۱۳۹۲ بهمن ۲۹, سه‌شنبه

قصه های خانم گاف (65)


 گاف سنگزاد
  
·        پس از قتل عام امام و هفتاد و دو یار با وفای بی خبر از خدایش در کربلای بربریت بربری خوار، سلاطین ماده و نر ـ چه با تاج و چه بی تاج ـ رسم عوض کردند و به مناسبت هفتاد سالگی امام مظلوم و معدوم به نوحه سرائی و عزاداری برخاستند.

1
·        برخی از ساده لوحان محروم از نعمت بربری و مسموم از حکمت بربریت، سوراخ دعا را گم کردند و اشک ریزان به دار و دسته های عزادار پیوستند.

2
·        اندیشنده ای ـ به خرده ـ خاطرنشان شد که فریب سلاطین هفت خط و خال را نباید خورد، ولی گوش شنوائی برای شنودن خرده ی اندیشیده ی اندیشنده نبود.

3
·        جماعت شورمند بی نصیب از شعور اعلام می کردند که عزاداری حضرات خود نشانه «انصاف» و «بی طرفی» طبقاتی آنها ست.

4
·        زمانه دیگرگون گشته بود.
·         بربریت مادی و معنوی به تسخیر درون و برون خلایق نایل آمده بود و میخ آهنین منطق و عقل و استدلال همرهان لنین بر سنگ سنگین فرو نمی رفت که به تأکید می گفتند:
·        «در جامعه طبقاتی، بیطرف ها کسانی اند که هفت کفن پوسانده اند.
·        جانبداری بعضی ها از بعضی چیزها ناقوس بیدارباشی نسبت به خطری مهیب است!
·        به هوش باید بود!»

5
·        اندیشنده ای تیزاندیش در این واویلا به فریاد برآمد که اعاده حیثیت از امام مظلوم از سوی  بربریت، نشانه رضایت عمیق بربریت از  دم و قدم  پیروان امام است:

الف
·        دمی که به کام بربریت بر می آید.

ب
·        قدمی که به کام بربریت برداشته می شود.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر