۱۳۹۲ بهمن ۲۴, پنجشنبه

سیری در شعر «آرش کمانگیر» (26)

 

سرهنگ ابوالقاسم افرائی

سیاوش کسرائی
(1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ وین)

آرش کمانگیر
(شنبه 23 اسفند 1337)
تحلیلی از شین میم شین

دلم را در میان دست می گیرم
و می افشارمش در چنگ،
دل این جام پر از کین پر از خون را
دل این بی تاب خشم آهنگ،
که تا نوشم به نام فتح تان در بزم
که تا کوبم به جام قلب تان در رزم
که جام کینه از سنگ است
به بزم ما و رزم ما سبو و سنگ را جنگ است

در این پیکار
در این کار
دل خلقی است در مشتم
امید مردمی خاموش همپشتم

·        این بند شعر سیاوش، بلحاظ انسجام منطقی و پیگیری استدلالی هم شگفت انگیز است و هم ستایش انگیز.

1
دلم را در میان دست می گیرم
و می افشارمش در چنگ

·        سرداران توده در آستانه اعدام و تیرباران ـ به انحای مختلف و متنوع ـ به تبیین پسیکولوژیکی خویشتن خویش می پردازند.

·        اصولا کسی که لحظه ای بیشتر از حیاتش نمانده، بندرت به تبیین پسیکولوژیکی خویش می پردازد.
·        چون غریزه طبیعی هر فرد عادی در این جور شرایط سطلی آب یخ بر سر روان او می ریزد و او را نسبت به هرچه که هست، بی تفاوت می سازد تا وداع از جهان تسهیل شود.

·        وقتی کسی امیدی به ادامه حیات نداشته باشد، برای چه باید زحمت تشریح وضع روحی و روانی خود را در لحظه وداع از جهان به خود دهد؟

·        چنین کرد و کاری اصولا باید کیمیا و محال باشد.

2

·        تجربه سرداران توده از بابک تا انوشه اما حدیثی بکلی دیگر داشته است.

·        چه بسا سرداران توده که خود داوطلبانه فرمان آتش به سینه خویش صادر کرده اند.
·        چه بسا که بدون چشم بند بر چشم، تن به رگبار مسلسل سپرده اند.
·        چه بسا که به هنگام اعدام، تف به روی دشمن افکنده اند و بر حقانیت راه و رسم و آئین و حزب خود پا فشرده اند.

·        سیاوش روانشناسی خبره بوده و از این حقایق امور بی تردید آگاه بوده است.

·        او به احتمال قوی به این شیوه رفتار شگفت انگیز همسنگران خویش عمیقا اندیشیده است و حماسه آرش در واقع تبیین تئوریکی ـ پسیکولوژیکی ـ استه تیکی ـ هنری همین پدیده حیرت انگیز در تاریخ بشری است.

·        حیرت انگیزتر اما این حقیقت امر است که سیاوش جوان چگونه به این غنای نظری خارق العاده دست یافته است.

·        ما باید سر فرصت دفاعیات و نامه ها و نوشته های روزبه و یاران را تحلیل کنیم.
·        شاید بدشواری بتوانیم در تمامت حزب توده ـ بلحاظ فکری و نظری ـ نظیری برای سیاوش بیابیم.
·         سیاوش بیشک بلحاظ نظری و اسلوبی با همه تفاوت داشته است.

3
دلم را در میان دست می گیرم
و می افشارمش در چنگ

·        این تبیین پسیکولوژیکی آرش در آستانه پرتاب تیری از جان خویش است.

·        دلیل این شیوه رفتار آرش این است که او خود را نه اسیری در دست دشمن، بلکه برگزیده ای از سوی توده می داند.
·        به عبارت دیگر، آرش خود را رسول توده می داند.
·        آرش خود را حامل رسالتی محوله از درگاه خدائی به نام خلق می داند.

·        سیاوش روند تکوین آرش را با دقتی خارق العاده تئوریزه و تبیین کرده است:
·        آرش سپاهی مردی عادی و معمولی نیست.

·        آرش در تکدانه ای است که توده در در طول سالیان ـ به مشقتی و ذلتی عظیم ـ در صدف سینه خویش پرورده و در لحظه نیاز از صدف سینه بیرون آورده تا نیاز توده را بر آورد، تا مرزهای مادی و معنوی زیست توده را وسعت بخشد، تا استقلال و آزادی توده را پاس دارد.

·        تبیین پسیکولوژیکی خویشتن خویش از سوی آرش ـ به مثابه سمبل تجریدی سران و سرداران توده  ـ به همین دلیل است.
·        رفتار و گفتار و افکار آرش به احتمال قوی بازتولید تئوریکی ـ پسیکولوژیکی ـ استه تیکی ـ هنری رفتار و گفتار و افکار سران  و سرداران حرب توده بوده است.

·        حماسه آرش در قاموس سیاوش، به احتمال قوی رسالت ابدیت بخشی به حماسه سران و سرداران حزب توده را به دوش داشته است.
·        شاید به همین دلیل، سیاوش از دار و ندار شعور و روح و روان خویش برای سرایش این حماسه سرمایه گذاری کرده است:
·        حماسه آرش بیشک تیری از جان سیاوش بوده است که به سوی دشمن شلیک شده است.

·        درست به همین دلیل حماسه آرش تبیین پسیکولوژی خود سیاوش نیز بوده است.

4
دلم را در میان دست می گیرم
و می افشارمش در چنگ

·        چرا دل را و نه چیز دیگر را؟

·        برای پاسخ به این پرسش باید با مقوله ی دل در فرهنگ توده آشنا شد.

·        دل در قاموس توده، مخزن عشق بوده است.
·        آرش نه پهلوانی خودخواه و خودستا و از خود راضی، بلکه سپاهی مردی پرورش یافته در مکتب توده و پرستنده آگاه توده بوده است.
·        انسجام منطقی و پیگیری استدلالی این بند شعر در این است که آرش بلافاصله به توضیح دل می پردازد.

·        سیاوش می خواهد مسئله مطروحه را برای خواننده و شنونده تئوریزه کند.
·        به همین دلیل دست به استدلال و اثبات قضیه می زند:

5
دل این جام پر از کین پر از خون را
دل این بی تاب خشم آهنگ

·        دل در قاموس آرش و سیاوش، جام خون و کین و خشم و شور است.

·        چنین دلی اما به چه کار می آید؟

6
که تا نوشم به نام فتح تان در بزم
که تا کوبم به جام قلب تان در رزم

·        جواب سیاوش به این سؤال همین است:
·        جام پر از خون و خشم و کین و شور دل  آرش برای نوشیدن به نام فتح توده در بزم و برای کوبیدن به جام قلب توده در رزم است.

·        جام دل آرش در آن واحد دو فونکسیون متضاد دارد:

الف
·        در بزم، محتوای جام به نام فتح توده سر کشیده می شود.

ب
·        در رزم، فرم جام آرش به جام قلب توده کوبیده می شود.

7
که تا نوشم به نام فتح تان در بزم
که تا کوبم به جام قلب تان در رزم

·        سیاوش بدین طریق، دیالک تیک ساختار و فونکسیون را به شکل دیالک تیک جام و بزم از سوئی و دیالک تیک جام و رزم از سوی دیگر بسط و تعمیم می دهد.

·        این بدان معنی است که ساختار واحدی در آن واحد دو فونکسیون (کارکرد) متضاد  به عهده دارد:
·        جام دل آرش در بزم، فونکسیونی و در رزم فونکسیونی دیگر به عهده می گیرد.

·        اما چرا و به چه دلیل ساختار جام دل هم برای نوشیدن به نام فتح توده در بزم (فونکسیون اول)  و هم برای کوبیدن به جام قلب توده در رزم (فونکسیون دوم)  مناسب است؟


·        مراجعه کنید به  دیالک تیک ساختار و فونکسیون در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
 
8
که جام کینه از سنگ است

·        انگار سیاوش پرسش ما را پیشاپیش حدس زده است.
·        آن سان که بلافاصله پاسخ درخور بدان می دهد:
·        جام دل آرش از سنگ است و محتوای آن از کین و خشم و شور و خون.

·        به همین دلیل هم در بزم بکار می آید و هم در رزم.

·        اگر کسی دلیل بهتر و قوی تری می خواهد، سیاوش از این بابت مشکلی ندارد؟

8
به بزم ما و رزم ما سبو و سنگ را جنگ است

·        هم در بزم توده و هم در رزم توده جنگی در جریان است:
·        جنگ جام و سبو در بزم
·        جنگ سنگ و سبو در رزم.

·        جام دل آرش نیز دیالک تیکی از سنگ و سبو ست:
·        جام دل آرش ساختاری دارد که هم فونکسیون جام شراب را ایفا می کند و هم فونکسیون ساز و برگ جنگی را.
·        برای اینکه جام دل آرش از جنس صخره و سنگ است و نه از جنس سفال و شیشه.

·        وقتی از انسجام منطقی و پیگیری استدلالی در این بند شعر سیاوش سخن می گوییم، به همین دلایل است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر