۱۳۹۲ بهمن ۲۷, یکشنبه

مرگِ روز

 
 هوشنگ ابتهاج (سایه)       


·        می رفت آفتاب و  به دنبال می کشید
·        دامن ز دست کشته خود، روز نیمه جان

·        خونین فتاده روز از آن تیغ خون فشان،
·        در خاک می تپید و پی  یار می خزید

·        خندید آفتاب که این اشک و آه چیست!
·        خوش باش روز غمزده، هنگام رفتن است

·        چون من بخند خرم و خوش، این چه شیون است!
·        ما هر دو می رویم، دگر جای شِکوه نیست.

·        نالید روز خسته که ای پادشاه نور ،
·        شادی از آن تو ست، نه از آن من، بلی

·        ما هر دو می رویم از این رهگذر، ولی
·        تو می روی به حجله و من می روم به گور.

پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری

۴ نظر:

  1. این نظر توسط نویسنده حذف شده است.

    پاسخحذف
  2. ویرایش
    · می رفت آفتاب و به دنبال می کشید
    · دامن ز دست کشته خود، روز نیمه جان

    · در خاک می تپید و پی یار می خزید
    · خونین فتاده روز از آن تیغ خون فشان

    · خندید آفتاب که این اشک و آه چیست!
    · خوش باش روز غمزده، هنگام رفتن است

    · ما هر دو می رویم، دگر جای شِکوه نیست.
    · چون من بخند خرم و خوش، این چه شیون است!

    · نالید روز خسته که ای پادشاه نور ،
    · شادی از آن تو ست، نه از آن من، بلی

    · ما هر دو می رویم از این رهگذر، ولی
    · تو می روی به حجله و من می روم به گور.

    پاسخحذف
  3. این نظر توسط نویسنده حذف شده است.

    پاسخحذف
  4. این شعر سایه از بلوغ فرمال متکاملی سرشار است و از تسلط خاص او به کلام حکایت دارد.
    آن سان که جا به چائی ابیات معینی در آن، تغییری در محتوای شعر نمی دهد.
    عمرش دراز باد

    پاسخحذف