۱۳۹۲ اسفند ۹, جمعه

سیری در آثار بهمن محصص (12)

سرچشمه:
صفحه قیسبوک بهمن محصص
تحلیلی از شین سین 

فقدان گوش و بینی

·        منظور محصص از فقدان گوش را می توان به ترفندی توضیح داد، دردسر زا اما توضیح فقدان بینی است.
·        شاید دلیل اصلی محصص در این زمینه نشان دادن تشابه جدی قشر روحانیت با قبیله قورباغه ها باشد.

1
·        قورباغه وارگی قشر روحانیت درقاموس محصص از آن رو ست، که این قشر اجتماعی علیرغم تحولات زیربنائی در جامعه، علیرغم تحول فرماسیون های اجتماعی ـ اقتصادی، مثلا علیرغم گذار از نظام برده داری به فئودالی و از نظام فئودالی به سرمایه داری و یا حتی به سوسیالیسم به ترفندی جان سالم بدر می برد و تحت شرایط جدید ادامه حیات می دهد.  

2
·        قشر روحانیت به نحوی ازا نحاء به میکروب ها و میکرو ارگانیسم های دیگر شباهت دارد که از طریق موتاسیون، خود را با شرایط نوین دمساز می سازند و نه تنها ادامه حیات می دهند، بلکه چه بسا حتی بدتر، به تکثیر خارق العاده و خطرناک نوع خود نایل می آیند.

3
·        دلیل این جانسختی و تکثیر روحانیت، بیشک، دیالک تیکی از اوبژکتیف ـ سوبژکتیف است:

الف 
اوبژکتیف

·        شرایط اوبژکتیف (عینی) مبتنی بر ستم مادی و یا ایدئولوژیکی، توده های مولد و زحمتکش را به مذهب به مثابه دیالک تیک آه و افیون محتاج می سازد و در نتیجه شرایط عینی لازم را برای تشکیل و تقویت قشر روحانیت پدید می آید.  

ب 
سوبژکتیف

·        شرایط سوبژکتیف ناشی از سطح نازل توسعه نیروهای مولده و بویژه علم سبب می شود که توده های مولد و زحمتکش به روح (شعور) سهل الهضم و سهل الوصول قدیم وفادار بمانند و در نتیجه، محتاج معماران سنتی روح جامعه یعنی قشر روحانیت باشند.

4
·        با توجه به این دیالک تیک اوبژکتیف ـ سوبژکتیف می توان به ضرورت استقرار سوسیالیسم دموکراتیک و گسترش و تعمیق و تکمیل روشنگری علمی ـ انقلابی ـ اصیل تمام اجتماعی فراگیر و مستمر پی برد. 

·        روشنگری علمی و انقلابی در هر صورت بی بدیل، بی آلترناتیو و صرفنظرناپذیر است.

·        بدون چالش ایدئولوژیکی مستمر و پیگیر و رادیکال و بی امان، مبارزه بر ضد خرافه و مذهب و روحانیت امکان ناپذیر است.
·        در به چالش کشیدن خرافه مسامحه جایز نیست.


5
فقدان گوش

·        فقدان گوش نیز بیانگر شباهت شگرف روحانیت به قبیله قورباغه ها ست.
·        فقدان گوش روحانیت اما علاوه بر آن می تواند در رابطه با زبان فعال آن قشر اجتماعی (و قورباغه ها)  به معنی یکه تازی بلامنازع قشر روحانیت در اشاعه ایدئولوژی طبقه حاکمه (شکار)  باشد.
·        این در ذات دیالک تیک وارونه توده و طبقه حاکمه است که توده از سر تا پا گوش باشد و طبقه حاکمه از سرتا پا زبان.

·        چرا از دیالک تیک وارونه توده و طبقه حاکمه سخن می گوییم؟

6
·        برای اینکه توده های مولد و زحمتکش در تلاش و کار مدام اند و حتی می توان گفت که زندگی آنها وقف کار مادی محض شده و تقریبا از کلیه لذات معنوی محروم اند.
·        آنکه باید قاعدتا فرمان راند، یعنی زبان محض باشد، توده های مولد و زحمتکش اند و نه طبقه حاکمه انگل و مفتخور.
·        وارونگی دیالک تیک توده و طبقه حاکمه نیز همین جا ست.
·        کار توده های مولد و زحمتکش اما به دلیل فقدان مالکیت بر وسایل تولید تحت فرمان طبقه حاکمه صورت می گیرد که مالک خصوصی وسایل تولید است.
·        این به معنی سراپا گوش بودن توده و سراپا زبان بودن طبقه حاکمه است.
·        طبقه حاکمه ای که از زیر بار کار مادی (عمدتا جسمی) رها ست، از سر تا پا زبان گشته تا توده از سر تا پا گوش باشد و فرمان برد.    

7

·        حالا می توان به محتوای ایدئولوژیکی اشعار حافظ بهتر پی برد و به منظور حافظ از معشوق و پیر و پیر مغان و سروش و هاتف کذائی نیز. 

رباب و چـنـگ بـه بانـگ بـلـند می‌ گویند 
کـه گوش هوش بـه پیغام اهـل راز کـنید

·        حافظ در این بیت بطور غیرمستقیم، توده را به گوش دادن دقتمند به پیغام اهل راز فرا می خواند.
·        اهل راز نام دیگری برای وعاظ طبقه حاکمه است که از سر تا پا زبان اند.


چشمم به روی ساقی و گوشم به قول چنگ
فالی به چشـم و گوش در این باب می ‌زدم

·        در این بیت غزل حافظ نیز زندگی در داربست دیالک تیک چشم و گوش رقم می خورد:
·        توده به طور غیرمستقیم به گوش واره بودن دعوت می شود و زبان مطلق بودن طبقه حاکمه (چنگ) بطور کاملا غیرمستقیم تبلیغ و توجیه می شود. 

در راه عشق وسوسه اهرمن بسی اسـت
پیش آی و گوش دل به پیام سروش کـن

·        تبلیغ تردستانه ی ایدئولوژی طبقه حاکمه همین است، دیگر:
·        توده باید از «وسوسه اهرمن» (دگراندیشان انقلابی و جسور) پرهیز کند و از سر تا پا گوش باشد و پیام سروش کذائی طبقه حاکمه را از آن خود کند.   

پیران سـخـن ز تجربه گویند، گفتمـت
هان ای پسر که پیر شوی پند گوش کـن

·        منبر واحد ـ واعظ طبقاتی واحد و توده از سر تا پا گوش واحد!

·        دلیل حافظ هم روشن است:
·        چون حافظ پیر و مجرب است، پس باید زبان محض باشد و جوانان باید گوش محض باشند.

·        دیالک تیک زبان و گوش در دیوان حافظ برو بیای عجیبی دارد: 

جوانا سر مـتاب از پـند پیران
کـه رأی پیر از بـخـت جوان بـه



 
شبی می‌گفت:
«چشم کس ندیده ا‌ست
ز مروارید گوشـم در جـهان بـه!»

·        در این بیت غزل، رأی پیر بر بخت جوان برتر شمرده می شود تا گوش به مروارید و گوهر تشبیه شود.
·        حافظ با تردستی طبقاتی خاصی در این بیت، گوش را ایدئالیزه می کند تا زبان پیران طبقه حاکمه را مونوپولیزه کند.

بـه کام تا نرساند مرا لبـش چون نای 
نصیحـت همه عالم به گوش من باد است

·        این بیت غزل حافظ تبیین شعری همین اثربهمن محصص است:
·        کاردینال هم سودائی جز نیل به مقصود طبقاتی خود بر سر ندارد و «نصیحت عالم و آدم به گوشش باد است.»  
·        این به معنی سنگینی کفه ترازوی روحانیت (طبقه حاکمه)   به نفع خودگوئی و یا وعظ و به ضرر شنوش است تا عکس آن در مورد توده های مولد و زحمتکش اعتبار یابد.
·        تا کفه ترازوی توده به نفع شنوش و به ضرر خودگوئی سنگینتر شود.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر