

 فریبا ف.

من زنم
خلق شدم
از حریر و شبنم
از برگ های یاس و شقایق
از نفس های خدا
عاشق و رها
تا کامل کنم خلقت را و معنا بخشم بودن را
 
 میم
 
خوش به حالت، مارینا.
خیلی ها از تولید مثل بشدت پشیمان اند
و چه بسا، مادام العمر شرمنده.

ضمنا شیفته زنان و مردان به اصطلاح «نشکن»، دلیر و دلاور گشتن هنر نیست، مارینا.
هنر طرفداری از ذلیلان، شکستگان، به زانو در آمدگان و تنهایان به معنی حقیقی کلمه است که 
هم تحقیر خودی را و هم تحقیر بیگانه را، 
هم توسری و توهین دوست را و هم توسری و توهین دشمن را، 
هم مزمت قربانی را و هم مزمت جلاد را 
تا ابد ـ چه بسا حتی ـ بدوش روح مجروح خویش می کشند، 
بسان صلیب خون آلود که فرزند مریم به دوش می کشید.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر