۱۳۹۲ بهمن ۳۰, چهارشنبه

سیری در شعر «شعله رمیده» از فروغ فرخزاد (5)


فروغ فرخزاد
(1313 ـ 1345)
 (1934 ـ 1966)
اسیر
1331 (1952)
تحلیلی از شین میم شین

·        سعدی رابطه زن و مرد را نه بمثابه یک رابطه عینی و مستقل از این و آن، بلکه از موضع مرد در نظر می گیرد.

1
·        او زن را بمثابه موجودی بیگانه تلقی می کند که وارد سرای مرد شده است.
·        به همان سان که الاغی، گوساله ای، سگی، شتری وارد خانه کسی می شود تا مورد بهره کشی قرار گیرد.

2
·        این به معنی بی پناهی و بی ارزشی زن در جامعه فئودالی است.
·        این به معنی تنزل زن تا درجه اشیاء است.

3
·        در فلسفه فئودالی سعدی، «زن بد در سرای مرد نکو، دوزخ این جهانی اوست.»
·        در این بینش اجتماعی، نظر زن و منافع زن ناگفته می ماند و نادیده گرفته می شود.

4
·        این مرد به اصطلاح نکو، در رابطه با زن از چه قرار و قماش است؟
·        آیا مرد نکو بهشت این جهانی زن است؟

5
·        سعدی بیش از سی سال زن و کودکانش را تنها گذاشته و به سیر و سفر رفته است.

6
·        در تمام آثار سعدی از همسرش حرفی در میان نیست.

7
·        به استثنای شاعر روشنگری به نام میرزا علی معجز از دیار آتش ها، کمتر شاعری در ایران، حکایت زنان دردمند چشم به راه شوهران سفرکرده را بازگو کرده است.

8
·        این بانیان صبور و دردمند جامعه طبقاتی نیمه ی فراموش شده و مظلوم این جامعه را تشکیل می دهند.

5
زینهار، از قرین بد زنهار
وقنا ربنا عذاب النار
(خدایا، ما را از عذاب آتش دوزخ حفظ کن!)

·        سعدی در این بیت، از موضع مردان، از قرین بد هشدار می دهد، آن را با عذاب دوزخ یکی قلمداد می کند و از دستش به خدا پناه می برد.
·        او خوب و بد را از موضع منافع شخصی خود تعریف می کند.
·        چنین تعریفی ارزش علمی ندارد.
·        خوب و بد باید بر اساس معیاری عینی و واقعی تعریف شود، نه به طور سوبژکتیف و از موضع این و آن.

6
باری زبان تعنت (عیبگوئی) دراز کرد و همی گفت:
«تو آن، نیستی که پدر من تو را از فرنگ باز خرید؟»

1
·        اکنون، استثنائا، زن جسوری پیدا شده که نه تنها قادر به تمیز خوب از بد است، بلکه علاوه بر آن می تواند نظرات خود را در قالب کلام بریزد و مثل خنجری زهراگین در ضمیر سعدی بکارد.

2
·        دختر رئیس حلب، زنی است که سعدی را از نو تعریف می کند، آنهم از دیدگاه یک زن و با زبان یک زن.
·        این برای سعدی تازگی دارد.

3
·        جهان و مافیها پیش چشمان سعدی تیره و تار می شود.

4
·        کسی که زن را گوساله می پندارد و شیئیت می بخشد، اکنون خود از زبان زنی، بمثابه یک شیئ بی بها تصور و تصویر می شود:

الف

·        بمثابه خری ده دیناری!
ب
·        بمثابه خری که در طویله ای با نامردمان در قید و بند و اسارت بوده است!

ت
·        بمثابه خری که در خندق به کار گل مجبور بوده، موجودی قابل ترحم بوده و پدر دخترک او را از کار گل نجات داده، به خانه آورده، طعام و زن برایش هدیه کرده است.

5
·        اکنون دختر همان مرد دیالک تیک داد و ستد را مثل خنجری براق در تشعشع آفتاب به رخش می کشد و او را تا حد گدای ترحم انگیزی تنزل می دهد که قادر به داد درخور برای ستد (نعمات خداوند نعمت) خود نیست.

7
گفتم :
«بلی، من آنم که به ده دینارم از قید فرنگم باز خرید 
و به صد دینار به دست تو گرفتار کرد.»

·        سعدی در این حکم، قدرناشناسی و ناسپاسی خود را از خدمتی که دریافت کرده، نشان جهانیان می دهد.

1
·        معلم اخلاق فئودالی ـ بنده داری خود قادر به اجرای هنجارهای اخلاقی خویش نیست.

2
·        او خود به زیرپا نهادن دیالک تیک نعمت و سپاس می پردازد که توسعه و تعمیم دیالک تیک جهانشمول داد و ستد است.

3
·        سعدی زن ستیز اکنون به زانو در آمده است.
·        زن جسور شعورمندی ـ برای اولین بار ـ ایدئولوگ سرسپرده طبقه خویش را به زانو در آورده و شمشیر زهرآگین خود را بر حلقومش فشار می دهد.

4
·        منطق سعدی مات مانده است.
·        او را دیگر توان سخن سنجیده گفتن نیست:
·        از این رو ست که او از خرید و فروش خویش سخن می گوید، نه از رهائی خویش.
·        از ارزش ده دیناری خویش سخن می گوید.
·        از بندگی خویش.
·        از شیئیت خویش سخن می گوید، چرا که نه انسان، بلکه اشیاء را می توان خرید و فروش کرد!

5
·        به همین دلیل است که ایدئولوگ شهیر فئودالیسم و بنده داری، خود را به گوسفندی تشبیه می کند که تیغه کارد زنی اندیشنده، شناسنده و خودمختار بر حلقش مالیده می شود:

8
شنیدم، گوسپندی را بزرگی
رهانید از دهان و دست گرگی
  
·        سعدی در این بیت، دیالک تیک من و غیرمن را به شکل دیالک تیک گوسپندی و گرگی بسط و تعمیم می دهد.
·        این اعتراف صریح سعدی به این حقیقت امر است که میان اکثریت بنده و رعیت و اقلیت بنده دار و فئودال و ایدئولوگ های آنان تفاوت بنیادی وجود ندارد.
·        خود شیخ هم می تواند اسیر در دست و دهان گرگ های جامعه و جهان گردد، مثل عمله ای به کار گل واداشته شود، مثل غلام زنگی به دیناری چند، از قید بندگی آزاد شود و به دیناری چند فروخته شود و به بندی دیگر افتد.

9
شبانگه کارد، بر حلقش بمالید
روان گوسپند، از وی بنالید :

که از چنگال گرگم در ربودی
چودیدم، عاقبت گرگم تو بودی.

·        سعدی در این دو بیت، دیالک تیک من و غیرمن را به شکل دیالک تیک گوسپند و گرگ و دیالک تیک گوسپند و بزرگ بسط و تعمیم می دهد و تفاوتی میان گرگ و بزرگ نمی بیند.
·        این صریحترین و واقعی ترین تحلیل از جامعه طبقاتی است:
·        میان ددان و اشراف بنده دار، فئودال و دربار تفاوت ماهوی وجود ندارد.

·        ددان بر اساس غریزه عمل می کنند، برای سیر کردن شکم خود و توله های خود به شکار می پردازند، ولی بزرگان از روی غریزه و عقل عمل می کنند و انگلوار، حاصل کار عرقریز توده مولد را غصب و غارت می کنند. 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر